Wednesday, October 21, 2009

جنبش سبز به کجا می رود؟


چهار سال پیش در جمهوری ِ اسلامی باز هم تاکید میکنم در «جمهوری ِ اسلامی» - ِ ایران انتخاباتی برگزار شد! که یک عده سرخورده از اصلاحات نیامدند و یک عده با امید و آمالی دیگر آمدند، . انتخابات با کلی حرف و حدیث برگزار شد.یک عده از نتیجه راضی نبودند یک عده هم معترض (که صدای شان هم به هبچ کجا نرسید!) یک عده هم امیدوار شدند که شاید فرجی حاصل شود. حاکمیت فردی نسبتا گمنام به نام «محمود احمدی نژاد» را بعنوان رئیس جمهور ایران معرفی کرد. او (یعنی احمدی نژاد) فردی بود - و هست- که خودش خود را مستقل و دوستانش او را اصولگرا میدانند! علی ایحال بعد از انتخاب این فرد مشخص شد که تغییراتی در ساختمان قدرت ایران در حال وقوع است ( که بعضی ها از قبل هشدارش را داده بودند). اگر بخواهیم این تغییرات را در یک جمله خلاصه کنیم باید بگوئیم، این تغییرات هیچ چیز نبود جز:


حذف اصلاح طلبان از مدار قدرت!


این پروژه از سال 80 استارت خورد و الآن دارد به مراحل پایانی اش نزدیک میشود! و در پایان این پروژه هیچ نیرو و سازمانی با تفکر اصلاح طلبانه (که قدرت تاثیر یا تغییر داشته باشد) در ساختار قدرت وجود نخواهد داشت، و آن عده ای هم که بنام اقلیت مانده اند، حضورشان بالقوه (شما بخوانید: برای خالی نبودن عریضه) است و گرنه بود و نبودشان در عمل هیچ فرقی باهم ندارد
حالا بهتر است کمی صریح تر صحبت کنیم وبرویم سر اصل مطلب!
حذف اصلاح طلبان از ساختار حاکمیت نشان از یک واقعیت مهم داشت و آن اینکه پروژه اصلاحات که از 2خرداد 76 اجرا شد، ناکام ماند و هرگز به سرانجام نرسید! میدانید چرا؟ چون اصلا سرانجامی نداشت یا بهتر است بگویم سرانجامی برای آن معین نشد که بخواهند به آن برسند! یعنی هرکدام از آقایان یک سازی میزدند! بعضی هاشان هم اصلا یادشان رفت که انگار دارند در جمهوری اسلامی فعالیت سیاسی میکنند! و نتیجه آن جز سرخوردگی و آزردگی تحریمی شدن چیزی برایشان نبود.
اما....
در انتخابات دهم! همین نیروها و احزاب با همان طرز تفکر سابق (و قدیمی) وارد گود رقابت شدند! همان افراد تحریمی افتادند توی دامان 2 کاندیدای اصلاح طلب (موسوی و کروبی)، خیل جوانان و طبقه ی متوسط شهری نیز که بواسطه ی عملکرد «قشنگ» - ِ دولت مهرورز! صبرشان تمام شده بود و اصلاحات برای آنها یک نوستالوژی حسرت بار شده که قدرش را دیر دانستند، بجانب این دو کاندیدا روانه شدند!
انتخابات دهم هم برگزار شد و حاکمیت رئیس جمهور ِ «منتخب» را جناب آقای دکتر! ا.ن اعلام کرد! خیلی ها از نتیجه ی این انتخابات شوکه شدند یا دچار افسردگی و سرخوردگی ِ (ازهمان نوع ِ«پسا اصلاحاتی») شدند! خیلی ها هم اعتراض کردند اما صدایشان به جایی نرسید تازه قریب به 4000 نفر از معترضین هم متنبه شدند! (جزئیاتش را نیز همه میدانند!)
حالا...
طوفان حوادث تقریبا نسبت به قبل آرامتر شده است و آقای موسوی و خاتمی و کروبی مانده اند و تتمه ی بازماندگان اصلاحات و یک جمعیت معترض که تعدادشان مشخص نیست! و متاسفانه خط مشی شان هم مشخص نیست!
اگر نظر من را بخواهید شخصا به اکثر این معترضان (خاصه جوانترها) حق میدهم اما اینکه میگویم خط مشی شان مشخص نیست به خاطر آن است که من حتی در خواب هم نمی دیدم که روزی در ایران فضای سیاسی به نحوی متحول شود که بر اثر آن «گوگوش» و «آیت الله صانعی» در یک جبهه ی مشترک باشند! من نمیخواهم بگویم که این خوب است یا این بدست! اما میخواهم بگویم خیلی ها همین مسئله را پیراهن عثمان میکنند (که کردند)
من به لحاظ حمایت ِ رضا پهلوی یا هیلاری کلینتون اعضای این جنبش را سرزنش نمی کنم بلکه چیزی که از نظر این حقیر قابل نقد و لازم به پاسخگویی ست! ایدئولوژی و مرام این جنبش و نیروهای فعال درآن ست! من نمی گویم جنبش سبز باید تکلیفش را با شیمون پرز یا هیلاری کلینتون مشخص کند! چرا که تکلیف آنها مشخص است! منظور من بر سر بینش ای ست که سبز ها دارند!
متاسفانه باید بگویم به غیر از بینش من دقیقا نمی دانم هدف و غایت غایی مبارزه ی این دوستان معترض کجاست؟ در کدام راه میخواهید قدم بردارید؟ چگونه میخواهید قدم بردارید؟ با کدام تشکیلات و با کدام سازمان؟ چونکه آقایان میدانند به صرف شورشها یا تجمعات پراکنده! لفاظی های ژورنالیستی! یا جدلهای اینترنتی نمی شود راه را پیدا کرد، چه رسد به آنکه بشود در آن قدم گذاشت! من هنوز هم با اینهمه های و هوی نمیدانم مرجع فکری سبزها کیست؟ یا چیست؟
از یکطفر میگویند «نه غزه! نه لبنان! جانم فدای ایران» و از طرف دیگر گفته میشود «مرگ بر اسرائیل ایدئولوژی ماست»
از یک طرف برخی شعار «جمهوری ایرانی» سر میدهند و از یکطرف شنیده میشود «راه ما همان راه ِ امام و انقلاب است!».
در چنین حالتی من مطئنم که این جنبش برفرض محال با این وضعیت اگر هم به پیروزی برسد و حرف خود را به کرسی بنشاند تازه اختلاف ها و دلخوری ها و جدلها و سرخوردگیها و نا امیدی ها و.... شروع خواهد شد! از این گذشته من مطمئنم با این شرایط اگر یکنفر بخواهد به این جبهه ی سبز بپیوندد قطعا به جز آرمانگرایی و سردرگمی چیزی نمی بیند و نمی یابد! از این که این حرف را میزنم عذر میخواهم ولی به نظر من جنبش سبز به سرگیجه افتاده!
اگر هدف دوستان براندازی ِ نظام جمهوری ِ اسلامی ست که خب.... هیچی! بخش اعظمی از نیروهای این جنبش از آن جدا میشوند! چون این بخش سی سال پیش در انقلاب و 8سال تمام در جنگ هزینه دادند که امروز خودشان و فرزندانشان هزینه ندهند! و من مطئنم که این بخش از جنبش (که برای سبزها قابل چشم پوشی هم نیست!) از آن جدا میشود! تازه حاکمیت هم با کسی که قصد براندازی داشته باشد اصلا شوخی نداردمی ماند یک اقلیتی که گاه و بیگاه تجمع می کنند و شعاری میدهند و درگیر مشوند و هزینه میدهند و آخرش هم مطمئنن به هیچ جایی نمی رسند (چون حریف ِ فلانی نمی شوند!)
از این گذشته لیدر های اصلی این جنبش یعنی آقایان موسوی و خاتمی کروبی هیچکدامشان -بقول امروزی ها- پایه ی اینکار (یعنی براندازی) نیستند!
خب این از براندازی!
اما اگر دوستان تصمیم داشته باشند در جهموری اسلامی کار کنند! به کجا می رسند؟



(ادامه دارد)

  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده