Thursday, November 09, 2006

واژه وسيله اي است براي انتقال معاني

شما در نظامي از تضادها زندگي مي‌كنيد شايد هر لحظه زندگي گوياي واقعيتي متضاد با لحظات پيشين باشد و اين موضوع تعادل دروني شما را برهم زند و با نگراني و عصبيت بدنبال كشف حقيقت باشيد . به اين جمله اندكي تامل كنيد :
خوشبختي ساختني است نه داشتني . زندگي دلخواه ، خانواده شاد و ... تنها بدست شما ساخته مي‌شود و چنانچه شايستگي آنها را نداشته باشيد يعني ندانيد كه چگونه با اشياء افراد و امور پيرامونتان ، رابطه برقرار كنيد ، حتي اگر براي مدتي كوتاه آنها را بدست آوريد ، خيلي زود از دستشان داده و به عدم تعادل مي‌رسيد .
در عالم خيلي چيزها وجود دارد : مناظر زيبا ، مزه‌ها و غذاهاي خوشمزه ، اصوات دلنشين و موسيقي‌هاي فرحبخش ، رايحه‌هاي انرژي بخش ، اما آيا همه انسانها دركي برابر از اين موهبتها دارند ؟ و به يك اندازه مي‌توانند از آنها لذت ببرند . مردم آنقدر درگير افكار بهم ريخته‌شان و گفتگوهاي دروني ـ مرور خاطرات ناخوشايند ـ نگراني براي فردا و توجه به مشكلات و مسائل حل نشده‌شان هستند ، ديگر گيرنده‌هايي كه بايد امور انرژي بخش و تغذيه كننده را در اختيارشان قرار دهد ، اصلاً‌كار نمي كند و نمي تواند خوراكهاي معنوي را به روحشان برساند و اين كمبود انرژي معنايي بتدريج بيماريهاي روحي و رفتاري بدنبال داشته و فرد را دچار بي‌انگيزگي و بي تفاوتي در مقابل رويدادهاي هستي مي نمايد . چقدر از اوقات شبانه روز چشمان شما باز است ولي چيزي را نمي‌بيند به اين معني كه به آن ديده‌ها توجه نمي كنيد، در نتيجه اثري در وجود شما نمي گذارند مانند ظرفي كه با درب بسته در معرض بارش باران قرار گرفته آيا بعد از گذشت ساعتي شما در آن ظرف آبي خواهيد يافت ؟ البته كه نه اين عالم مملو از نشانه و پيام و كلام و حرف و معنا و انرژي است اما نه براي آن كس كه در بستر خود خوابيده و منتظر است ، بلكه تنها براي آنان كه قصد حركت دارند مقصدي در پيش دارند و عزم سفر كرده اند . آنگاه نشانه‌ها كمك كننده‌اند و سالك را هدايت مي‌كنند هر شي و هر ذره اي در عالم صاحب اثر و ارزشي است اما براي هر كس به ميزاني متفاوت و اين تفاوت بسته به آگاهي و قدرت ادراك ما از امور هستي و توجه‌مان به آنها و ميزان استفاده آنها براي حركت ، فرق مي‌كند . فردي جمله اي از كتابي را مي خواند و زير و رو مي شود ، منقلب مي‌شود و ديگري آن كتاب را بارها مطالعه مي‌كند اما تكاني نمي‌خورد چرا ؟ چرا حساسيت ما انسانها اينقدر تنبل شده و از كار افتاده است . چرا از پيامي به اين مهمي متاثر نمي شويم ؟ چرا مهارتي كسب مي كنيم و يك عمر با تكرار آن زندگي كليشه‌اي و عادتي مي‌سازيم . اين حركت دوراني هم خودمان را خسته مي كند ، هم محيط و ديگران از ما دلزده مي شوند . آنچه مي‌خواهم بگويم اين است كه ما انسانها مدام تلاش مي‌كنيم تا از وضعيت موجودمان كه يك روزي در گذشته مطلوب مي نمود ، به سمت تغيير و تحولي وسيع تر حركت كرده و آنچه را نداريم كسب كنيم مدرك تحصيلي – رفاه مادي خانواده ، شهرت و .. ولي بتدريج متوجه مي شويم با وجود اينكه اينها را دارا شده‌ايم ولي افسرده تر و نگران تر و خسته‌تر از قبل هستيم اينها به خودي خود عامل خوشبختي و رضايت نيستند اينها ، روزي كه هدف انسان بودند عامل فعاليت و تلاش او محسوب مي شد ند ، بنابراين حركتهاي روزمره بدليلي معنا پيدا مي كرد و شوقي و اميدي كه انرژي دهنده بود در وجود فرد تعريف مي شد، اما كافي نبود . براي اينكه احساس خوشبختي كنيد نبايد متظر كسب چيزي در فردا باشيد و در صورت تصاحب آن شيء خوشبختي را تجربه كنيد . امروز و هر لحظه شما مملو از موهبت و كمال است چشمان خود را باز كنيد، اين واژه‌ها نيز وسيله‌اند و سيله‌اي براي انتقال معنايي ، واژه‌ را ارزيابي نكنيد به عمق برويد و اثري بجوييد . بخواهيد كه به شما داده شود . پوسته گردو محكم است و خاص، اما براي هسته‌اي كه درون ميوه گردو است تعريف شده پس به جستجوي هسته باشيد .
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده