Wednesday, December 29, 2004

نامه چاپلین به دخترش در شب نوئل

امشب شب نوئل است.در خانه کوچک ما همه اهل خانه خفته اند.برادر و خواهر تو حتي مادرت.بزحمت توانستم بدون آنکه اين پرندگان خفته را بيدا کنم خودم را با اين اتاق کوچک نيمه روشن که به اتاق انظار پيش ازمرگ مي ماند برسانم. دخترم من از تو خيلي دورم اما يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمي شود..اما تو آنجا در پاريس افسونگر بر روي آن صحنه پر شکوه تئاتر اين را ميدانم و چنانست که گويي در اين سکوت شبانگاهي آهنگ قدم هايت را مي شنوم.شنيده ام نقش تو در اين نمايش پر نور و پر شکوه نقش ان شاهدختي است که اسير خان تاتار است.ژرالدين در رل شاهزادهع باش ستاره باش و بدرخش اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي آور گلهايي که برايت فرستاده اند ترا فرصت هوشياري داد در گوشه اي بنشين و نامه اي که برايت نوشته ام بخوان.من پدرت هستم چارلي چاپلين .دلقک پيري بيش نيستم.امروز نوبت توست روی صحنه هنر نمايي کن .اين هنر نمايي ها وقتي به اوج ميرسد صداي کف زدن تماشاگران گاه ترا به آسمان خواهد برد بآسمان هم برو اما گاهي نيز بر روي زمين بيا و زندگي انها و فقيزان دوره گرد کوچه هاي تاريک را که با شکم گرسنه هنر نمايي مي کنند و يا پاهايي که از بينوايي مي لرزند. من نيز يکي از آنها بودم.داستان من داستان آن دلقک پيريست که در پست ترين محله ها آواز مي خواند مي رقصيد و صدقه جمع مي کردمن طعم گرسنگي را چشيده ام .درد بي خانماني را کشيده ام.و از اين بالاتر من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسي از غرور در دلش موج مي زند اما سکه صدقه آن رهگذر غرورش را مي شکند احساس کردم.با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرف زد.در دنيايي که تو زندگي مي کني تنها هنر پيشگي و موسيقي نيست. نيمه شب هنگامي که از سالن پر شکوه تئاتر بيرون مي آيي آن ستايشگران ثرتمند را فراموش کن.اما حال آن رانند تاکسي را که ترا به منزل ميرساند بپرس.حالش زنش را بپرس اگر آبستن بود و پولي براي خريد لباس بچه نداشت چکي بکش و پنهاني توي جيب شوهرش بگذار.به نماينده خود در پاريس گفته ام فقط اين نوع خرجهاي تو را بي چون و چرا قبول کند.اما براي خجهاي ديگرت بايد صورت حساب بفرستي.گاهگاه با اتوبوس يا قدم زدن در شهر بگرد مردم را نگاه کن دست کم روزي يکبار با خود بگو من هم يکي از آنان هستم تو يکي از آنان هستي دخترم نه بيشتروهنر بيش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پاي او را مي شکند.وقتي بدانجا رسيدي که يک لحظه خود را برتر از تماشاگران يافتي همان لحظه سن را ترک کن و خود را به حومه شهر برسان من آنجا را خوب مي شناسم.از سالها پيش آنجا گهواره بهاري کوليان بوده است.در آنجا قاصد هايي مثل خودت را خواهي ديدوزيبا تر از تو و مغرور تر از تو آنجا از نور کور کننده شانزه لیزه خبری نیست.خوب نگاه کن آیا بهتر از تو نمی رقصند.اعتراف کن دخترم همیشه کسی هست که بهتر از تو میزند و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا به یک گدای کنار رود سن ناسزایی بگوید.من خواهم مرد و تو خواهی زیست.امید من آنست که هرگز در فقر زندگی نکنی.همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم اما همیشه یادت باشد وقتی دو فرانک خرج می کنی با خود بگو سومی مال من نیست شاید مال یک مرد گمنام باشد که به یک فرانک احتیاج دارد..این نیازمندان گمنام را هرجا بخواهی می توانی پیدا کنی.اگر از پول برای تو حرف میزنم برای اینست که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم.من زمانی دراز در سیرک بوده ام و همیشه و هر لحظه بخاطر بند بازان نگران بوده اما مردمان روی زمین استوار بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار سقوط میکنند.شاید که شبی درخشش گرانبها ترین الماس جهان ترا فریب دهد.آنست که این الماس نا استوار خواهد بود و سقوط تو حتمی است.شاید روزی چهره ی شاهزاده ایی ترا گول زد در آنروز تو بند بازی ناشی خواهی بودو بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند.دل به زر و زیور مبند.زیرا بزرگترین الماس دنیا آفتاب است که خوشبختانه این آفتاب بر گردن همه می درخشد.اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی دادی پاکدل باش و با او یکدل باش.به مادرت گفته ام در اینباره نامه ای برایت بنویسد.او عشق را بهتر از من میشناسد.او برای تعریف یکدلی شایسته تر از من است.هیچ کس دیگری در این جهان شایسته آن نیست که دختری ناخن پایش را هم به خاطر او عریان کند.برهنگی بیماری عصر ماست. اما تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست میداری بد نیست اگر اندیشه تو در اینباره مال دهسال پیش باشد مال دوران پوشیدگی است نترس.این دهسال ترا پیر تر نخواهد کرد.به هر حال میدانم که پدران همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند با من و اندیشه های من جنگ کن چون من از کودکان مطیع خوشم نمی آید.با این همه پیش از آنکه اشک های من این نامه را تر کند.می خواهم یک امید به خود بدهم امشب شب نوئل است شب معجزه است و معجزه ای رخ دهد تا تو آنچه را که من می خواهم بگویم در یافته باشی.چارلی دیگر پیر شده است ژرالدین دیر یازود بجای این جامه های رقص لباس عزا باید بپوشی و بر سر مزار من بیایی حاضر به زحمت تو نیستم تنها گاهگاهی چهره ء خودت را در آیینه نگاه کن آنجا مرا نیز خواهی دید.خون من در رگهای توست و امیدوارم آن زمان که خون من در رگهایم می خشکد پدرت را فراموش نکنی. من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تو نیز تلاش کن رویت را می بوسم
1964 سوئیس چارلی چاپلین
ادامه مطلب

Thursday, December 23, 2004

از آواز حقیقت


ادامه مطلب

Wednesday, December 22, 2004

سلام خدمت شما دوستان عزیز.یه مدت به خاطر تموم شدن اکانت اینترنتی نمی تونستم به موقع پست بفرستم از طرفی هم به دلیل مشغله کاری ممکنه ایجاد وبلاگ کامپیوتری یه مدت طول بکشه.به همین دلیل هاست که من نتوستم به قول هام به موقع عمل کنم ولی بدونین دیرو زود داره ولی سوخت و سوز نداره.در ضمن برای اینکه تو این مدت اینجا به مخروبه تبدیل نشه سعی می کنم مطالب رو همین جا بنویسم.فعلا این لینکارو داشته باشین:
ادامه مطلب

Monday, December 20, 2004

آهنگ تقدیمی فروغ (دانشجوی قزوینی) به دوست دخترا و پسراش و مدیریت و تمام بروبچ دانشگاه آزاذ قزوین و باراجین و همه توپاش ................................ خدا وکیلی این خیلی باحاله.با دندونای بهزاد هم شوخی دارن
ادامه مطلب

Wednesday, December 15, 2004

صد شکر که در ایام غزل غصه به دل شیرین است

ادامه مطلب

Saturday, December 11, 2004

شما هم ببنیند

سخنرانی رئیس جمهور و شعار های خفن
من خراب این زبان بلیغ عربی ام:

ادامه مطلب
سلام
راستش یکم کامپیوتریم میاد.یعنی احساس کامپیوتریم میاد.دلیلش هم اینه که از اعضای قزوین بلاگ هیچکس نمی کامپیوتره.(این به زبان خودم بود(
به زبان ساده تصمیم دارم دوباره کار وبلاگ نویسی کامپیوتری رو شروع کنم.هرچی صبر کردیم دیدیم از بچه های قزوین بلاگ کسی کامپیوتر نمی نویسه.منم دیدم حالا که اینطوری شد خودم دوباره می نویسم.توضیحاتش رو هم تو همون وبلاگ بخونید.اسمش هم همون اسم وبلاگ 3 سال پیش خودم گذاشتم .منتها ایندفعه تو بلاگر
ادامه مطلب

Thursday, December 09, 2004

امروز همان فردائیست که دیروز نگرانش بودم
ادامه مطلب

Tuesday, December 07, 2004

وبلاگ به عنوان پیشتاز رسانه ها

زمانی وبلاگ ها فقط شبه سایت هایی بودند که جنبه ای کاملا شخصی داشتند و هرکس در آن مسائل روزمره و شخصی خود را می نوشت. اما اینک وضعیت کاملا فرق کرده .باروی کار آمدن وبلاگ های کامپیوتری که اقدام به اموزش می کردند و نیز اقدام خبرنگاران و نویسندگان وحتی مسئولین برای راه اندازی وبلاگ این پدیده که اکنون به یک رسانه تبدیل شده در میان کاربران اینترنت رنگ و بویی تازه یافت و بسیار تاثیر گذار تر جلوه نمود چرا که تعداد وبلاگ نویسان و خوانندگان آنها به سرعت افزایش یافت.اما علت پیشتاز بودن این رسانه ذر این چند روز کاملا محسوس است . با برسی وقایعی که در چند هفته گذشته در جامعه بین الملل رخ داد و مرتبط با مردم ایران بود براحتی متوجه می شویم که وبلاگ ها پیشتاز تر از رسانه هایی مثل روزنامه ها و رادیو و تلوزیون عمل کردند.اعتراض به اقدام گستاخانه موسسه نشنال جئو گرافی نمونه بارز این مسئله است .این موضوع که در هفته قبل سرگل مطالب اکثر وبلاگ ها بود و اعتراض زیبای وبلاگر ها به این اقدام که نشان از اتحاد و همدلی وبلاگ نویسان دارد.تازه در این هفته در رسانه های دیگر نظیر رادیو و تلوزیون مطرح شده .در حالی که اولین اعتراض به این اقدام را وبلاگ نویسان انجام دادند.ومن نیز از اینکه عضو کوچکی از این جامعه مجازی هستم به خود می بالم.
ادامه مطلب

Monday, November 29, 2004

سلام خدمت شما دوستای عزیز و خوانندگان محترم تاخیر چند روزه منو ببخشید اما الان با خبر های خوب اومدم.اولین خبر اینکه بالاخره بعد از تلاش های فراوان و همیاری وب لاگر ها و همیاری سازمان همیاری قزوین اولین سایت مخصوص وب لاگ نویسان راه اندازی شد .به تمام وب لاگر ها و بخصوص وب لاگر های قزوین توصیه می کنم به این سایت برن و در اون عضو بشن
نکته :این سایت اولین سایت مخصوص وب لاگ نویسان یک منطقه محسوب میشه و در واقع شهر قزوین به عنوان اولین شهری هست که یه همچین سایتی رو راه اندازی کرده فقط مخصوص وب لاگر ها !
پس از همه شما خواهش میکنم که در این سایت عضو بشید و در توسعه این سایت سهیم باشید
خبر بعدی اینکه بمب گوگلی لگو فیش ترکید و موجب وارد آمدن خسارات و تلفات فراوانی شد که در ذیل به بعضی از اونها لینک دادم:
مقاله ای در سایت هایس (یک سایت آلمانی)
فعلا
ادامه مطلب

Wednesday, November 24, 2004

ایده لگو ماهی

گوگل بمب چیه؟ به زبون ساده: اگه تعداد زیادی لینک از صفحات مختلف به یک وبسایت خاص و با استفاده از یک عبارت خاص داده بشه، رده بندی اون سایت تو فهرست گوگل میاد بالا و اگه لینک ها به اندازه ی کافی زیاد باشه، حتی به رده ی اول میرسه. مثلا: اگر تعداد زیادی از ما وبلاگ دار ها با عبارت انگلیسی arabian gulf لینک بدیم به یک وبسایتی که درمورد خلیج فارس هست، هر کسی که تو گوگل عبارت arabian gulf رو جستجو کنه اولین نتیجه ای که میگیره اون صحفه ی مربوط به خلیج فارس خواهد بود. در گذشته وبلاگر ها از این برای اعتراض های مشابهی استفاده کردند. کاری هست که فقط با همبستگی میسر میشه و برای همین وسیله ی خیلی خوبیه برای ابراز همبستگی همه ی ما ایرانی ها در مورد این مساله و همچنین اعتراض به استفاده از اسم مسخره ی خلیج عربییکی از نمونه های استفاده ی قبلی از این بمب هنگام جنگ عراق و برای عبارت weapons of mass destruction بود. اگه میخواین بیشتر بودنید مقاله ی ویکی درباره ی بمب گوگلی رو بخوانید
ما چی کار کنیم؟متاسفانه وبسایت persiangulfonline.org که سالهاست حفاظت از اسم خلیج فارس رو بر عهده داره هنوز که هنوزه در باره ی این آخرین مساله ی نقشه ی نشنال جئوگرافیک هیچی ننوشته. به علاوه، الان صفحه ی اولش یک عکس از خیابان ولیعصر داره به علاوه ی یک مقاله ی نامربوط. واسه همین خیلی انتخاب خوبی برای ایده ی گوگل بمب کردن ما نیست به خصوص الان که ما میخواهیم یک دهن کجی اساسی به همه ی عربها و کسایی که برای arabian gulf جسجتجو میکنند کرده باشیم
با مسوولین سایت سعی کردم تماس بگیرم که صفحه شون رو عوض کنند ولی ایمیلم برگشت خورد و به نظر میرسه که فعلا سایت رو به امان خدا ول کرده اند. بنابراین تصمیم گرفتم arabian gulf رو درست کنم که کون سوزی بیشتری هم به وجود بیاده و در اون صفحه به persiangulfonline.org هم لینک دادم به امید روزی که صفحه شون رو درست کنند - چون به هر حال سازمانی هستند تشکیل شده مخصوص همین موضوع.
پس یه سر به اون صفحه که درست کردم بزنید. اگر موافق هستید، دفعه ی بعد که وبلاگتون رو آپدیت میکنید، به اون آدرس، یعنی:
http://legofish.com/arabian_gulf.htm
با استفاده از عبارت انگلیسی arabian gulf لینک بدید. یادتون باشه فقط با تعداد زیاد صفحات و وبلاگ های لینک دهنده (و نه تعداد زیاد لینک در یک صفحه ) هست که این کار عملی میشه، پس همه مون باید اینکار رو انجام بدیم. ولی در عوض تو دهنی بزرگی به همه ی کسایی که از این خلیج به اسم خلیج عربی نام میبرند خواهد بود.
پس بمباران رو شروع کنیم:
arabian gulf
ادامه مطلب

Sunday, November 21, 2004

روزمره جات

سلام.من جمعه الکامپ بودم با چند تا از ارازل و اوباش بهتر از خودم .خواستم گزارش این سفرعتت(مخفف علمی تحقیقاتی تجاری تفریحی)رو بنویسم اما دیدم که جناب شازده به صورت کامل و جامع توضیحات لازم رو مبذول فرمودند اگر مایلید این گزارش رو از اینجا بخونید
نفس من بید
برای شنيدن مصاحبه بهزاد با اميد اينجا رو فشار بدين

تقدیم به دوست عزیزم امید. تسلیت مرا بپذیر
به علت علاقه وافر این عزیر به برگ .این هدیه را لایق شما دانستم.امید وارم بپذیرید
ادامه مطلب

Wednesday, November 17, 2004

مدعی گو لغز و نکته ب حافظ مفروش کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
ادامه مطلب

Sunday, November 14, 2004

عید مبارک

مژده ای دل که دگر سیگار کشیدن در خیابان ها آزاد شده
نه؟؟؟؟؟؟؟؟
الان شما خیلی بهترید
ادامه مطلب

Friday, November 12, 2004

نیش

از قدیم میگن تمام دعوا ها سر لحاف ملاست
ادامه مطلب

وصف

دستهایم خسته از یک التماس کهنه است
وهم هایم رسته از این بیکران خفته است

تارهایی در زلال گریه های آسمان
اشک های ساده وار چشمهای عاشقان

خیره گی بر دیده های سهمگین مردگان
زندگی زندانی دستان ما دیوانگان

هیمه های آتش شوریدگی های غریب
سایه های ساکت روئیدگی های فریب

پینهء دستان مغیوران پاک
غایت جسمان محبوسان خاک

پ.ن ادامه اش را بعد از مرگ خواهم نوشت!!
ادامه مطلب

اتاق شیشه ای

بی کلامی در اتاقی شیشه ای
رنگ امروز است او لیکن هنوز
می شتابد سوی آن دیروزها در کوچه ای
آن زمان مهتاب می تابید بر متروک شب
دستهایش گرم بود از التماس آرزو
چشمهایش لولو افسانهء آواز قو
لیک او مرده ست امروز و فقط
انعکاسیست از اندوه آن دیروزها
ادامه مطلب

Saturday, November 06, 2004

مهرزاد

امروز دوستم بهم میگفت ممد من چیکار کنم کم آوردم .میخواستم بهش بگم اما باز سکوت اختیار کردم.!
آخه باید این شعر رو براش میخوندم.اونم که قربونش برم ......
موج فریادمو بشنو اینجا دریای سکوته
راهی که ما پیش گفتیم یه کویر برهوته
منو تو قدم میزاریم روی ابر بی خیالی
زیر پامون زندگیمون قطره قطره میشه خالی
شبای فردا چه سرده توی خوابی نمیدونی
فردا هاتو همین امروز میسوزونی میسوزونی
روزی که نه خیلی دوره کلبه هامون سوت و کوره
شبی که نه خیلی دیره گرما تو سرما می میره
اگه تو سراب بمونیم دست پائیز و نخونیم
گل باشیم یا برگ یا ریشه همه همرنگ خزونیم
چشم خورشیدو نپوشون تاریکی دشمن روزه
شیشه فانوسو نشکن شبمون شتاره سوزه
ادامه مطلب

بازار کساده !!!

نمی دونم چرا می خواهیم زورکی بلاگیم و بگیم ما هم هستیم چند روز پیش تو روز نامه همشهری یه قسمت از مقالش که
راجع به مهشر بود نوشته بود که کار موسیقی هم مثل کار
بعضی از بلاگر هاست که حرفی برای گفتن ندارن یعنی
حرفاشون چیزی نیست که به درد کسی بخوره اولش یه کم بهم برخورد(غیرتی شدم) اما یکم که فکر کردم دیدم که خدائیش
داره راست میگه بنده خدا . خیلی ها وبلاگشون چیزی نداره
که به درد همه بخوره و و همش چیزشر مینویسن حالا اینکه منم
اینجوریم یا نه قضاوتش با شماست حتی حسین درخشان هم که
کلی آدم حسابی محسوب میشه البته واسه ما وب نویس ها نه
واسه همه گاهی میشه این بیماری رو میگیره بعضی ها هم که
وبلاگ میرنن که دیگران رو نصیحت بکنن و یا نیشو کنایه
بزنن که امید وارم خدا شفا شون بده.اما تو این میون مینیمال
نویسها که یه جورایی طنز هم چاشنی کارشون می کنن از بقیه
وبلاگر ها وضعیت بهتری دارن
ادامه مطلب

Thursday, November 04, 2004

هو

به دو دیده خون فشانم به غم از شب جدایی
چه کنم که هست اینها گل باغ آشنائی
به کدام مذهب است این بکشند عاشقی را
که چو عاشقم چرایی
همه هست آرزویم که ببنم از تو رویی
که بی آن تو را که من هم برسم به آرزویی
دل من اگر شکسته بفدای چشم مستت
ادامه مطلب

Monday, November 01, 2004

عجب جوابی

هرچی خواستم یه چیزی بنویسم نتونستم.اخه هیچ نوشته ای بهتر از این پیدا نکردم
ديروز تو اخبار از قول نابغه ي 14 ساله اي که روزانه 300 سايت ايراني رو هک ميکنه گفت: سايت هاي ايراني فقط به ظاهر زيبا اهميت ميدن و از امنيت چيزي نميدونن!
آقاي متخصص امنيت که همه چي از امنيت ميدوني...باهات يه صحبت دوستانه دارم.هيچ وقت اخبار از معمارهايي که ساختمان ميسازن حرفي نميزنه ولي خبر اومدن زلزله و خراب شدن ساختمان ها رو توي بوق ميکنه و جار ميزنه! تو هم همون زلزله هستي که هرچي ساختمون ساخته شده رو خراب کردي!نميدونم واقعا معني سايت و يا هک رو ميدوني يا نه، که ميگي روزي 300 سايت ايراني رو هک ميکني! شايد فکر ميکني FTP کردن با Username ناشناس يعني هک کردن سايت ها! تعداد سايت هاي ايراني اينقدر زياد باشه که تو روزي 300 تا رو هک کني! وحيد جان! اگر خيلي هکر هستي، يکي از سايت هاي روي سرور ويندوز رو هک کن! ميدونم سوادت اونقدر نيست که بتوني سرور هک کني! يه چيزي بهت بگم. Admin اکثر سرورهاي لينوکس ايراني سواد Config کردن سرور رو ندارن! ولي ويندوز همينجوري خودش در سطح بالايي امنيت داره، اگر خيلي بلدي برو سراغ يه سرور ويندوز. تو اصلا معني SQL Injection و يا Data Encrypt رو ميدوني؟! تا حالا دو خط از يه کتاب TCP/IP خوندي؟! بعيد ميدونم.در کل هر سايت ايراني روزنه تنفس همه ماست...حتي اگر خيلي نا امن باشه! هر سايت ايراني نشانه وجود ملتي به اسم "ايران" هستش...تو با کارت داري همه اينارو نابود ميکني!
توي دنيايي که دارا و سارا به قصد رقابت با Barbie و Ken توليد ميشن تو هم نابغه باش!تو هکر معروف باش و خيليها ناشناس بمونن! دور و برت رو نگاه کن...امير حامد شروين سهيل...همه از چيزهايي حرف ميزنن که فکر نکنم تو معني يه کدومشون رو بدوني! تو معروف باش و کسي حتي ندونه چندتا برنامه نويس دارن زبان فارسي رو توي ورژن هاي بعدي ويندوز جا ميدن. تو معروف باش و اسمت رو توي اخبار بگن ولي کسي برنامه نويس هاي پرشين بلاگ و بلاگ اسکاي رو نشناسه! تو هکر معروف و نابغه باش...چون تو تونستي از نا عدالتي ها به خوبي استفاده کني! مطمئنم فردا اون خسرو مترجمي تو اخبار IT اسم تو رو به عنوان يه نابغه مياره و تو کلي کيف ميکني! اي کاش توي يه محيط درست و حسابي تر زندگي ميکرديم که به جاي اينکه تو اخبار بهت بگن نابغه و کلي تشويقت کنن ميگرفتن ميکردنت زندان که بفهمي دنيا دست کيه!دوستاي من شب و روز جون بکنن که محتواي فارسي اينترنت رو زياد کنن و تو بيا همه زحمت هاشون رو به باد بده!پ.ن: نتيجه استفاده از برنامه هايي مثل MT و PhpBB، بوجود اومدن موجوداتي مثل "وحيد ب" هستش!پ.ن: نيرواناي عزيز! من خودم وقتي 14 سالم بود (خيلي از اون روز نميگذره!) فکر ميکردم خيلي ميدونم! ولي الان ميدونم در مقابل خيلي ها هيچي بلد نيستم! و اينجا فقط موضوع زمان و سن مطرحه! آدمي که هنوز خيلي از مفاهيم ساده رياضي رو نميدونه ممکن نيست بتونه TCP/IP هم بدونه! اونم در حدي که روزي 300تا سايت رو هک کنه! در ضمن...از کدوم غرور حرف ميزني؟! مني که حرفي براي گفتن ندارم، چطور ميتونم مغرور باشم؟!
ايام به کام http://miladkdz.com/
ادامه مطلب

Sunday, October 31, 2004

همین !

ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
تا درخت دوستی کی بردهد
حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
ادامه مطلب

Thursday, October 28, 2004

چه چیزایی ادم می بینه

سلامن علیکم
طاعات و عبادات مومنین قبول باشد ان شاالله
طاعات و عبادات سایرین هم قبول باشد ان شاءالله
این روز چه چیزایی میبینیم و میشنویم و می خونیم .اول اینکه در روز نامه همش هرری
مورخ
83/8/5
در مورد این مریم دجی یا مهشر یا هرچی یه مطلب شدیدا انتقادی نوشته بود که حسابی
زده بود تو پوزش.از خودش بگیر تا شاعر و اهنگ ساز کار هاش. از اون ور دیشب تو اخبار
جناب حاج آقای شاهرودی وزیر لایق قوه قضائیه(از اون لحاظ) فرمودن که دستگیری وب لاگ
نویسان به خاطر مسائل داخل پرانتز نبود بلکه بخاطر مسائل ضربدری بوده(حاج آقا
فرمودن مسائل اخلاقی) در هر حال امید واریم این دروغ هم راست باشه.اما همه اینا یه
طرف یه چیز دیدم که خدا وکیلی به افتخار کردم. فکر نکنم تهرانی ها با این همه
کلاسشون دم و دستگاهشون یه همچین چیزی داشته باشن . یه سایت 6 زبانه توریستی برای
شهر قزوین.با کلی تریپ های خفن فلاش.که کف مارو بروند ایول.راستشو بخواید از قزوینی
جماعت بعید.نمی دونم اینبار آفتاب از کدوم طرف در اومده بود.
ادامه مطلب

Monday, October 25, 2004

چهار سال پیش در چنین روزی او رفت

روحش شاد و یادش گرامی باد
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه که بودم
در نهانخانه جانم گل ياد تو درخشيد
باغ صد خاطره خنديدعطر صد خاطره پيچيد
يادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتي
مپر گشوديم و درآن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتی بر لب آن جوی نشستيم
تو همه راز جهان ريخته در چشم سياه
تمن همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ريخته در آب
شاخه ها دست بر آورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد تو به من گفتی از اين عشق حذر کن
لحظه ای چند بر اين آب نظر ک
نآب آيينه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا که دلت با دگران است
تا فراموش کنی چندی از اين شهر سفر کن
با تو گفتم حذر از عشق ؟ ندانم
سفر از پيش تو ؟ هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پر زدچون کبوتر لب بام تو نشستم
تو به سنگ زدی من نرميدم نگسستم
بازگفتم که تو صيادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو در افتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم نتوانم
اشکی از شاخه فرو ريخ
تمرغ شب ناله تلخی زد و بگريخت
اشک در چشم تو لرزيد
ماه بر عشق تو خندي
ديادم آيد که دگر از تو جوابی نشنيدم
پای دردامن اندوه کشيدم
نگسستم نرميدم
رفت در ظلمت غم آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نکنی ديگر از آن کوچه گذر هم
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

ادامه مطلب

Friday, October 22, 2004

کلمه - اندیشه - احساس

اگر حرمت كلمه را نداشتي، كلمات نيز حرمت تو را نخواهند داشت. - هر كه فريادش «حساب» و «كتاب» داشته باشد، براي سكوتش حسابها باز مي‌كنند و كتابها مي‌نويسند. - سكوت هم اقسامي دارد؛ سكوت دردمندانه در رديف شكوهمندترين شعرهاست، و سكوت بزدلانه سست‌ترين نظم‌هاست كه در لرز بال مگسي فرو مي‌پاشد. - بعضي زبانها مار را از سوراخ درمي‌آورند، بعضي نيز ـ خود ـ مارند و پناه بر خدا كه از سوراخ به درآيند! - انسان اگر به اندازه يك دل احساس كند آن گاه ـ شايد ـ به اندازه يك دهن حرف براي گفتن پيدا كند. - بين دل و دست هميشه فاصله‌اي هست. اين فاصله را اگر خدا پر نكند، هنرمند به دوزخي سيار بدل مي‌شود. - واژه‌ها آرامند و رام. ذهن و زبان توست كه گاهي از آن خنجري مي‌سازد، گاه كليدي، گاه مضرابي و گاه... - واژه‌ها آويخته روحند، بنابراين از روح ذليل كلمه‌اي به معراج دست نمي‌رساند. - كلمه‌ها ـ پيش از هر چيز ـ كلمه‌اند. به درون كلمات آن گاه راه مي‌بري كه خود نيز كلمه باشي. - تفكر، قلاب ماهيت گيري حقايق است. - هنرمندي كه هر روز مد فكرش را عوض مي‌كند، يك «كودن مدرن» است. - شعر و شعور با هم جناسند. شاعري كه در مصراعهاي روانش اين دو را با هم نياميزد، زندگي‌اش از پيوند لفظي و معنوي تهي خواهد بود. - خيالهاي خفته شاهكارهاي بالقوه‌اند. - احساس كاذب، رويايي است كه جز آشفتگي تعبيري ندارد. - هر شاعري را الهام دهنده‌اي است، با اين فرق كه اندكي را فرشته‌ها الهام مي‌دهند و بسياري را ابليس. - آوازهاي ماه و ترانه‌هاي خورشيد هر دو زندگي بخشند؛ بگذاريد هر كس به رنگ و لحن خود با دنيا سخن بگويد. - انديشه لباس نيست كه هر دقيقه عوض كني، پوست است كه نوشيدن آن روزها و ماهها وقت مي‌برد. - «نيچه»‌ خوش خيال مي‌گفت: «شاعران اندكي لذت دارند و اندكي ملال» غافل از اين كه بسياري همان «اندكي» را ـ هم ـ ندارند. - عميق‌ترين لحظه در زندگاني احساس بزرگ قطره بودن است در اقيانوس آرام هستي. - گناه شاعري كه نطفه احساس و انديشه را در روح خود خفه مي‌كند، كمتر از كسي نيست كه جنيني را سقط مي‌كند. - احساس كنسرو نيست كه هر وقت كه هوس كردي باز كني، خون است كه ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كار مي‌شوند تا قطره قطره در رگان روحت جوش و جوانه كند. - سياه بخت‌تر از شب كوران، شاعري كه خورشيد غيب را از آسمان دل رانده باشد! - زود فراموش خواهد شد، هنرمندي كه زمان را فراموش كند. - مهم اين است كه تازگي در نگاهت باشد، ديگر هيچ چيز كهنه نخواهد بود. - شاعري كه قلبش فرسوده باشد، «قالبي» مي‌شود. - هر كلمه تيغي است در دست تو، اگر با آن سر ناحقي را نمي‌تواني بريد، دلت را به نوازش آن بسپار تا شكر نعمتي كرده باشي.
ادامه مطلب

Thursday, October 21, 2004

باز هم جواب

سلام به دوست عزیزی که نام مرا در پرده سخنانش پنهان میکند.کاش عادت میکردیم حرفمان را رودری روی شخص مورد نظر بزنیم شما که شهره شجاعت و اندیشه هستید چرا؟در مورد اینکه گفتید دوست هستی یا نه نمیدانید؟ شما که هم پیاله و هم کام و هم کلام ما بودید نمی دانید؟درست است که هر کس را در مقابل مصائب جنبه ایست هر چند به قول بعضی روشنفکران متعالی نگردر زندگی هیچ مصیبتی وجود نداردو این تلقین انسان است اما خودشان هم می دانند که مصیبت است و از آن می گریزند. کیمیاگر ی که به دنبال آن کیمیای نایاب میگردی شما اولین نفری نیستی که این حرف را تازیانه می کنی و بر تن سرد من وارد می سازیکاش همین حرفها بود .گفتن چیزهایی که من از آنها منفورم و ناخواسته مرا آنچنان می خوانند نیز از همین تازیانه هاستگاه افشای اسرار وجودم برای کسانی که ایشان را امین میپنداشتم نیز تازیانه میگردد.گاه تمسخر اندیشه ها و مطلوباتم همه و همه تمسخر میگردد گاه نفس کشیدنم خنده ها و ... بگذریم..این را بدان اگر خنده یی بر کلامت میزنم و تو به دیده تحقیر به خویش مینگری هرگز مرا در نیافتی.تمام کسانی که به من حتی سلام میدهند ویا از آن بیشتر برایم بلند میشوند و مرا در بزم خود شریک می کنند برای من محترم بوده و هستند و من همه شاکرشان هستم .اما گزیر این اندیشه که در ذهن شما (ها) رو ئیده را نمی دانم .چرا همه از ظاهر قضاوت می کنند.باشد دیگر نخواهم گذاشت این گونه بپندارید.نه شخص شما ونه آن دیگران.شاید نتوانم تارک اندیشه ی ناب خویش شوم اندیشه یی که با تمام وجود دوستش دارم .که شاید اندیشه نباشد و قطعا نیست اما شما بگوئید اندیشه!.اما می توانم حد اقل از بیشتر گناه کردن دیگران(نه شما) بکاهم .شاید بتوانم از این که هستم بیشتر در چشمان شما منفور نشوم .شاید بتوانم خود را از دیدگان کسی که مرا بیش از حد لیاقتم دوست دارم پنهان شوم.مطمئن باشید که حرف شما باعث گفتن این آشفته نامه نشد.بلکه دلیلی شد بر صحت حدس من.............امیدوارم اندیشه تان سرشار از زیبائی و حقیقت گردد. بدرود.
ادامه مطلب

Monday, October 18, 2004

جوابیه

سلام به اون دوست عزیزی که برام کامنت میزاره و حتی اسمشم نمیگه عرض میکنم که: آقا یا خانم محترم من بچه تهران نیستم که بخوام با گ ت ت سر و کار داشته باشم توی شهر کوچیک ما اونقدر مردم با آبرو هستن که به این راحتی ها تن به گدایی ندن و این چند تا گدا هم که تعدادشون از 20 تا فکر نکنم بیشتر بشه آخرین راه رو ( یعنی گدایی )رو انتخاب کردن و اونقدر از این کارشون شرمنده هستن که نمیخوان هیچکس اونا رو بشناسه چه برسه به این که انجمن و باند و از اینجور چیزا تشکیل بدن من هم اگه این واقعه رو تو وب لاگ نوشتم خواستم از جولان فقر تو جامعه در حال زوالمون شکایت کنم و اصلا قصد این رو ندارم که بخوام دم از بی عدالتی در حق کودکان و خانواده های بی سر پرست بزنم و افه حقوق بشر بذارم.دوما این ژیلا خوانم اگه بخواد مثل مریم کوچولو باشه ( که سگ کی باشه ) نمی تونه دووم بیاره بچه ای که بخاطر کمبود محبت به زنا اون هم با برادرش رو آورده هیچوقت تحمل سختیهای زندگی رو نداره (اونم زندگی کسی مثل مریم کوچولو رو) پس بهتره که جای خودش باشه .سوما من نمیخواستم این حرفا رو به صورت پابلیش (عمومی) تو وب لاگ بذارم ولی از اونجا که شما نخواستید (چراش رو نمیدونم) ایمیلتون رو به من بدید من مجبور شدم این حرفها رو اینجا بنویسم
ادامه مطلب

Saturday, October 16, 2004

این بار نوبت ژیلاست

به به چه خبر های بهتری هی به گوش ما می رسه
سنگسار یه دختر 13 ساله به جرم رابطه نامشروع با برادرش (زنا با محارم) که فرزندشون هم به دنیا اومدن در یک روزنامه نروژی به نقل از شیرین عبادی این مطلب منعکس شده.فرین عاصمی هم که همیشه پیشتاز حمایت از خانم های غیر قابل حمایت شده.
درسته که این جرمی که وقوع پیدا کرده کم گناهی نیست ولی یادمون نره که یه دختر بچه 13 ساله مرتکب این جرم شده .اون هنوز فرق بین خوب و بد رو نمیدونه پس قاعدتا این مجازات عادلانه نیست
.

ادامه مطلب

قصه مریم کوچولو

دیشب که رفته بودم پارک تا یه کم خیر سرم تنها باشم به قول بعضی ها برم تو فاز خودمرفتم و روی یه نیمکت نشستم وسیگار رو دارآوردم تا روشن کنم همین که کبریت رو زدم یه صدای بچگونه گفت روشن نکن!!!! وقتی نگاهش کردم گفت یه آدامس بخر.گفتم اول بگو چرا گفتی روشن نکن تا بعد .گفت سیگار میکشی که چی بشه یه آدامس از من بخر
خلاصه 200 تومن مارو تیغد .داشت از سرما میلرزید بهش گفتم سردته سرش رو تند تند به طرف پایین تکون میداد یعنی که آره .گفتم یه دقیقه بیا اینجا بشین .میگفت باید آدامسامو بفروشم.خلاصه اصرار کردم تا نشست.کاپشنم رو انداختم رو دوشش و یه چای براش گرفتم.گفت من پول چای رو ندارم - گفتم مهمون منی .دستای کوچیکش رو که از سرما ترک برداشته بود به لیوان یه بار مصرف چای چسبوند تا گرم بشه .اسمش مریم بود هفت سالش بود .امسال باید میرفت مدرسه ولی نتونسته بود .مجبور بود کار کنه.یه پدر معتاد داشت که همه آتیشها از گور اون بلند میشد.برادرش که رفته سربازی .و خیلی وقته مرخصی هم نیومده. مادرش هم که میگه شبها باهاش میاد بیرون بعدش میذارتش اینجا تا آدامسهاش رو بفروشه.خودشم میگه میره یه جا کار میکنه (نمیدونه کجا) بعد ساعت 1 میاد دنبالش و باهم میرن خونه.همینطور که داشت حرف میزد من خیره شده بودم بهش .حرفاش که تموم شده لیوان چای رو گذاشت رو نیمکت کاپشن من رو پس داد و خیلی محترمانه گفت بابت همه چیز ممنونم .انگار نه انگار که یه دختر بچه هفت ساله است .شرایط زندگی مجبورش کرده بود مثل آدم بزرگها زندگی کنه.سیگار مچاله شده من رو جلوی پام انداخت و و زیر پا داغونش کرد .نفرت عجیبی از سیگار داشت بعد به من گفت اگه سیگار نمیکشیدی چه آدم خوبی بودی.من که دیگه نمی تونستم حرف بزنم همینطر بهش نگاه میکردم .گفت من باید برم الان مامانم میاد دنبالم خدا حافظ
رفت و منو هاج و واج گذاشت. چرا باید تاوان اشتباه دیگران رو بده .اونم دختری که هم مهربون بود .هم با آدب . توی چشمای سیاهش که برق عجیبی داشت معصومیت موج میزد.کاش اونایی که این همه دم از عدالت اجتماعی رعایت حقوق مردم میزدن جوابی برای این دختر کوچولو داشتن ولی میدونم که همه شون لال شدن.همونایی که راضی نمی شن بچه هاشون یه شب رو بالش غیر از پر قو بخوابه.همونایی که ... بگذریم
ادامه مطلب

Friday, October 15, 2004

مبارکه

سلام دوستان قالب جدیدم مبارک باشه !!!!
ان شاءالله خداوند به ما توفیق بدهد به شما خدمت کنیم (کپی رایت :رضا مارمولک) .
ادامه مطلب

اندیشه و انسان - قسمت دوم

قطعا انتخاب مسیر درست اندیشیدن و سنجیدن جوانب این مسیر در ساختن امروز و فرداهای شخص تاثیر دارد. ولی شخص تنها نمیتواند در این مورد تمام قدرت انتخاب و اختیار را در دست بگیرد چرا که عوامل بسیاری هستند که در این زمینه تاثیر گذار خواهند بود.چیزهائی از قبیل محیط اجتماعی و خانوادگی دوستان آشنایان و اطرافیان فرد و نیز آداب و سنن وفرهنگ هایی که افراد به آنها پایبند هستند و یا در واقع می توان گفت به نوعی از نیاکانشان به ارث برده اند.ولی گاه به دلیل تکرار این مکررات در زندگی شخی فرد و به نوعی دیدن کامل مزایا و معایب آن مرام و مسلک و فرهنگ شخص را از آن زده می کند و یا به صورت چیزی کسل کنند برای او در میاید و همین باعث می شود شخص در خلاف این سنن و آداب گام بردارد.
انسانی که خویش را محصور در حصاری از قوانین از پیش تعیین شده می بیند گوئیی اگر بخواهد در این ورطه عمر را طلف کند چیزی را از دست داده.او میخواهد از این چیز ها دل بکند و برود حتی نمی داند به کجا !
فقط می خواهد بگریزد.تجربه اثبات کرده افراط یا تفریط در هریک از این موارد تاثیر بسزایی در موفقیت یا عدم موفقیت فرد دارد.
اما نکته مثبت این قضیه این هدفمند شدن زندگی شخص است.
اما در پاسخ به دوست عزیزی که در قسمت اول این نوشته برای من پیغام گذلشته بودند :ابتدا از این تشکر می کنم که برای نوشته این حقیر وقت گذاشته و آن را مطالعه فرمودند.اما در مورد نوشته ایشان عارضم که در زندگی انسان هزار گزیر برای گریز از یک مساله یا مشکل و یا رسیدن به یک مقصود وجد دارد و این خود شخص است که یکی از این پنجرها را با دستان خویش می گشاید تا از دریچه ی آن نظاره گر افق های دیگر از نور و روشنی و یا ظلمت و تردید باشد . در این مورد کور بودن فرد دلیل اشتباه کردنش نیست و شما نباید افسوس چنین چیزی را بخورید .گاهی ممکن است فرد به جهت زیبا بینی بی حد و حصر مقصودش بی مهابا آن پنجره را باز کند و تمام مصائب آن را نیز به جان و دل بخرد.در این هنگام دیگر پایان راه برای فرد مهم نیست.مهم رسیدن است و حتی دیدن از هر پنجره ای که شده و گاها سرزنش کردن چنین فردی انصاف نیست.قطعا شما بهتر از من می دانید علاقه زیاد انسان به چیزی او را کور و کر می کندممکن است بعد ها بگوییم کاش .... ولی اکنون فقط مقصود با ارزش است و اینجاست که مفهوم عقل و منطق به کار نمی آید
ادامه مطلب

Thursday, October 14, 2004

مانده در خویش

گمگشته دیار بی نامی شده ام و نمیدانم به انتظار چه غایتی نشسته ام.در عالمی که همه می کوشند مشغول چیزی یا کسی باشند و من از تمام این بیکران لایزال محدود هستم .حتی پناه به حافظ هم کارگشا نیست.
سرد سرد و پر از بی مقصودی روز ها را از پی هم میگذرانم تا به روزی که نمیدانم چه روزیست و کی میاید برسم
.در آستان درد ها سر تسلیم فرود آورده ام . درد هائی که فنای آنها آنی بیش نیست
ولی پیوندی که نمیدانم دلیل بودنش را ونمی یابم ذات رویشش را مرا از ایشان رها نمیکند.گرچه منفور ترین احساسات را نسبت به وجود من برانگیخته است.
دیگر باور کرده ام در حسرتی منطقی و به ظاهر ساده که در ذات هر انسانی هست سوخته ام
و تنها سرورم همین بی سروریهاست.اندیشه ام در حصاری محبوس گشته که همیشه می گوید:اگر این میشدو آن میشد و او میبود و من من می گشتم اکنون این که نمی خواهم نبودم .
آری آری
چشمانم به جرم رویا پرستی همیشه خواب را طالب است و دستانم به سوگ این درد سیگار را.هرگاه که دسته ایی به بزمی غرق میشوند و کلام خویش را با هرزگویی و خندیدن می آلایند و
مرا نیز همسفره خویش می سازند شرمی از جنس عشق و اراده مرا فرا میگیرد که توان تقابل با آن را نیافته ام.هرچه می کشم و می نوشم باز همانم که بودم.و
آنگاه که خود را در انتهای بزم و پایان شب می بینیم بی اختیار یاد شعر ی می افتم که در روزهایی که تازه مجذوب بازی با کلمات شده بودم خواندم.و در راه باز گشت به خانه با خود زمزمه اش میکنم:
شرمنده آنم که پس از این همه بودن یک پنجره را سوی شدن باز نکردم
گوئی مخواهم این بودن را بر تاج تقدیر خود بنشانم.
و در این شامگاه تنها انگیزه ایی که توانستم بیابم این بود که در شب گم شوم.جلو تر برایم مهم نیست
ادامه مطلب

Wednesday, October 13, 2004

اخبار فوری

سلام ببینین اینجا چه خبره !!!
سایت سریال پزشک دهکده

سایت پچدکتر کوئین

اینم مریم دجی که در اصل مهشره

یه زمانی ایشون مداح اهل بیت بودن!!!

ادامه مطلب

Tuesday, October 12, 2004

اندیشه و انسان - قسمت اول

-می خواهم اینبار کاری را که درست است انجانم دهم برداشت من از درست مثل منطق صفر و یک دنیای ماشینی امروز حالت دودویی ندارد که در آن سوی دیگرش چیز دومی به نام نادرست یا همان غلط وجود داشته باشد بلکه دهها و گاهی صدها حالت دارد .اما اکنون بر آنم که بر این درست قانع باشم .اصلا هیچ کس در هیج تصمیمی نمی تواند بگوید که درست ترین راه را برگزیده.چراکه او در اصل در زمانی بر یک درست قناعت کرده و در آن لحظه (یا لحظات فکر میکرده که این بهترین اندیشه است).
علت گفتن این حرف اینست که انسان از اندیشه فردای خویش به طور کامل با خبر نیست .چون اندیشه های ما متاثر از شرایط و وقایع و رویداد های زندگی ماست و همینطور گاهی انسانهایی که ممکن است با آنها برخورد داشته باشیم.
آنگاه اندیشه ما بر دیوار ه این اندیشه ها چنگ میزند تا از آن بیاموزد و یا خود را در آن پیدا کند.گاه این اندیشه ی اسطوره ایی متعلق به ماست و ما آن را درخود می سازیم و بر آنیم تا آنگونه (یا اینگونه) باشیم.یعنی با چشمانی که خودساخته ایم و از پنجره ایی که خود یافته ایم به مسائل بنگریم و آنها را تفسیر کینم
.که این اندیشه هم همیشه ناب ناب نیست و گاه متاثر از اندیشه های دیگرانست .در واقع مجموع اندیشهایی ست که تبلور آنها را در نوشته ها گفته ها یا کرده های دیگران می بینیم و با آنها در می امیزیم و بر آنها تاثیراتی از جنس وجودی خویش می بخشیم
اما گاهی هم تاثیر اندیشه اغیار بر ذهن ما به گونه ایی میشود که اصلا به خود آن اندیشه در سطحی پایین تر بدل میگردد.چرا که آن بکارت و ناب بودن خود را از دست داده و شخص دیگری که شاید متعلق به زمان و مکان فکری ما نیست آن را خلق کرده.
اما برای نابودی یاس و جودمان باید بر این باور باشیم که اندیشه ما بهترین است و نگران بد بودن یا نابه هنجار بودن آن از نگاه دیگران نباشیم.در صورت باور این حرف است که افراد بر عقاید خود پایبند میشوند و برای رسیدن به هدف خود از هیچ کوششی دریغ نمی کنند .وسستی و تنبلی برای رسیدن به هدف دلیلی ست بر اینکه بر صحت آن مقصد و یا اصلا در وجو آن مقصد تردید داریم انگاه هرچه در بارورکردن این اندیشه بکوشیم بر در بسته کوفته ایم و گاه با کوچکترین عامل بازدارنده از رسیدن هدف سرباز خواهیم زد...
ادامه دارد
ادامه مطلب

Saturday, October 09, 2004

شرمنده

سلام
با ارزش پوزش به علت انجام بعضی کار ها که چند وقت دیگه همتون میفهمید این وب لاگ آپ دیت نمیشه
همش 1-2 روز
ببخشید
ادامه مطلب

Thursday, October 07, 2004

بیاد سهراب




پوستر بزرگداشت هفتاد و ششمین سالروز تولد سهراب سپهری
به دنبال فراخوان سازمان آموزش و پرورش استان اصفهان از آغاز مهرماه برای بزرگداشت هفتاد و ششمين سالروز تولد سهراب سپهری شاعر و نقاش معاصر ايران در ۱۵ مهرماه سال جاری، روز سه شنبه ۱۴ مهرماه (يک روز قبل از موعد) اين مراسم با شرکت دست اندرکاران آموزش و پرورش استان اصفهان، آموزش و پرورش کاشان و رياست اداره ارشاد اصفهان و جمع کثيری از دبيران، دانش آموزان، شعرا و نويسندگان و دوستداران سهراب و حتی جمعيت قابل توجهی از گردشگران ايرانی و خارجی از ساعت ۳ تا ۶ بعد از ظهر در باغ فين کاشان برگزار شد.
سخنرانان درباره ابعاد گوناگون زندگی و شعر سهراب سخن گفتند؛ به ويژه ديدگاههای متفاوتی درباره تنهايی در شعر و زندگی اش ارائه شد.
جالب اينکه تعدادی از گردشگران، به ويژه گردشگران غير ايرانی وقتی متوجه شده بودند که مجلس گراميداشت يکی از شاعران معاصر ايران و کاشان برگزار می شود بدون اينکه از صحبتهای سخنرانان و اشعار شاعران يا حتی موسيقی که پخش می شد سردربياورند، به درختها تکيه داده و با احترام گوش می دادند.
آموزش و پرورش استان اصفهان شماره دوم دوهفته نامه نشريه خود به نام پرتو مهر را به گراميداشت ياد و نام سهراب سپهری اختصاص داده بود که به تمامی حاضران در باغ داده شد.
پرتو مهر در چهارصفحه به قطع بزرگ، اشعار، خاطره ها و نوشته های ارزنده ای را در بردارد. در صفحه ی اول کنار تصويری سياه قلم از سهراب، شعر "من پر از بال و پرم"* درج شده است.

سهراب سپهری: تولد ۱۳۰۷ در کاشان - مرگ ۱۳۵۹ در تهران
در صدر اين نشريه با عنوان زندگی سهراب به زندگی شاعر پرداخته شده که "سهراب هميشه بی محابا از حقيقت اشيا، خانه، آب و رويا پرده برمی داشت." در پايان نقل قولهايی از نويسندگان و شاعرانی همچون احمدرضا احمدی، ليلی گلستان، گلی ترقی، بيژن جلالی و سيروس طاهباز آورده است.
ليلی گلستان گفته است: "افسوس نبودنش را نخوريم، چون هست. سهراب هست و چه پربار."
اين هم گفته سيروس طاهباز است: "او جان آفتاب بود. يک فرشته بود، معصوم و خوب و ماندنی..."
بهمن رافعی از منظر نگاهی به نگاه سهراب می گويد که :" درفلسفه شاعرانه سهراب مرگ و زندگی و همه نيروهايی که در دنيای بشری به عنوان عوامل متضاد شناخته شده اند، به هيچ روی ناسازگار و ستيزنده نيستند؛ حتی در يک هنجار مطلوب در يکديگر حل شده اند. کوشش اين نگرش همواره براين امر استوار است که هيچ چيز نازيبا نيست."
"گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد؟"و "کرکس هم مثل کبوتر از زيبايی بی نصيب نيست."
در مقاله ای ديگر، بهزاد ترکی زاده می گويد :"شکيبايی سهراب برای رسيدن به شعر، بی نظيراست. نکته قابل توجه برای من، سلوک گسترده ای است که اين شاعر و نقاش برجسته با شعر و هنر خود داشته است. اين سلوک گسترده، در نگاه اول، شايد چيز مبهمی به نظر رسد و شايد بتوان از نگاه انتقادی و تحليلی آن را تعريف کرد. اما تعريف من از اين سلو ک اين است که شاعر يا هنرمند چقدر در هنرش و با هنرش زندگی می کند."
در جای ديگر او می گويد:"سهراب مدام در حال تمرين برای رسيدن به تنهايی بود و اين، الزاما بدان معنی نيست که به تنهايی توانسته به آن فرديت مطلق دست يابد. به معنای ديگر، هنوز اين تنهايی در شعرش اتفاق نيفتاده و شايد هم اساسا اعتقادی به اين مسئله نداشته است."
دکتر فهيمه غنی نژاد نيز به پويايی و حرکت در شعر سهراب پرداخته و نوشته است: "آنچه امروز مرا به نوشتن درباره سهراب واداشته، درواقع عنصری است که در جای جای حجم سبز او يافته ام و گمان دارم تاکنون بدان پرداخته نشده است. اين عنصر حرکت و پويايی و آن هم از نوع عينی، مادی و فيزيکی است، پويايی و حرکتی که از سرزنده بودن برمی خيزد و به انتشار شادابی منتهی می شود."
بهتر آن است که برخيزمرنگ را بردارمروی تنهايی خود نقشه مرغی بکشم

رياست فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان نيز خبر داد که سنگ قبر جديدی برای سهراب سفارش داده است
خانم غنی نژاد با همين ديدگاه و سياق شعرهای ديگری از دفتر حجم سبز را شاهد می آورد و تحليل می کند و در پايان می گويد: "جوهر پويايی و سبزينگی ذهن و زبان سهراب سپهری که اوجش را در حجم سبز می بينيم پس از آن رو به کاستی می گذارد."
"در حجم سبز، آدميان، جانوران، گياهان، پديده ها و چيزها همه و همه در حال حرکت و شدن هستند؛ حرکتی که رو به بهی و تکامل دارد. هرچه هست در جريان است. هرچه هست در سيری بيرونی است. هر چه هست متحرک و انجام دهنده است."
در همين شماره، به سال نگار شاعر و نقاش معاصر زنده ياد سهراب سپهری، از تولد در ۱۵ مهر سال ۱۳۰۷ در کاشان و درگذشت او در بيمارستان پارس تهران و دفن او در روز بعد در صحن امامزاده سلطان علی در قريه مشهد اردهال فهرست وار اشاره شده است.
در اين جلسه بزرگداشت، رياست سازمان آموزش و پرورش استان اصفهای اجازه داد که از روز ۱۵ مهرماه، دبيرستانی دخترانه در مشهد اردهال به نام دبيرستان سهراب سپهری ناميده شود.
رياست فرهنگ و ارشاد اسلامی کاشان نيز خبر داد که سنگ قبر جديدی برای سهراب سفارش داده است و نوشته روی سنگ را استاد اميرخانی خواهند نوشت.
*من پر از بال و پرمابری نيستبادی نيستمی نشينم لب حوض،گردش ماهی ها، روشنی، من، گل، آبپاکی خوشه ی زيست.مادرم ريحان می چيند.نان و ريحان و پنير، آسمان بی ابر، اطلسی هايی تر.رستگاری نزديک، لای گل های حياط.نور در کاسه ی مس، چه نوازش ها می ريزد!نردبان از سر ديوار بلند، صبح را روی زمين می آرد.پشت لبخندی پنهان هرچيز،روزنی دارد ديوار زمان، که ازآن، چهره ی من پيداست.چيزهايی هست که نمی دانم.می دانم، سبزه ای را بکنم خواهد مرد.می روم بالا تا اوج. من پر از بال و پرم.راه می بينم در ظلمت، من پر از فانوسم.من پر از نورم و شن و پر از دار و درخت.پرم از راه. از پل، از رود، از موج.پرم از سايه ی برگی در آب،چه درونم تنهاست
ادامه مطلب

Wednesday, October 06, 2004

شب و من

سایه شب در روزی که بلوای مردم برای کسب نانی از سر نمردن بود بر سرم افتاد.و گام های سست که پرسه های هرزگی را می شمارد در کوچه های سکوت طنین انداز می گشت.
تشخیص تیر دل از تیرگی در آن وهم شور انگیز میسر نبود و من فارغ از تمام اینها به سوی نا کجای خود می رفتم با چشمانی که گاه از سر سادگی غرق اشک میشد و پنجه هائی که از سر عجز به دیوار می کشیدم.
ودر آن هنگام هیچ نبودم جز خیره سری که مهتاب را نگرانست و ایستاده در آستانه فصلی سرد
ادامه مطلب

Tuesday, October 05, 2004

امنیت ملی

دیشب صحبتهای وزیر اطلاعات مملکتمون رو گوش دادید؟
من نمیدونم چی باید بگم.وقتی ایشون می فرمایند ما هر حرکتی رو که خلاف امنیت ملی باشه سرکوب می کنیم و جلوش رو می گیریم.
اصلا منظورش از امنیت ملی چیه؟تو مسلک این بالائی ها امنیت ملی به چی میگن؟
والا من یه چیزائی رو شنیدم و دیدم که اصلا در موردذات وجودی امنیت ملی به شک افتادم
1-ساعت نه و نیم ده شب 2تا دختر دانشجو که داشتن میرفتن سمت خونه(اینجا دانشکده خارج از شهره)یه گشت الاگانس میگه که اونا رو میرسونه. ولی در طول مسیر این خانم های بیچاره رو میبرن یه جایی که نمیدونیم کجاست و از دختری درشون میاره بعد هم تحویلشون میده به عزرائیل.هیچ کس هم هیچی نمیفهمه.انگار که اصلا اتفاقی نیفتاده.
2-قاضی که مسئول باز جوئی از اون فاحشه 16 ساله بوده به مدت سه شب متوالی به همراه سایر خدمت گزاران صدیق به این دختر بیچاره تجاوز می کنن
حالا این همه فاحشه تو این این کشور وجود داره ها اما نمیدونم چرا گیر داده بودند به این بدبخت مادر مرده!

زنان و مصائبی تلخ

نکته :با این حساب متوجه میشیم که در مملکت ما امنیت ملی در سطح بسیار بالائی وجود داره و ایران یکی از امن تریم مامن ها برای افراد بی پناه و بی کس و کاره
در این مورد اصلا شک نکنید.ونگران هیچ چیزی نباشید.حتی اگه یه نفر تو پاکدشت بچه ها رو میبره و اهن میکنه.اون نه یکی نه دوتا .اصلا معلوم نیست چند تا
نیروی اتظامی هم اصلا مقصر نبوده ها .به اونا چه که یه نفر داشته اینکارو میکرده.اونا هم آدمن دیگه خدا که نیستند از پیش بدونن
ازاون ور می فهمیم که دویچه وله یه مسابقه بین المملی وب لاگ نویسی راه انداخته که توش از زبانهای چینی و پرتغای و روسی و بورکینا فاسوئی و انگولایی
و ....(این دوتای آخر دروغی بود)حضور دارن و 64000 وب لاگ نویسی فارسی زبان رو (مقام چهارم رو تو دنیا داریم)اصلا آدم حساب نکرده


من قاطی کردم
خلاصه ما قاطعانه و قاطیانه و خائنانه هستیم سر جای خودمون
و باید باشیم تا اموراتمون بگذره!

ادامه مطلب

آری آغاز دوست داشتن است؟

آری آغاز دوست داشتن است؟
به کدامین سبب
وقتی که گلهای محبت در دشت بیکران عشق زیر قدوم غروری بی دلیل
معدوم میشود.پایان راه را می توان دید.پس باید بدان اندیشید که نشاط عهد شباب را فنائیست بس دردناک و نازیبا
اگر گریزی بر این مرثیه تلخ نباشد و عشق را این چنین است که می توان قصیده ای مرگوار یافت بر آستان زیبای جوانی.و تنگنائی غریب کز دریچه آن زندگی مرثیه ای منفور است
آری از همین دوست داشتن زیبا
ادامه مطلب

Saturday, October 02, 2004

سرفرازی

افسانه افسون چشمانت چه شیواست
غمنامه پرخون هجرانت چه زیباست
شبگردی من جلوگاه فرقت توست
وین ارمغانت بهر این مجنون شیداست

باران جو ماوای غم پنهان من گشت
شبها دکر پیدا ترین زندان تن گشت
او را که گوید بیقرارم بارالها
کینجا فقط رویای او آرام من گشت

در آستانش پرگشودن آرزوم است
در این فنا چشمان او تنها دلیل آبروم است
دردا که در چشمش همیشه شرمسارم
آری خدایا سرفرازی آرزوم است
ادامه مطلب

Thursday, September 30, 2004

چه روزای خوبی بود

چه روزاي غريبيه نميتونم بگم خوبه يا بده اما يه جورايي آدم رو ميجنبونه هميشه اين موقع ها که ميشد دلم ميگرفت.بايد نه ماه ديگه درس میخوندم به اميد اينکه دوباره تابستون بياد و من يه سال به تموم شدن درسم نزديک بشم.الان من همونجام .درسم تموم شده اما هيچ خبري نيست.اينجا اصلا اونطوري که فکر مي کردم از آب درنيومد. اينجا زندگي بدون سختي معني نداره.اون موقع من سختي رو نديده بودم فکر ميکردم بيشترين عذاب دنيا رو دارم تحمل ميکنم .چه اشتباهي
چه روزاي خوبي بود ولي افسوس زود
گذشت تا يه چشم به هم زديم روز و هفته ها گذشت
آهنگ تموم شد
ادامه مطلب

دعای کانکت

اگه موقعي که خواستين به اينتزنت وصل موفق نشدين اين دعا رو 10 مرتبه بخونيد فوري کانکت مي شين با توجه به افتضاح بودن خطوط اينترنت در ايران اين دعا خيلي مفيده
!اللهم اني اتصالاتنا بلاينترنت . اللهم آتني الکانکشن فدنيا و لآخره.ان ناوزو بک من کل ويروس الخبيثه عين الملعونييات.ان ناوزه بک من الديسکانکشن فدالدنيا و لآخره. آمين يا رب العلمين
ادامه مطلب

Sunday, September 26, 2004

گناه اصلی

سلام
امروز یه روز سخت بود.از صبح تا همین الان در گیر کار بودم.آخر شب صوت زدد (یعنی کم آوردم)را این فیلم رو دیدین که آنتونیو باندراس با آنجلینا جولی بازی کردن.اگه ندیدیدن حتما برین دنبالش. اگه من تو زندگیم سه تا فیلم قشنگ دیده باشم یکیش قیصره یکیش هم اینه سومیش هم هنوز ساخته نشده.خلاصه اینکه دیدنش در تنهائی باشه.
ادامه مطلب

Wednesday, September 22, 2004

توپ ترکید

سلام
خب ما هم برای یه روز و اندی امروز شدیم ظاهرا این کار خیلی تابلو شده بود و تو اینتر نت به توپ ترکونده بود کاشکی تا ثیر داشته باشه اون طور که من فهمیدم غفوری هم آزاد شده و این می تونه یه پیروزی محسوب بشه.اما تو این همه وب لاگ ترزا مطلب قشنگی نوشته بود که خوندنیه در ضمن این سایت ها هم این هم اقدام رو منعکس کردن
رادیو فردا
stop.censoring.us/
رادیو بی بی سی
guradian
محمد علی ابطحی
ادامه مطلب

Monday, September 20, 2004

(بخشی از خبرهای روز دوشنبه سایت « امروز » تنها به نشانه اعتراض به برخورد با فعالان اینترنتی ، سانسور اینترنت و دستگیری وبلاگ نویسان در اینجا نقل شده اند و به هیچ وجه به معنای تایید مواضع سیاسی این سایت نیست . )
ادامه مطلب

رسوائی هاوائی وحیثیت قوه قضائیه


اخذ مدرك از شعبه دانشگاه هاوايي در تهران توسط بسياري از مسئولان قوه قضائيه، از جمله مديركل دادگستري تهران به اندك حيثيت اين قوه لطمات زيادي وارد كرده است.
ادامه مطلب

نامه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان به سفیر ایران در کانادا

گروه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان در نامه اي به محمدعلي موسوي، سفير جمهوري اسلامي در اتاوا، تلاش حکومت اسلامي در زمينه وارد آوردن فشار تازه بر دست اندرکاران وبلاگ نويسي و اينترنتي در ايران را مورد انتقاد قرار داد.بر اساس اين گزارش اين گروه هشدار داد که حکومت اسلامي نه تنها شماري از سايتهاي اطلاع رساني اينترنتي را بسته بلکه دست اندرکاران اين سايتهارا نيز به زندان فرستاده است.اين گروه از حکومت اسلامي ايران خواست بااحترام گذاشتن به حقوق بشر و برداشتن فشار موجود از اينترنت، بابک غفوري آذر از روزنامه حيات نو، شهرام رفيع زاده از روزنامه اعتماد، و حنيف مزروعي نويسنده در روزنامه هاي اصلاح طلب را که به زندان انداخته است آزاد کند.
ادامه مطلب

مدير مسوول سايت نقشينه از احضار تلفني خود به دادگاه خبر داد

مدير مسوول سايت نقشينه ،گفت : روز چهارشنبه طي تماسي تلفني براي حضور در شعبه 115 دادگستري قم احضار شدم . حامد متقي در گفت‌‏وگو با خبرنگار حقوقي "ايلنا"، با اشاره به اينكه پرونده‌‏اش همزمان با روز جهاني آزادي مطبوعات ، تشكيل شده ، گفت : همانطور كه بارها به مراجع قضايي و انتظامي مربوطه تأكيد كرده‌‏ام و متأسفانه مورد توجه قرار نگرفته ، تا زمانيكه احضار به صورت كتبي و با ذكر موارد اتهامي نباشد ، در دادگاه حاضر نشده به همين دليل فردا ؛ (شنبه) علي‌‏رغم احترامي كه براي دادگاه قائلم ، در دادگاه حاضر نخواهم شد .وي با اشاره به اينكه در اين پرونده‌‏سازي معتقدم كه موارد متعددي توهين به اسلام وجود دارد ، گفت : به‌‏دليل انتساب پرونده‌‏سازان به برخي اركان نظام ، خواستار اين موضوع هستم كه بازرسي از سوي مقام معظم رهبري براي بررسي اين پرونده و برخورد با پرونده‌‏سازان از سوي آن نهاد محترم ، بر پرونده نظارت كنند .متقي با اشاره به اينكه متأسفانه برخي از تاريخ پند نمي‌‏گيرند ، گفت : از اين نگرانم كه اگر اين روند ادامه پيدا كند ، تاريخ در مورد برخي حاكمان چه قضاوتي خواهد كرد .وي ضمن اشاره به اين مطلب كه در اين پرونده ، با قرار 100 ميليون ريال در دادسرا و معرفي كفيل در آگاهي قم ، آزاد مي‌‏باشم ، گفت : چگونگي سير پرونده ديگر كه بنا بر شكايت هيئت نظارت بر انتخابات ، تشكيل شده پس از مطالعه پرونده توسط وكيل اينجانب ، اعلام خواهد شد .
ادامه مطلب

دانشگاه امام حسين از دانشجويان انگشت نگاری ميکند

پيک ايران : در اقدامي تازه مسئولين دانشگاه امام حسين وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامي از دانشجويان ورودي سراسري خود ( وابسته به وزارت علوم ) اقدام به انگشت نگاري و گرفتن تعهد نمودند. در اين تعهد نامه که دانشجويان ملزم به انگشت زدن در زير آن شدند از دانشجويان خواسته شده بود تا مواردي را مانند ايمان بخدا!!! نپوشيدن پيراهن آستين کوتاه و نزدن روغن به موي سر و... رعايت نمايند . در غير اين صورت اخراج مي گردند!!! به همين سادگي ... بنا به اطلاعيه اي که از سوي تعدادي از دانشجويان صادر شده از تمام دانشجويان معترض دعوت مي گرديده تا در تاريخ شنبه 4 مهر ماه ساعت 5 بعد از ظهر در ميدان نوبنياد حضور يافته و اعتراض خود را به گوش مردم برسانند .
ادامه مطلب

فتوای یک آبادگر!


به نوشته اميد جوان يك راهیافته آبادگر مجلس هفتم در برنامه راه زندگي كه پنج شنبه ها از شبكه سوم سيما پخش مي شود در پاسخ به سئوال خانمي كه پرسيده بود، شوهرم به من مي گويد هنگامي كه از خانه بيرون مي روي بايد آرايش كني،‌گفت: ايرادي ندارد شما با حفظ موازين شرعي در خارج از منزل آرايش كنيد و آراسته بيرون بياييد.
ادامه مطلب

زمینه سازی کیهان برای برخورد با نحوه پوشش دختران دانشجو


به نوشته كيهان مسئولين كشورمان از دختران دانشجوي مسلمان و معتقد به حجاب در كشور فرانسه كه از تحصيل در مراكز علمي اين كشور محروم شده اند دعوت كرده اند كه جهت ادامه تحصيل به ايران بيايند. بنده نگران آن هستم كه وضعيت بد پوشش در دانشگاههاي كشور، اين دانشجويان را از تصميم خودشان پشيمان كند و بنابراين بهتر اين است كه مسئولين ابتدا به وضع غيرقابل تحمل فعلي پوشش دختران در مراكز علمي سروسامان بدهند سپس از ديگران دعوت بعمل آورند.
ادامه مطلب

امروز



* جنگ تمام عياري که مرتضوي با اينترنت شروع کرده، آخرين جنگ او است که اگر آنرا برنده شود، ديگر اثري از آزادي بيان در سرزمين ايران نخواهد ماند .اما خوشبختانه ما مي‌ةوانيم به کمک همديگر به آساني او را شکست دهيم . او مي‌خواهد صداي وب‌سايت‌هاي اصلاح‌طلب به گوش کسي در داخل ايران نرسد و اگر از پس اين کار برنيايد شکست خورده است .پس بهترين راه کمک به اين موضوع پخش کردن خبرهاي وب‌سايت‌هاي امروز و بامداد، به هر شکل ممکن است .ساده‌ترين راه آن کپي و پيست کردن عين مطالب آنها يا برگزيده‌‌شان در وب‌لاگ خود است که مي‌دانم ممکن است براي وب‌لاگ‌نويسان شناخته‌ شده‌ي ساکن ايران سخت باشد، ولي کساني که ناشناسند يا در ايران زندگي نمي‌کنند مي‌توانند نقش بزرگي بازي کنند .شبکه‌ي چند ده هزارتايي وب‌لاگ‌هاي فارسي، در مجموع از تمام روزنامه‌هاي فارسي زبان، خواننده‌ي بيشتري دارد و اگر از آن براي شکست‌دادن دشمنان آزادي بيان در ايران استفاده نکنيم، فرصتي تاريخي را از دست داده‌ايم .بنابراين پيش‌نهاد مي‌کنم روز دوشنبه‌ي آينده، هر کس که امکانش را دارد، چند خبر را به انتخاب خودش از وب‌سايت‌هاي امروز و بامداد بردارد وبه همراه لينک‌هايي مشخص به منبع آنها، در وب‌لاگش بگذارد .من البته يک کار ديگر هم مي‌کنم که اگر شما هم دوست داشتيد بکنيد , کار سمبوليک جالب خواهد بود : اسم وب‌لاگ‌مان را براي يک روز به « امروز » تغيير دهيم .: برگرفته از وبلاگ هودر :« حمايت از اين مطلب »*
دهانت را مي بويندمبادا که گفته باشي دوستت دارم
دلت را مي بويندمبادا شعله اي در آن نهان باش
دروزگار غريبيست نازنين
و اينک اي فرزند آريا سرزمين , تو ميراث دار بيرق کاوه آهنگري , پس به پاسداشت آن بزرگ مرد و يلان اين مرز و بوم تو نيز همت نما که اين بار بيرق در دستان توست .هشيار باش که نيفکني بر زمينش که آن نماد غرور اين ملت است , پس آگاه باش و چشم بگشا که کار خطيري در پيش داري .تو نيز بهتر از هر کس خود داني که به آب و خاک اين کهن سرزمين مديوني , پس دين خود را اَدا کن که فرصت تنگ است , پس کي خواهي از خواب برخيزي , خفقان تا سر رسيده است پس بيدار باش که بيش از اين غرق نگردي که سستي تو بس گران خواهد گذشت بر ملت .اي فرزند , امروز شو .گر بدين سان زيست بايد پستمن چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوايي نياويزمبر بلند کاج خشک کوچه بن بست

ادامه مطلب

Sunday, September 19, 2004

شام رویا

یاس پنهانی گلویم را گرفت
آسمان را یکسره دلخورده گیهایم گرفت
شوق دیدارش مرا دیونه کرد
بزم رویا خواب را از من گرفت
باز هم من بودم و او بودو یک دنیا نیاز
هیبتش ناگه وجودم را گرفت
شکوه ها کردم از این چرخ فلک از بی کسی
در همان دم دست او دستان سردم را گرفت
نابرآورده کلامم در دهان گوئی شکست
با نگاهی دردهای قلب بیروحم گرفت
خواستم پنهان شوم در تیرگیها. پشت درد
لیک او آمد مرا از تیرگیهایم گرفت
هیکس اینسان گران مهری به من ارزان نکرد
سیل اشکی خشکی چشمان تارم را گرفت
برگشودم پلکها را تاکه بازآیم به خویش
نوصباحی دیگر آمد شام رویائی گرفت
ادامه مطلب

فاطمه حق وردیان:

زندگی سگی هوا را از من بگير ، خنده ات را نه ! « پابلو نرودا »
۵۷ فيلتر ماتيکی
هوا را از من بگير سيگارم را نه !
درد ، انتظار ، سيگار ...همه را يکجا می کشم
پای ديوار می نشينم و زار می ...زنم !
کار ديگری که از دستم بر نمی آيد!
۰۰۰نه می توانم از تو بگذرم ،نه از اين ديوار لعنتی
که سر تاسر شانه هايت کشيده ای
هی دو سوی لب هايم راسمت لبخندهای ناگزير می کشم
کِـــــــــــــــش آمده ام !مثل کِش ِ شلوار ،می کشی و وِل می کنی
می کشی و ...
« محدوده ی ارتجاعی » ؟!« خستگی »‌؟!« تنش مجاز » ؟!
من جزء سازه های ناپايدارمچرا فرو نمی ريزم؟؟؟
۰۰۰۸۲ فيلتر ماتيکی
هوا را از من بگيرسيگارم را هم !تلو تلو می خورم
تا پای ِ « بدون دستور پزشک ممنوع ! »
چند تای اين ها را بخورم خواب می روم ؟!
ديازپام ۱۰..100
. دياز پام ِ زهر مار ..
.دست از سر من بر نمی دارد
شعر ، مازوخيسم ِ جنسی دارد
هر چه بر سرش بياوری ،برمی گردد و لبخند شهوانی می زند!
آی !جنده بازان ِ حرفه ای ِ شهر !محض ِ خاطر ِ خدا يکی پيش پای اين شعر نگهدارد
!پ.ن : عبارات داخل گيومه از اصطلاحات علم « مقاومت مصالح » می باشند.بطور مثال اگر به سازه بطور متناوب بار وارد بشود تا جايی که مصالح به حد گسيختگی برسد ، اصطلاحآ می گوييم مصالح دچار خستگی شده اند.
ادامه مطلب

Friday, September 17, 2004

تابستون هم تموم شد

سلام
تابستون هم تموم شد.مثل بهار.داریم میریم به فصل جدید اما انگاری دلم نمی خواد
دوست دارم زمان همینجا واسته
دیگه جلوتر نره
از پائیز فقط برگهاشو دوست دارم با فریادی که موقع له شدن زیر پای ما میزنن.همینطورهم بارون.توی شب.وقتی سرما توی تن آدم رخنه میکنه اون وقت در حالی که بی هدف داری تو خیابون پرسه میزنی یهو شروع میکنی به تند راه رفتن.انگاری مقصودتو پیدا کردی.پائیز همیشه فصل بی کسی بوده فصلی که قشنگه اما پر از حرفهای نگفته واسه ماست .فصلی که مرگ درختا رو می بینیم .فصل یکه تاریکی اوج میگیره .وسیاه میشه رنگ آخر و ما هنوز همون ادم سابقیم.شرمنده ایم که یه بار فقط یه بار عزم شدن رو توی وجودمون نداشتیم
ادامه مطلب

سودای سعد

عذابی چنان تلخ مرا در برگرفته که تمام شیرینیهای دنیای گذرای ما را نمی پاید.گویی منزلت جوانی را اینگونه سیر می کنم تا خزان زیستن من آغاز گردد اندیشه ام محبوس در رویاییست شیرین که حتی دمی از آن را حقیقی نیافتم.گوئی خویش را می فریبم که خواهم دید .اما افسوس که زود پژمرده شدم چونانکه در بستر رویا هم آرامش نیافتم.لیک این یاد بود به من آموخت که درد هایم را هیچگاه به زبان یاس جلوه ندهم تا مبادا کلامی از عجز مرا به سوی فنا گسیل دارد و هرگز از عشق رنجور نخواهم بود که مرا آگاه ساخت به وجود مجهولاتی که تا پیش از این حتی آنها را نمی دیدم و بر خود می بالم که لیاقت درک ایشان را یافته ام که اگر نمی یافتم آنک در مرگزاری بودم که قدر هیچ چیز و هیچ کس را نمی دانست.
معبودا یاریم ساز تا عشق میلادی دیگر باشد و ناجی وجودم از این زوال جهلناک
ادامه مطلب

Tuesday, September 14, 2004

وسوسه نوشتن

زندگی بنظرم همانقدر غیر طبیعی و باور نکردنی میاید که نقش روی قلمدانی که یا آن مشغول نوشتن هستم.گویا یکنفر نقاش مجنون وسواسی روی جلد این قلمدان را کشیده . اغلب به این نقش که نگاه میکنم مثل اینست که بنظرم آشنا میاید شاید برای همین نقش است ....شاید همین نقش مرا وادار به نوشتن می کند
صادق هدایت
ادامه مطلب

یاد باد

ياد آن ليلي رويايي خوش نقش و نگار
ياد آن نو گل زيباي سر آغاز بهار
ياد آن نرگس مستانه که آئينهء پاکي ها بود
آتش افروز غم تيره شب ساکت و تار

ياد باد آن روز گاراني کزو داغم نبود
آن زمان کز عشرتش راهي به بيراهم نبود
آن زمان کو عشق او ارزاني من بود و بس
پرتگاه هجرتش طالع به سامانم نبود

او که در اقبال من زيبا ترين افسانه بود
در ميان مه رخان عاشق ترين دردانه بود
ان دمي کز جام او جانم همه مستي گرفت
کاش آگه مي بدم کين بهترين پيمانه بود

گرچه او گم کرده راه طالعم ديگر نشد
خواستار و هم قرين عشق من ديگر نشد
ليک من را بيم از اين غم نامهء پر درد نيست
مذهبم او گشت وزينان مذهبي ديگر نشد
ادامه مطلب

Friday, September 10, 2004

بر حسب وظیفه ما هم نوشتیم برید اینجا
ادامه مطلب

عشق حقّ


عاقلي ، ديوانه اي را داد پند
مي زنند اوباش كويت سنگها
كودكان ، پيراهنت را مي درند
ياوه مي گويي ، چو مي گويي سخن
گر بخندي ، ور بگريي زار زار
نان فرستاديم بهرت وقت شب
آب داديمت ، فكندي جام آب
خوابگاه ، اندر سر ره ساختي
بر گرفتي ز ادمي ، چون ديو روي
دوش ، طفلان بر سرت گل ريختند
نانوا خاكسترافشاندت به چشم
رندي ، از آتش كف دست تو خست
چون تو ، كس ناخورده مي مستي نكرد
مست را ،مستي اگر يك ره بود
بس طبيباننددر بازار و كوي
گفت ، من ديوانگي كردم هزار
ديده ، زين ظلمت به نور انداخته ام
تو مرا ديوانه خواني ، اي فلان
گر كه هر عاقل ، چو من ديوانه بود
عارفان ، كاين مدعا را يافتند
من همي بينم جلال اندر جلال
من همي بينم بهشت اندر بهشت
چون سرشتم از گل است ، ازنور نيست
گنجها بردم كه نايد در حساب
عشق حق ، در من شرار افروخته است
چون مرا هجرش به خاكستر نشاند
تو ، همي اخلاص را خواني جنون
از طبيبم گر چه مي دادي نشان كاز چه بر خود مي پسندي اين گزند
ميدوانـــــندت ز پي فرسنگها
رهروان ، كفش و كلاهت مي برند
كينه مي جويي ، چو مي بندي دهن
بر تو مي خندند اهل روزگار
نان نخوردي ، خاك خوردي ، اي عجب
آب جوي بركه خوردي ، چون دواب
بستر آوردند، دور انداختي
آدمي بودي و گشتي ديو خوي
تا تو سر برداشتي ، بگريختند
آن جفا ديدي ، نكردي هيچ خشم
سوختي ، آتش نيفكندي ز دست
خوي با بدبختي و پستي نكرد
مستي تو ، هر گه و بي گه بود
حالت خود ، با يكي ز ايشان بگوي
تا بديدم جـــــــــــلوه پروردگار
شمع گشتم ، هيمه دور انداختم
ليك من عاقلترم از عاقلان
در جهان ، بس عاقل و فرزانه بود
گم شدند از خود ، خدا را يافتند
تو چه مي بيني ، به جز وهم و خيال
تو چه مي بيني ، به غير از خاك و خشت
گر گلم ريزند بر سر ، دور نيست
ذره ها ديدم كه گشته است آفتاب
من چه مي دانم كه دستم سوخته است
گو بيفشان ، هر كه خاكستر فشاند
چون تواني چاره كرد اين درد ، چون
من نمي بينم طبيبي در جهان

من چه دانم ، كان طبيب اندر كجاست
مي شناسم يك طبيب ، آنهم خداست
شاعرش رو هم که دیگه میدونین کیه
ادامه مطلب

نبردی با درون

آری در هنگامه فنای همه چیز بودم .در گاهی که زمام تمام اندیشه هایم در دستانم بود و می توانستن ایشان را به هر سو برانم .که باز هم نهیبی مرا به سوی بیداری خواند.مثل حادثه ای بزرگ در انتهای سکوت وجودم.آری باز به رویا ها دل خواهم سپرد و از اندوه خویش شادمانه خواهم زیست و دیگر نمی هراسم از انچه هنوز واقف نشده
ادامه مطلب

فروغ

اي شب از روياي تو رنگين شده سينه
از عطر توام سنگين شده
اي به روي چشم من گسترده خويش
شاديم بخشيده از اندوه بيش
همچو باراني که شويد جسم خاک
هستيم زآلودگي‌ها کرده پاک


اي تپش‌هاي تن سوزان من
آتشي در سايه مژگان من
اي ز گندمزارها سرشارتر
اي ز زرين شاخه‌ها پربارتر
اي در بگشوده بر خورشيدها
در هجوم ظلمت ترديدها
با توام ديگر ز دردي بيم نيست
هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست


اين دل تنگ من و اين بار نور؟
هايهوي زندگي در قعر گور؟


اي دو چشمانت چمنزاران من
داغ چشمت خورده بر چشمان من
پيش از اينت گر که در خود داشتم
هر کسي را تو نمي‌انگاشتم


درد تاريکيست درد خواستن
رفتن و بيهوده خود را کاستن
سرنهادن بر سيه‌دل سينه‌ها
سينه‌آلودن به چرک کينه‌ها
در نوازش، نيش ماران يافتن
زهر در لبخند ياران يافتن
زرنهادن در کف طرارها
گمشدن در پهنه بازارها


آه، اي با جان من آميخته
اي مرا از گور من انگيخته
چون ستاره، با دو بال زرنشان
آمده از دوردست آسمان
از تو تنهائيم خاموشي گرفت
پيکرم بوي هماغوشي گرفت
جوي خشک سينه‌ام را آب تو
بستر رگهام را سيلاب تو
در جهاني اينچنين سرد و سياه
با قدمهايت قدمهايم براه


اي به زير پوستم پنهان شده
همچو خون در پوستم جوشان شده
گيسويم را از نوازش سوخته
گونه‌هام از هرم خواهش سوخته
آه، اي بيگانه با پيراهنم
آشناي سبزه‌زاران تنم
آه، اي روشن طلوع بي‌غروب
آفتاب سرزمين‌هاي جنوب
آه، آه اي از سحر شاداب‌تر
از بهاران تازه‌تر سيراب‌تر
عشق ديگر نيست اين، اين خيرگيست
چلچراغي در سکوت و تيرگيست
عشق چون در سينه‌ام بيدار شد
از طلب پا تا سرم ايثار شد


اين دگر من نيستم، من نيستم
حيف از آن عمري که با من زيستم
اي لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات
خيره چشمانم به راه بوسه‌ات
اي تشنج‌هاي لذت در تنم
اي خطوط پيکرت پيراهنم
آه مي‌خواهم که بشکافم ز هم
شاديم يکدم بيالايد به غم
آه، مي‌خواهم که برخيزم ز جاي
همچو ابري اشک‌ريزم هايهاي


اين دل تنگ من و اين دود عود؟
در شبستان، زخمه‌هاي چنگ و رود؟
اين فضاي خالي و پروازها؟
اين شب خاموش و اين آوازها؟


اي نگاهت لاي‌لائي سحربار گاهوار کودکان بيقرار
اي نفسهايت نسيم نيمخواب شسته از من لرزه‌هاي اضطراب
خفته در لبخند فرداهاي
من رفته تا اعماق دنياهاي من


اي مرا با شور شعر آميخته
اينهمه آتش به شعرم ريخته
چون تب عشقم چنين افروختي
لاجرم شعرم به آتش سوختي
فروغ فرخزاد شاعری که هر گز نمی میرد
ادامه مطلب

Sunday, August 29, 2004

شرمنده

سلام امشب نمیتونم براتون مطلب پست کنم اما به این وب لاگ برین و ببینین چی توش نوشتیم.طلبه هاش بیان همکاری کنند
QAZVINWEBLOGS
ادامه مطلب

Wednesday, August 25, 2004

For Dream's people

I like you...
you feel life way down inside
you have the courage to think
and the strength to get involved.
you are a dreamer...
and dreamers are too rare....
for few people believe
enough to dream.

دوستت دارم ...
تو زندگی را در درون لمس میکنی
تو شهامت آن داری که بیندیشی
و نیروی آن که به چیزی دل ببندی تو با رویا هایت زندگی میکنی
و رویاییان بسیار نادرند
آری .... اندکند آنان که به رویا باور دارند

ادامه مطلب

Sunday, August 22, 2004

ببخشید

سلام غیبت منو ببخشید . اگه بشه داریم یه کارایی می کنیم .در ضمن یه عالم حرف نگفته دارم که دلم می خواد بزنم.دوست دارم اونایی که باید بخونن
فعلا ما رفتیم
ادامه مطلب

Saturday, August 14, 2004

حسین منزوی هم رفت

 خدا رحمتش کند.
 آقای غزل معاصر هم رفت.
میدانم که حالا جا برای خود خودنمایی تازه سر از تخم درآورده ها باز میشود. 
جوانکهای مثلا جسور و گاهاً هتاک خواهند آمد و ...
بگذریم
شاید هیچ مسکنی بهتر از خواندن خود منزوی نباشد

در یای شور انگیز چشمانت چه زیباست
آنجا که دل باید به دریا زد همینجاست
در من طلوع ابی آن چشم روشن
یا آور صبح خیال انگیز دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت
انک چراغانی که در چشم تو پیداست
بیهوده میکوشی که راز عاشقی را
از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
دور از نوازشهای دست مهربانت
دستان من در انزوای خویش تنهاست
بگذار دستت راز دستم را بداند
بی هیچ پروایی دست عشق با ماست
___________________________________________
این بنده خدا هم رفت .آره حسین منزوی مثل بقیه قدیمی ها رفت. شاعری که اصلا زنجانی بود در جوانی به
تهران امده بود و همونجا موندگار شد . به جرات میشه گفت یکی از بهترین غزلسرا های این دوره
بود . حا اون رفت و تنها شعر هاش بجا مونده . اشعارش رو میتونین تو کتابهاش بخونین مثل :
حنجره زخمی تغزل - از شوکران و شکر - با عشق در حوال فاجعه و چند تا کتاب دیگه که الان
خاطرم نیست - روحش شاد
ادامه مطلب

Friday, August 13, 2004

مرگ روح

اوج لذت انسان را مرده خواهي يافت آن دميکه تلخ ابه مرگ نوش کام تو گردد و روح مسيحايي خويش را به صليب بندگي ابليس بکشي و در غروبي ابدي تا انتهاي تاريکي پيش روي چونانکه ديگر هر گز سحر گاه عصمت را نيابي و در گاهي که به خويش آيي ياسي مرگوار تو را در بر خواهد گرفت چنانکه بر آستان مقدس بودن خويش مهر بطلان خواهي زد و اسمتراري بر ,وجودت نخواهي يافت و مرگ را تنها رهيافتت ميابي براين فلاکت شوم تا رهايت سازد. و آنک ذهن تو در گستره پوچي ها خواهد ماند و تنهايي تو روح وجسم ات را خواهد ساييد تا داغي باشد بر اين اضلال منفور که خود روياندي بر پهنه معصوم وجودت و در آميختي با آن و هر گز نخواهي رست از دامش.مگرت معبودي يابي که بر تفهيم قدرتش واقف باشي تا نجاتگري باشد در اين کوره راه ضلالت که در آن محبوسي و عاشقانه ترين سروده ها را در دفتر زندگي او بسرايي و تنها اينگونه ميتوان گريزي يافت بر اين رذيلت تاريک
ادامه مطلب

Thursday, August 12, 2004

نميدونم

باز هم به فرمان معبود غروب سياهي را افريد
و باز هم به فرمان من تنهايي گريه را افريد
و راز هم به فرمان گريه افشا شد
اما تنها براي شب
ادامه مطلب

لينك هاي بي ضرر

ادامه مطلب

Tuesday, August 10, 2004

این کیه!؟

سلام . به نظر شما این کیه؟

ادامه مطلب

اول کاری

اول کاری اینو نوشتم که بگم هستم حالا این بودن ما شاید واسه کسی مهم نباشه (مثل نبودنمون) من این وب لاگ رو درست کردم چون وب لاگ نویسی و کلا نوشتن رو دوست دارم.(نگید کلاس میزاره ها)خب روضه اول بسه دیگه نه .ای داد دیدی چی شد.من خییییییلی گیجم .یادم رفت مثل همه آدم حسابی ها اول ابراز ادب و احترام کنم حالا کو تا ما آدم حسابی شیم - شایدم اصلا نشدیم .خب ماهی رو هر وقت از آب بگیری بو گند میده الان این کارو میکنم.سلام ! خوبین شما ! به وب لاگ ما خوش تشریف اوردین . امید است که در سایه الطاف شما از وبلاگ خوشتون بیاد
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده