Monday, November 27, 2006

بابک بیات در گذشت

و چقدر تلخ و جانگداز بود وداع تنها بازمانده ی نسل آهنگسازان ماندگار و همیشه جاوید موسیقی مردمی (پاپ) ایران
کسی که بر گردن موسیقی این مملکت و تمام کسانی که دستی برآتش موسیقی دارند حق بزرگی و پدری دارد
بابک بیات آهنگساز فقید ایرانی گرچه با ساختن آهنگهای ماندگار و خاطره انگیز مثل خورشید همیشه جاوید بر آسمان موسیقی این مرزو بوم خواهد درشید و هیچگاه از یادها نخواهد رفت ولی افسوس و صد افسوس به حال ما که در این بازار پرآشوب از نعمت وجودِ استادی دانا و خردمند و پدری مهربان و متواضع محروم شدیم.
او کسی بود که علی رقم فتح قله های افتخار هرگز دچار غروری که بسیاری از هنرمندان ما گرفتار آن هستند نشد و همیشه بیدریغ و با عشق برای شکوفائی هنر این مرزوبوم و بروز استعداد های جوانان ایرانی بدون هیچ توقعی و با ذوق و شوق فراوان تلاش میکرد که حامی و مانی رهنما از جمله این جوانان مستعد هستند.
ونیز بسیاری از فیلمسازان و خوانندگان نیز موفقیت خودشان را مدیون این هنر و مهارت این استاد ارجمند هستند.
هرچند که در کشور ما قبل و بعد از انقلاب عرصه بر فعالان موسیقی تنگ تر و تنگ تر شده و دولت هیچگاه به قدر و منزلت این اساتید گرانمایه و بسیاری دیگری که به دیار باقی شتافتند و یا هنوز در قید حیات هستند ارزش قائل نمیشود.
بر تمام کسانی که جویای حال استاد پیش از فوت بودند مُبَرهَن است که خانواده ی ایشان توانائی پرداخت هزینه های سنگین درمان این استاد را نداشتند ( که بالاتر از سی میلیون تومان هزینه ی درمان ایشان شد) و اداره ارشاد پس از رایزانی های بسیاری که توسط مانی رهنما و محمد اصفهانی و سایرین صورت دادند تنها 10 میلیون تومان از این هزینه را تقبل کرد.
گاه با مشاهده این رُخدادها از اینکه چینین دولت قدر نشناسی داریم که برای اینگونه هنرمندان ارزشی قائل نیستند از ملیّتی که دارم خجالت میکشم.گناه بابک بیات ، فریدون فروغی و خیلی های دیگر این بود که به خاطر عشق به میهن و مردم ایران و علاقه ی واقعی به نفس هنر و پایبندی به اصالت های یک هنرمند گرفتار هرزگی های هنرمند نماهای امروزی نشده اند که مثل بیماری ایدز میکروب آن در همه جا وجود دارد وبا وجود اینکه در آن سوی آبها زندگی خوبی در انتظارشان بود اما حاضر نشدند عشق به میهن و مردم را به آن زندگی مرفه بفروشند ولی اُف بر ما که اینگونه جوابشان را دادیم
ادامه مطلب

Saturday, November 18, 2006

مینمالهای من 1

کوتاه و موجز نویسی در دنیای مجازی اینترنت که از آن به عنوان مینیمال نویسی یاد میشود، در وبلاگستان مخطبان زیادی دارد.چراکه اکثرمخاطبان که به قصد وب گردی – یا بهتر است بگویم وبلاگ گردی- اتفاقی و یا با نیت قبلی به وبلاگها سرمیزنند بیشتر تمایل به خواندن مینمالها علاقه دارند و کمتر به سراغ امیرطومارهای موجود دروبلاگستان میروند – البته این قضیه در مورد داستانهای سکسی صادق نیست!!- خب البته نه به این منظور که من برای عرض اندام و یا خودنمایی که برای کسب تجربه بیشتر و محک توانایی خویش در این زمینه عزم قلم فرسایی کردم- خدابه دادتان برسد!!- و امیدوارم که مرا از بیان نظرات و پیشنهادات و علی الخصوص انتقاداتتان محروم نکنید.
آسمان به ابر آلوده بود
ابر به باران
باران به چتر
چتر به من
و ادامه ی این آلودگی غمگین میشود
وقتی بی دلیل
من به تو نمی رسد
ادامه مطلب

Saturday, November 11, 2006

؛؛؛ با چشمانی کور که ...........

بر بی عدالتی روزگار آویزان میشوم.

و کتابهای نخوانده را برمی تابانم
از آریا پرستی گری های نیچه بگیییییییییییییییییر تا آرمانگرایی های آنتونی رابینز
دستور بازی هنوز همان زجه های مکروه لسانی ست
دروغهای مردم هم مثل قرص کدوئین فقط خودشان را نعشه میکند

کی وقتی خودشان را بالای منبر می بینند، قلم فرسائی های مرا مجذورالنهی می خوانند

؛؛؛ با چشمانی کور که فقط تاریکی را می بیند ؛؛؛

وبعضی هایی که دیگران من خوانده میشوند ، با چشمانی نیمه باز نشئه ی حرفهای من میشوند و در خواب همیشگی شان به مرگی چند ماهه یا چند ساله محکوم میشوند.

؛؛؛ با چشمانی کور که فقط روشنائی را می بیند

همه ی ایشان در بستر تاریک هوسناک شب
ثروت فقیرانه ی خویش را به رخ امثال من میکشند.

و روزهایشان را در خوابی عمیق میگذرانند تا روحشان را از حقیقتهای عالم امکان فراری دهد

با لذتی زائدالوصف

؛؛؛ با چشمانی کور که فقط تاریکی را نمی بیند

واستیلای مزخرف خویش را در کافه هائی سرد بازهم با فخر میفروشند و در ازایش قهوه ترک میخورند.

استیلائی که باقیمانده ی آن فقط ته مانده سیگارهائی است که در درد قهوه خاموش شده

همراه با گاهی احساسات رقیق در برخی از ساعات شبانه روز همراه با رگبارهای پراکنده و بارش باران که ما حصل یک عشق آبکی آمیخته با اسانس گریه است.

؛؛؛ با چشمانی کور که فقط روشنی را نمی بیند
وبا چشمانی کور که فقط خویش را نمی بینند

همان خویش را که باعث محکومیتشان شده:
اعدام با طناب عشق
بروی چوبه ی قسمت !!!!!
وابنگونه است که قهرمان این تراژدی طنز!!! پای بر پشت خمیده ی مادش گذاشته و روی سکوی اعدام می ایستد
و با صلابتی مضحک !!!!!
خودش را دار میزند
؛؛؛ با چشمانی کور که ...........
ادامه مطلب

Thursday, November 09, 2006

واژه وسيله اي است براي انتقال معاني

شما در نظامي از تضادها زندگي مي‌كنيد شايد هر لحظه زندگي گوياي واقعيتي متضاد با لحظات پيشين باشد و اين موضوع تعادل دروني شما را برهم زند و با نگراني و عصبيت بدنبال كشف حقيقت باشيد . به اين جمله اندكي تامل كنيد :
خوشبختي ساختني است نه داشتني . زندگي دلخواه ، خانواده شاد و ... تنها بدست شما ساخته مي‌شود و چنانچه شايستگي آنها را نداشته باشيد يعني ندانيد كه چگونه با اشياء افراد و امور پيرامونتان ، رابطه برقرار كنيد ، حتي اگر براي مدتي كوتاه آنها را بدست آوريد ، خيلي زود از دستشان داده و به عدم تعادل مي‌رسيد .
در عالم خيلي چيزها وجود دارد : مناظر زيبا ، مزه‌ها و غذاهاي خوشمزه ، اصوات دلنشين و موسيقي‌هاي فرحبخش ، رايحه‌هاي انرژي بخش ، اما آيا همه انسانها دركي برابر از اين موهبتها دارند ؟ و به يك اندازه مي‌توانند از آنها لذت ببرند . مردم آنقدر درگير افكار بهم ريخته‌شان و گفتگوهاي دروني ـ مرور خاطرات ناخوشايند ـ نگراني براي فردا و توجه به مشكلات و مسائل حل نشده‌شان هستند ، ديگر گيرنده‌هايي كه بايد امور انرژي بخش و تغذيه كننده را در اختيارشان قرار دهد ، اصلاً‌كار نمي كند و نمي تواند خوراكهاي معنوي را به روحشان برساند و اين كمبود انرژي معنايي بتدريج بيماريهاي روحي و رفتاري بدنبال داشته و فرد را دچار بي‌انگيزگي و بي تفاوتي در مقابل رويدادهاي هستي مي نمايد . چقدر از اوقات شبانه روز چشمان شما باز است ولي چيزي را نمي‌بيند به اين معني كه به آن ديده‌ها توجه نمي كنيد، در نتيجه اثري در وجود شما نمي گذارند مانند ظرفي كه با درب بسته در معرض بارش باران قرار گرفته آيا بعد از گذشت ساعتي شما در آن ظرف آبي خواهيد يافت ؟ البته كه نه اين عالم مملو از نشانه و پيام و كلام و حرف و معنا و انرژي است اما نه براي آن كس كه در بستر خود خوابيده و منتظر است ، بلكه تنها براي آنان كه قصد حركت دارند مقصدي در پيش دارند و عزم سفر كرده اند . آنگاه نشانه‌ها كمك كننده‌اند و سالك را هدايت مي‌كنند هر شي و هر ذره اي در عالم صاحب اثر و ارزشي است اما براي هر كس به ميزاني متفاوت و اين تفاوت بسته به آگاهي و قدرت ادراك ما از امور هستي و توجه‌مان به آنها و ميزان استفاده آنها براي حركت ، فرق مي‌كند . فردي جمله اي از كتابي را مي خواند و زير و رو مي شود ، منقلب مي‌شود و ديگري آن كتاب را بارها مطالعه مي‌كند اما تكاني نمي‌خورد چرا ؟ چرا حساسيت ما انسانها اينقدر تنبل شده و از كار افتاده است . چرا از پيامي به اين مهمي متاثر نمي شويم ؟ چرا مهارتي كسب مي كنيم و يك عمر با تكرار آن زندگي كليشه‌اي و عادتي مي‌سازيم . اين حركت دوراني هم خودمان را خسته مي كند ، هم محيط و ديگران از ما دلزده مي شوند . آنچه مي‌خواهم بگويم اين است كه ما انسانها مدام تلاش مي‌كنيم تا از وضعيت موجودمان كه يك روزي در گذشته مطلوب مي نمود ، به سمت تغيير و تحولي وسيع تر حركت كرده و آنچه را نداريم كسب كنيم مدرك تحصيلي – رفاه مادي خانواده ، شهرت و .. ولي بتدريج متوجه مي شويم با وجود اينكه اينها را دارا شده‌ايم ولي افسرده تر و نگران تر و خسته‌تر از قبل هستيم اينها به خودي خود عامل خوشبختي و رضايت نيستند اينها ، روزي كه هدف انسان بودند عامل فعاليت و تلاش او محسوب مي شد ند ، بنابراين حركتهاي روزمره بدليلي معنا پيدا مي كرد و شوقي و اميدي كه انرژي دهنده بود در وجود فرد تعريف مي شد، اما كافي نبود . براي اينكه احساس خوشبختي كنيد نبايد متظر كسب چيزي در فردا باشيد و در صورت تصاحب آن شيء خوشبختي را تجربه كنيد . امروز و هر لحظه شما مملو از موهبت و كمال است چشمان خود را باز كنيد، اين واژه‌ها نيز وسيله‌اند و سيله‌اي براي انتقال معنايي ، واژه‌ را ارزيابي نكنيد به عمق برويد و اثري بجوييد . بخواهيد كه به شما داده شود . پوسته گردو محكم است و خاص، اما براي هسته‌اي كه درون ميوه گردو است تعريف شده پس به جستجوي هسته باشيد .
ادامه مطلب

Monday, November 06, 2006

ترکش سیاست

شب شهر رابلعيد; نامت بر زبان هايي...
مرگ تو در دستور كار پاسبان هايي-
كه دور ميدان جمع بودند و نمي ديدند
رد مي شوي در خيل خندان جوان هايي
رد مي شوي رد مي شوي رد مي شوي اما
رد تو را پوشانده خون و استخوان هايي -
كه از سگان كشته ي اين دور و بر مانده.
شليك كن سمت سياسي ها همان هايي -
كه دور ميدان ايستاده اند مدت هاست.
شليك كن! بگذار مثل يك چريك پير
در ذهن ها بر جا بماني با نشان هايي-
از زخم و تركش هاي پي در پي كه مي دانم
فردا سياسي ها تو را هم دور مي ريزند.
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده