Wednesday, December 29, 2004

نامه چاپلین به دخترش در شب نوئل

امشب شب نوئل است.در خانه کوچک ما همه اهل خانه خفته اند.برادر و خواهر تو حتي مادرت.بزحمت توانستم بدون آنکه اين پرندگان خفته را بيدا کنم خودم را با اين اتاق کوچک نيمه روشن که به اتاق انظار پيش ازمرگ مي ماند برسانم. دخترم من از تو خيلي دورم اما يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمي شود..اما تو آنجا در پاريس افسونگر بر روي آن صحنه پر شکوه تئاتر اين را ميدانم و چنانست که گويي در اين سکوت شبانگاهي آهنگ قدم هايت را مي شنوم.شنيده ام نقش تو در اين نمايش پر نور و پر شکوه نقش ان شاهدختي است که اسير خان تاتار است.ژرالدين در رل شاهزادهع باش ستاره باش و بدرخش اما اگر قهقهه تحسين آميز تماشاگران و عطر مستي آور گلهايي که برايت فرستاده اند ترا فرصت هوشياري داد در گوشه اي بنشين و نامه اي که برايت نوشته ام بخوان.من پدرت هستم چارلي چاپلين .دلقک پيري بيش نيستم.امروز نوبت توست روی صحنه هنر نمايي کن .اين هنر نمايي ها وقتي به اوج ميرسد صداي کف زدن تماشاگران گاه ترا به آسمان خواهد برد بآسمان هم برو اما گاهي نيز بر روي زمين بيا و زندگي انها و فقيزان دوره گرد کوچه هاي تاريک را که با شکم گرسنه هنر نمايي مي کنند و يا پاهايي که از بينوايي مي لرزند. من نيز يکي از آنها بودم.داستان من داستان آن دلقک پيريست که در پست ترين محله ها آواز مي خواند مي رقصيد و صدقه جمع مي کردمن طعم گرسنگي را چشيده ام .درد بي خانماني را کشيده ام.و از اين بالاتر من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقيانوسي از غرور در دلش موج مي زند اما سکه صدقه آن رهگذر غرورش را مي شکند احساس کردم.با اينهمه من زنده ام و از زندگان پيش از آنکه بميرند نبايد حرف زد.در دنيايي که تو زندگي مي کني تنها هنر پيشگي و موسيقي نيست. نيمه شب هنگامي که از سالن پر شکوه تئاتر بيرون مي آيي آن ستايشگران ثرتمند را فراموش کن.اما حال آن رانند تاکسي را که ترا به منزل ميرساند بپرس.حالش زنش را بپرس اگر آبستن بود و پولي براي خريد لباس بچه نداشت چکي بکش و پنهاني توي جيب شوهرش بگذار.به نماينده خود در پاريس گفته ام فقط اين نوع خرجهاي تو را بي چون و چرا قبول کند.اما براي خجهاي ديگرت بايد صورت حساب بفرستي.گاهگاه با اتوبوس يا قدم زدن در شهر بگرد مردم را نگاه کن دست کم روزي يکبار با خود بگو من هم يکي از آنان هستم تو يکي از آنان هستي دخترم نه بيشتروهنر بيش از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد اغلب دو پاي او را مي شکند.وقتي بدانجا رسيدي که يک لحظه خود را برتر از تماشاگران يافتي همان لحظه سن را ترک کن و خود را به حومه شهر برسان من آنجا را خوب مي شناسم.از سالها پيش آنجا گهواره بهاري کوليان بوده است.در آنجا قاصد هايي مثل خودت را خواهي ديدوزيبا تر از تو و مغرور تر از تو آنجا از نور کور کننده شانزه لیزه خبری نیست.خوب نگاه کن آیا بهتر از تو نمی رقصند.اعتراف کن دخترم همیشه کسی هست که بهتر از تو میزند و این را بدان که در خانواده چارلی هرگز کسی آنقدر گستاخ نبوده است که به یک کالسکه ران یا به یک گدای کنار رود سن ناسزایی بگوید.من خواهم مرد و تو خواهی زیست.امید من آنست که هرگز در فقر زندگی نکنی.همراه این نامه یک چک سفید برایت می فرستم اما همیشه یادت باشد وقتی دو فرانک خرج می کنی با خود بگو سومی مال من نیست شاید مال یک مرد گمنام باشد که به یک فرانک احتیاج دارد..این نیازمندان گمنام را هرجا بخواهی می توانی پیدا کنی.اگر از پول برای تو حرف میزنم برای اینست که از نیروی فریب و افسون این بچه های شیطان خوب آگاهم.من زمانی دراز در سیرک بوده ام و همیشه و هر لحظه بخاطر بند بازان نگران بوده اما مردمان روی زمین استوار بیشتر از بند بازان بر روی ریسمان نا استوار سقوط میکنند.شاید که شبی درخشش گرانبها ترین الماس جهان ترا فریب دهد.آنست که این الماس نا استوار خواهد بود و سقوط تو حتمی است.شاید روزی چهره ی شاهزاده ایی ترا گول زد در آنروز تو بند بازی ناشی خواهی بودو بند بازان ناشی همیشه سقوط می کنند.دل به زر و زیور مبند.زیرا بزرگترین الماس دنیا آفتاب است که خوشبختانه این آفتاب بر گردن همه می درخشد.اما اگر روزی دل به آفتاب چهره مردی دادی پاکدل باش و با او یکدل باش.به مادرت گفته ام در اینباره نامه ای برایت بنویسد.او عشق را بهتر از من میشناسد.او برای تعریف یکدلی شایسته تر از من است.هیچ کس دیگری در این جهان شایسته آن نیست که دختری ناخن پایش را هم به خاطر او عریان کند.برهنگی بیماری عصر ماست. اما تن عریان تو باید مال کسی باشد که روح عریانش را دوست میداری بد نیست اگر اندیشه تو در اینباره مال دهسال پیش باشد مال دوران پوشیدگی است نترس.این دهسال ترا پیر تر نخواهد کرد.به هر حال میدانم که پدران همیشه جنگی جاودانه با یکدیگر دارند با من و اندیشه های من جنگ کن چون من از کودکان مطیع خوشم نمی آید.با این همه پیش از آنکه اشک های من این نامه را تر کند.می خواهم یک امید به خود بدهم امشب شب نوئل است شب معجزه است و معجزه ای رخ دهد تا تو آنچه را که من می خواهم بگویم در یافته باشی.چارلی دیگر پیر شده است ژرالدین دیر یازود بجای این جامه های رقص لباس عزا باید بپوشی و بر سر مزار من بیایی حاضر به زحمت تو نیستم تنها گاهگاهی چهره ء خودت را در آیینه نگاه کن آنجا مرا نیز خواهی دید.خون من در رگهای توست و امیدوارم آن زمان که خون من در رگهایم می خشکد پدرت را فراموش نکنی. من فرشته نبودم اما تا آنجا که در توان من بود تلاش کردم تو نیز تلاش کن رویت را می بوسم
1964 سوئیس چارلی چاپلین
ادامه مطلب

Thursday, December 23, 2004

از آواز حقیقت


ادامه مطلب

Wednesday, December 22, 2004

سلام خدمت شما دوستان عزیز.یه مدت به خاطر تموم شدن اکانت اینترنتی نمی تونستم به موقع پست بفرستم از طرفی هم به دلیل مشغله کاری ممکنه ایجاد وبلاگ کامپیوتری یه مدت طول بکشه.به همین دلیل هاست که من نتوستم به قول هام به موقع عمل کنم ولی بدونین دیرو زود داره ولی سوخت و سوز نداره.در ضمن برای اینکه تو این مدت اینجا به مخروبه تبدیل نشه سعی می کنم مطالب رو همین جا بنویسم.فعلا این لینکارو داشته باشین:
ادامه مطلب

Monday, December 20, 2004

آهنگ تقدیمی فروغ (دانشجوی قزوینی) به دوست دخترا و پسراش و مدیریت و تمام بروبچ دانشگاه آزاذ قزوین و باراجین و همه توپاش ................................ خدا وکیلی این خیلی باحاله.با دندونای بهزاد هم شوخی دارن
ادامه مطلب

Wednesday, December 15, 2004

صد شکر که در ایام غزل غصه به دل شیرین است

ادامه مطلب

Saturday, December 11, 2004

شما هم ببنیند

سخنرانی رئیس جمهور و شعار های خفن
من خراب این زبان بلیغ عربی ام:

ادامه مطلب
سلام
راستش یکم کامپیوتریم میاد.یعنی احساس کامپیوتریم میاد.دلیلش هم اینه که از اعضای قزوین بلاگ هیچکس نمی کامپیوتره.(این به زبان خودم بود(
به زبان ساده تصمیم دارم دوباره کار وبلاگ نویسی کامپیوتری رو شروع کنم.هرچی صبر کردیم دیدیم از بچه های قزوین بلاگ کسی کامپیوتر نمی نویسه.منم دیدم حالا که اینطوری شد خودم دوباره می نویسم.توضیحاتش رو هم تو همون وبلاگ بخونید.اسمش هم همون اسم وبلاگ 3 سال پیش خودم گذاشتم .منتها ایندفعه تو بلاگر
ادامه مطلب

Thursday, December 09, 2004

امروز همان فردائیست که دیروز نگرانش بودم
ادامه مطلب

Tuesday, December 07, 2004

وبلاگ به عنوان پیشتاز رسانه ها

زمانی وبلاگ ها فقط شبه سایت هایی بودند که جنبه ای کاملا شخصی داشتند و هرکس در آن مسائل روزمره و شخصی خود را می نوشت. اما اینک وضعیت کاملا فرق کرده .باروی کار آمدن وبلاگ های کامپیوتری که اقدام به اموزش می کردند و نیز اقدام خبرنگاران و نویسندگان وحتی مسئولین برای راه اندازی وبلاگ این پدیده که اکنون به یک رسانه تبدیل شده در میان کاربران اینترنت رنگ و بویی تازه یافت و بسیار تاثیر گذار تر جلوه نمود چرا که تعداد وبلاگ نویسان و خوانندگان آنها به سرعت افزایش یافت.اما علت پیشتاز بودن این رسانه ذر این چند روز کاملا محسوس است . با برسی وقایعی که در چند هفته گذشته در جامعه بین الملل رخ داد و مرتبط با مردم ایران بود براحتی متوجه می شویم که وبلاگ ها پیشتاز تر از رسانه هایی مثل روزنامه ها و رادیو و تلوزیون عمل کردند.اعتراض به اقدام گستاخانه موسسه نشنال جئو گرافی نمونه بارز این مسئله است .این موضوع که در هفته قبل سرگل مطالب اکثر وبلاگ ها بود و اعتراض زیبای وبلاگر ها به این اقدام که نشان از اتحاد و همدلی وبلاگ نویسان دارد.تازه در این هفته در رسانه های دیگر نظیر رادیو و تلوزیون مطرح شده .در حالی که اولین اعتراض به این اقدام را وبلاگ نویسان انجام دادند.ومن نیز از اینکه عضو کوچکی از این جامعه مجازی هستم به خود می بالم.
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده