عشق مانایَم سلام؛
حال من هم خوب است!
نامه هایم خوبند!
همه پیر و محجوب/لای تقویم تلنبار شدند
واژه هاشان اما.... با دلم لج شده اند!
پی چشمان ِ تو را..../از دلم می گیرند!
چشم ِ من چون خیس است/ واژه را می لیزَد
چشم ِ تو امّا مست { من ندیدم واژه ها می گفتند:
ر ریتم والسی دارد/ که دراندام ِ شب اَت...
و واژه می رقصاند
*****
واژه ها افسرده... / فکر ِ آینده ی هر حرف و هجا شان هستند
من که نیما نیستم
یا فروغ و بامداد....
واژه هایم ببرم/به نگاه دیگران بفروشم
******
"واژه هایت همگی زرد شدند!" / جمله ی ناشر بود
شعرهایم همه را؛ خوانده و ناخوانده/ سیلی نقدی زد؛ چشم بازاری ِاو
ناشر ِ "زرد زده" / که نفهمدیده هنوز
و واژه ها دل دارند!
چک ِ نقدش را هم {بعد ِ کلی منّت}....
زیر ِ گوش ِ واژه هایم زد و رفت...
واژه هایم آنشب؛ ازبان ِ مادر
بی کم و کاست و نقد
بغض و حلوای نصحیت خوردند....
مادرم هم زرد است!!!
*******
تو ولی در ذهنم/ تا هنوز و حسرت:
رنگ خاکستری ِ شخصیّت؛ عابدی معقولی
با سفید ِ وجدان/ لای انگشت نمای ِ شب ِ من می لولی
در تمام ِ ترم شب/ نمره ی "عشق" گرفتی از خدا
قرمز قلب تو هم
نبض پائیز ِ من اَست
ج جای ِ من در ترم شب/ واژه می اندیشد...
مثل تو؛ عاشقجو/ من که هستم بانو!
تو معدل هم عشق/ من ولی مشروطم
توکه فارغ میشوی؛
از من و
/ من/ اخراج
ترم ِ فردا شب ِمان
واژه هایم اما/ شعر هایم اصلا
چ چه گناهی کردند؟
ناشر ِ زرد زده/ مادر ِ حلوا زده
ک که نمی فهمیدند
واژه ها هم.../مثل ِ ما دل دارند
****
راستی یادم نبود/این نامه بود
نه درد ِ دل/ بگذریم
حالتان ِ که خوب است؟ ....
0 comments:
Post a Comment