تحشیهای بر سرمقاله شماره 61 هفته نامه آسمان بقلم محمد قوچانی
محمد قوچانی در سرمقاله شماره 61 هفته نامه آسمان ضمن طرح این نکته که «مهمترين مساله ملي ما در شرايط ايران امروز مساله سياست خارجي است» به دفاع از روند درپیش گرفته شده توسط دولت دکتر روحانی در این حوزه پرداخته و با طرح مباحثی نظیر "لزوم و وجوب حاکمیت یگانه" به "پایان عصر اپوزیسیون بودن" ضمن نقد مخالفان داخلی تعامل با غرب و علی الخصوص آمریکا و اشاره به یکسان بودن این خواست با استراتژی دولتهای عبری و عربی، به دفاع از تشکیل دولت ائتلاقی و جلب حمایت حاکمیت برای مذاکرات مستقیم با آمریکا پرداخته است. اما نکته اصلی در این سرمقاله که باعث ایجاد نقدهایی شده است طرح مسئلهای ذیل این عنوان است: پایان عصر اپوزیسیون!
قوچانی در این حکم ضمن همراستا دانستن رهبران مخالفان (موسویٰ کروبی و خاتمی) با روند دولت روحانی که مورد حمایت رهبری نیز میباشد به این نکته اشاره کرده که این روند درپیش گرفته شده (خاصه در سیاست خارجی) مورد حمایت این افراد است و در چنین شرایطی اپوزیسیون بودن محلی از اعراب ندارد.
اما نکات ناگفته:
این یادداشت قوچانی را (که بنده به رغم مخالفت با "لحن" کلام آن) تداوم رویکردی میدانم که ایشان در اولین دوره ی بازنشر " شهروند امروز" ضمن سرمقاله ای به طور مختصر شرح دادند. ایشان در این سرمقاله به لزوم ایجاد و شکلگیری جریانی اشاره نمودند که بر مبنای آن بتوان « در هیاهوی جریانهای سیاسی اصولگرا و اصلاحطلب، سنتی و مدرن میتوان به جریان جدیدی فكر كرد كه هم پروای سنت داشته باشد و هم سودای توسعه. اتفاقی كه كمتر در تاریخ ایران رخ داده است.» و به زعم نگارنده دولت روحانی میتواند نماینده ی شایسته ای برای این جریان باشد.هرچند به زعم آقای قوچانی این جنبش که در ایران آن زمان فاقد نماینده ی سیاسی بوده و شهروند امروز میخواسته نماینده ی جنبشی باشد که قوچانی آنرا یک «جنبش فكری و نه حزبی یا سیاسی» میخواند، اما کوششی که همین تیم برای تئوریزه کردن ، جریان شناسی و بررسی علل رای آوری روحانی و تلاش برای تبارشناسی سیاسی او و تیمش در آخرین شماره مهرنامه داشتند نشان میداد که آنچه توسط آقای قوچانی «جنبش فکری و نه حزبی و سیاسی» خوانده میشود برخلاف جریان موسوم به اصلاحات که آبشخور تئوریک خود را روشنفکران دینی قرار داده اند چندان مایه ی غنی و تعمیق یافته ای در حوزه ی مربوط به مباحث فکری و تئوریک خاصه در مسائل فرهنگی و اجتماعی ندارد. بماند که به زعم نگارنده این تلاش هنوز منتهی به شکلگیری یک جنبش در معنای عام آن نیز نشده! اما به هرحال روحانی بیش و کم نماینده ای نسبتا ایده ال برای ایجاد جریانی ست که قوچانی از آن با عنوان "راست مدرن" ذکر کرده و بنابراین این مقطع زمانی جایگاه مناسبی ست که قوچانی در بطن آن به طرح مباحثی نظیر "الزام به حاکمیت یگانه" و "پایان یافتن عصر اپوزیسیون" بپردازد.
البته ناگفته نماند آقای قوچانی همانطور که تکنوکراتهای نزدیک به هاشمی را «صلحتگرا و فنگرا» میدانند «كه در دوره حاكمیت نسبی خود تا حد زیادی بر لایههای دولتی اقتصاد ایران افزود[ند].» ، معتقد بودند «حتی با تشكیل دولت محمود احمدینژاد برخلاف تصور موجود، راست به قدرت نرسید و گروهی تازه از دولتگرایان در راس دولت قرار گرفتهاند» حالا پس از به قدرت رسیدن جریانی که شاید بتواند الگوی ایده ال سیاسی «راست مدرن» باشند در مقام مدافع جریان جدید حرف از پایان "عصر اپوزیسیون بودن" میزنند. اما حقیقت آنست که اپوزیسیون بودن در سپهر سیاست آنهم برای روزنامه نگاران و بخودی خود واجد مفاهیم و دال پیچیده ای نیست که در پس آن نتوان فهمید چگونه در پی آن از یک روزنامه نگار خواست به جای "دیده بانی دولت"(آنطور که مهدی جامی اشاره کرد) به دفاع از دولت بپردازد.
قائل به پایان اپوزیسیون بودن آنگونه که آقای قوچانی میگویند مثل قائل شدن به پایان تاریخ یا پایان متافیزیک نیست که تبعات آن جز بر اهل نظر پدیدار نباشد. این رای میتواند حتی در بدوی ترین حالت منجر به ایجاد نرمهای دگمی شود که با فروکاست شان دیده بانی فعالین مستقل مدنی و فرهنگی روزنامه نگاران را تبدیل به اتمهای استاتیکی بنماید که تنها مدافع روند موجود باشند...اگرچه به زعم نگارنده نیز روند موجود قابل دفاع است اما این دلیل نمی شود که انتقاد نکنیم
نویسند:محمد تاجاحمدی
0 comments:
Post a Comment