Sunday, February 27, 2005

او و ما

او مستی جام جم ، ما بنده ء شام غماو هستی یک عالم، ما خسته ء دام و دمما از پس این پرده می نِی شده ایم اگه طَرُف است نظر بازی کو ماشدو ما اونه...
ادامه مطلب

خیال خال

خواب زیبائیست کو حرف دل ما را شنیدخود بیازردیم و اندوهش دل ما را دریدما شکستیم از غمش لیک او به ما آگه نشددل بردیدیم از جهان و او به ما شارح ...
ادامه مطلب

Thursday, February 24, 2005

............... ........................

شاید فلسفه ی دوره گردی من در چرک نوشته های سرگردانی ام نهفته بود که می خواستم با آنها کیمیاگری کنم شاید هم برعکس.اما اکنون همه ما از کوی خراباتی خویش بیرون آمدیم و می خواهیم ترانه ای مشترک بخوانیم. و طریق عشق ورزی را به همه بیاموزیم تا گریزی باشد از این سکوت وشاکر باشیم ازاحدی که در این روزگار پر دغدغه میز بان ما ...
ادامه مطلب

Tuesday, February 22, 2005

درمانده ام

رنگ خون عاشقات هفت آسمان احمر نمودچون مرام کوفیان در مقدمش ابتر نمودکینه و ترس و زر و هول و هوس ایمان دریدجسم فرزند علی در کربلا بی سر نمودراه عشق و عقل اندر آن زمان چون شد جداعاشق و عاشق نما هم شد زهمدیگر جداشورومستی نینوا را یکسره خونین نمودمرد حق از عالم پوچ و پریشان شد جدامن خود از تمیار قلبم در غمش در مانده امفصل وصلش سوی حق را عهد ماتم خوانده امهمچو الله الصمد او بی نیاز از چون منستمن که اندر وصف هَل مِن ناصِرش در مانده...
ادامه مطلب

Wednesday, February 16, 2005

باز هم منم برای او که ..........

من بسته ی آنم که پری باز نکردمراهی به فراسوی خود آغاز نکردمشرمنده ی آنم که پس از این همه بودنیک پنجره را سوی شدن باز نک...
ادامه مطلب

Monday, February 14, 2005

اين منم

من از آن سوگ ديرينمكه بر از سر دل و دينمو از آن شبگه سردمكه شوم بخت خود بينممن از آن راز پيشينمكه ديْري شد جهان بينمو از آن سيرت خوش روكه در روياي خود بينممن آن دلشاد غمگينمشه ايمان و بي دينممن آن ويران آبادمسيه پوش و سيه بينممن آن آزاد در بندمكه بر الاّ غمش خندمچون او گرديده آن بي چونكه دل بر ماتمش بندممن آن دلسر پر شورمكه بهر ديگران كورمشد او در سردي و ظلمتچراغ گرم و پر نورمنيم من آن من سابقكه گشتم اين من عاشقبكوشم در ره عشق...
ادامه مطلب

Tuesday, February 08, 2005

به مناسبت ایام .......
ادامه مطلب

Saturday, February 05, 2005

بیدل

اگر آن وهم خوش خاطر به ظاهر ساده می آمدوگر زان روز میلادش دل از میخانه می آمدهواخواهان شبگردم مرا افسانه می خواندندکه در آن شام شیدایی دل از غمخانه می آمدچوگر آواره در شهری پناهت آمد از برَیکه از غوغای گرمایش عرق بر چهره می آمدتورا باید رها گردان از آن ایَام سرگردانکه از شوق ظهور تو به لب پر خنده می آمدتو گر گشتی چو دمسازش گه بد کوکی سازشکه در آن حال بی سامان نوا چون ناله می آمدحدیث داغ دل بشنو چو همدردی بر آن بی کسکه او حسرتی...
ادامه مطلب

Friday, February 04, 2005

مرید الحق تاجدار هشت وچهار

زدودیده خون فشانم به غم از شب جدایی چه کنم که هست اینها گل باغ آشناییبه کدام مذهب است این بکشند عاشقی را که چو عاشقم چرایییاد سماعش در آتش گرامی ...
ادامه مطلب

دلسردی

فصل دلسری من راز نهان بی کسیست غمگسار بی کسی هم در دم دلواپسیست آسمان غربتم بس تیره و بی انتهاست انتهای غربتم پرواز دل در ماوراست هر دم این زندگی را تیرگی پژمرده است در دم این تیره گی ها دلخوشی هم مرده است طالعم محصور در یک بیکران درد و غم است بهر شرح این عذا من هرچه بنویسم کم است فصلم عمرم در زمستان سردو غمگین مانده است جام عشقم خالی از ان میَ رنگین مانده است روضه رضوان چو از کام مه جنت مکان جانم شنید جز مسیر وصل او راهی...
ادامه مطلب

Tuesday, February 01, 2005

شکرستان

باز فرود آمديم بر در سلطان خويشباز گشاديم خوش بال و پر جان خويشباز سعادت رسيد دامن ما را کشيدبر سر گردون زديم خيمه و ايوان خويشديده‌ی ديو و پری ديد ز ما سروریهدهد جان بازگشت سوی سليمان خويشساقی مستان ما شد شکرستان مايوسف جان برگشاد جعد پريشان خويشدوش مرا گفت يار: «چونی از اين روزگار؟»چون بود آن کس که ديد دولت خندان خويشآن شکری را که هيچ مصر نديدش به خوابشکر که من يافتم در بن دندان خويشبی زر و سر سروريم، بی حشمی مهتريمقند و شکر...
ادامه مطلب
 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده