Sunday, April 08, 2007

سلام از دو جنس متفاوت

سلام و ..... نميدانم براي شروع حرف بايد از كجا سخن گفت؟ بايد چگونه درد را آغاز كرد. دوستان ِ عزيزي در پست قبلي برايم ايميل زدند و يا كامنت گذاشتند و گفته بودند كه فلاني چرا اينطوري مينويسي؟ چرا شخصيت تو با غزلهايت اينقدر فرق دارد. و چرا و چرا و چرا. خب اگر بخوام كوتاه بگويم مجبورم يه اعتراف تلخ بكنم و آن اينكه من مجاب به تظاهر شده ام و اين اتفاقي ست كه علي رقم ميل باطني ام بر من وقوع يافته. دلم ميخواهد خيلي ها فكر كنند من جسارت ندارم و جالب ِ موجه بودن پاي بندم كرده. اما بازهم دوست شان دارم. با تمام زخم زبانها و متلك ها و......
شما را هم مي ستايم و از اينكه در اين دهكده ي مجازي مرا فراموش نكرديد و به خانه ي تهي از تظاهرم آمديد. از همه تان ممنونم
و اما اينهم يك غزل
اتاق باز بدون تو مات و فرسوده
وشیشه ای که پراست ازهزارتن دوده
وشيشه ای که نيازی به پرده ديگرنيست
بخواب تو ی غزلهام تخت و آسوده
:«دِلِت نگيره نگی اين چه طرز لالاييست؛
هميشه طرز لالاگفتنُم همين بوده »
(دو تا پرانتز بسته) دو پلک زيبا که...
دو تا گلوله ی مشکی هميشه آلوده
پر از گناه پر از جرمهای ريزو درشت
که مدشده ست جديدآ دراين دومحدوده
و سگ دو ميزنم از صبح تا شب ...اما نه؛
غزل نميشود اين فکرهای بيهوده
سه چار مصرع سرطان گرفته ی بيمار
نشسته اند وسرگرم اولين توده...
...بخواب با تو نبودم بخواب لالا کن
که قصه گوی مريض تو سخت فرسوده
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده