Saturday, July 07, 2012

ساده انگاری اپیدمی رایج ساده نویسان

ماندن
حالتیست میان آمدن و رفتن
.....
وقتی شعر میگویم یعنی یارم نیامده!
.....
من منتظرم
پسرم بگه جیش داره
زنم هم نگرانه و منتظر
امروز
اولین روزیه که پوشک نکردیم
پسرم رو
هر 10 دقیقه ازش می پرسیم
عزیزم جیش نداری؟
فعلا که میگه ندارم
....

ببين رفيق/ واقعا مهم نيست/ از كدوما باشي؛/ وقتي سوار تاكسي هستي و/ راديو يه ترانه‌اي گذاشته كه دوسش داري/ از اونايي باشي كه حاضرن/ چند تا خيابون اون ورتر پياده شن تا آهنگ توام شه/ يا از اونايي كه همون جايي كه بايد پياده شن/ پياده مي‌شن/ جدي مي‌گم/ اينقدر بهش فكر نكن
......
نمیدانم شما اسم این تکه پاره های نوشتاری را چه میگذارید! اما من هرچه تلاش میکنم نمیتوانم خودم را راضی کنم که این پاره شطحیات کم مایه را شعر بدانم.  
شاید این حرف کمی ساده اندیشی بنظر بیاید ولی من فکر میکنم بعد از جریان غامض نویسی شعر دهه هفتاد که هنوز هم نمایندگانش در فضای شعری ما نفس میکشند شعرای ما که نزدیک بود از لبه ی ابهام و موهمیت شعر سقوط کنند حالا برخی دارند از سوی دیگر بام ادبیات ایران سقوط میکنند, لبه ای که خود ساده نویسی اش میخوانند اما من آن را «ساده انگاری» میدانم!
غامض نویسی ِ بیجا و ساده انگاری در سرایش اشعار دو لبه ی یک تیغ هستند که سطح سطیح ادبیات ما را خط خطی میکنند!  بوده و هستند جستارهای ادبی ساده و کوتاهی که دربر دارنده معانی قابل تامل باشند و در مقابل آن واژگان آرکائیک و پر طمطراقی که مثل یک سطل پر از رنگهای ترکیب نشده روی بوم پاشیده میشوند و طرحی موهوم میآفرینند که در پس خود هیچ چیز قابل عرضی وجود ندارند. اما حکایت تفکیک این ها صرفا به اصول فنی و یا حتی در سطحی عمیق تر به تفاوت در ماهیت شعر برنمیگردد!
 یکی از ویژگیهای هنر مدرن بافتن سویه های  زیباشناختی در زیست روزمره انسانهاست.براین منوال بسیاری از شاعران و نویسندگان فضای شعری خود را به این عرصه آورده - و عواطف و حالات ازلی و ابدی انسانها (شادی, غم, عشق و کینه و...) - را در این فضاها به تصویر می کشند و یا اصلا در برهه هایی به مقابله با آن پرداخته اند!.بعنوان مثال دو نمونه از کسانی که احساس میکنم اینجا باید بدانها اشاره شود براتیگان و بوکفسکی هستند, براتیگان در یکی از اشعارش به خیالپردازی در مورد خود و معشوقه اش میپردازد آنهم در حالی که در سوار اتوبوس شده و موقع پیاده شدن با آنکه تنها بود کرایه دونفر (خود و معشوقه اش) را به راننده پرداخت میکنند! و یا بوکفسکی که در یکی از کارهایش از "عددمند" شدن بسیاری از چیزهای کمیت ناپذیر در جهان مدرن گلایه میکند و از اینکه علم و اندیشه ی مدرن میخواهد همه چیز را باعدد و رقم آنالیز کند بیزار است!
در واقع در این میان هنرمندان تنها در پی کشف زیبایی در جهان مدرن نیستند - چراکه بواقع جهان "عددمند" مدرن علی حدّه نمیتواند واجد مولفه های زیبایی شناختی بسیط و کثیری باشد - که روزبروز پیدا کردنشان سخت تر هم میشوند، بنابراین بسیاری از هنرمندان بجای ارائه ی فرمهای زیبایی شناختی سعی در انعکاس فقدان زیبایی می نمایند. (فهم و تئوریزه کردن این متد و اینکه که چطور از زیبایی برای انعکاس فقر یا فقدان زیبایی باید بهره جست در این مقال نمیگنجد!)
حال در این میان بسیاری از کسانی که خود را شاعر خوانده و در عرصه های مختلف مجازی و حقیقی به واژه پراکنی میپردازند, نه تنها "ایده ای بکر" و شاخص در این مقال ندارند بلکه حتی قدرت پرداخت و تاویلی نوپدید از فنومن های روزمره ی موجود در زیست جهان ایرانی را هم ندارند!  در بازخوانی عقاید و مبادی فکری و تئوریک  بسیاری از این حضرات این گمان به ذهن متبادر میشود که بسیاری از ایشان هنوز حتی به داشتن درک ناقص از این مقال هم نائل نیامده اند و بهتراست گفته شود حرف "خاصی" برای گفتن ندارند! هرچند که باید ازعان داشت وضعیت در جامعه ی ما به مراتب پیچیده تر از جوامع غربی ست چراکه هسته های سنت گرایی در فضای بین الاذهانی ما هنوز زنده و حی و حاضر است و به تعامل و تقابل با هسته ها و ایده های مدرن می پردازد. در این میان روایتها و تاویل های امثال عباس صفاری که تجربه ی زیستن در جهان غرب را دارد  (هرچند بسیاری از مضامین آثارش در این حیطه نیست) و شمس لنگرودی که شاید بخاطر تجربه و سبقه ی پژوهشی و غور در کلام و شعر فارسی پخته است. ولی هنوز هم هستند بسیاری از عوام و خواص که این گونه از نوشتار را شعر نمیدانند! 
اینها تا حدودی محق هستند! چراکه این شعرای ساده انگار ما دیده اند که امثال براتیگان با بیانی ساده به طرح مساله های ازلی و ابدی در شعر خود میپردازد اما , این زبان ساده  دلیل آن نمی شود که شاخصه های ادبی و آرتیستیک که برسازنده تفکیک شعر از "خاطره نویسی" ؛ "متن معمولی" یا "گزارش ژورنالیستی" ست نادیده گرفته شود! و این ورای داشتن درکی زیبایی شناختی از هستی انسان و روایت پدیدارهای انسانی در این انتولوژی ست که قید مورد دوم را (که دلیل اصلی ساده انگار خواندن ایشان توسط نگارنده است) در میان و پس پشت واژه پردازی های حضرات بالکل باید زد.
 
 
"
 
 
 
 
 
 
 

ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده