و چقدر تلخ و جانگداز بود وداع تنها بازمانده ی نسل آهنگسازان ماندگار و همیشه جاوید موسیقی مردمی (پاپ) ایرانکسی که بر گردن موسیقی این مملکت و تمام کسانی که دستی برآتش موسیقی دارند حق بزرگی و پدری داردبابک بیات آهنگساز فقید ایرانی گرچه با ساختن آهنگهای ماندگار و خاطره انگیز مثل خورشید همیشه جاوید بر آسمان موسیقی این مرزو بوم خواهد درشید و هیچگاه از یادها نخواهد رفت ولی افسوس و صد افسوس به حال ما که در این بازار پرآشوب از نعمت...
Monday, November 27, 2006
Saturday, November 18, 2006
مینمالهای من 1
کوتاه و موجز نویسی در دنیای مجازی اینترنت که از آن به عنوان مینیمال نویسی یاد میشود، در وبلاگستان مخطبان زیادی دارد.چراکه اکثرمخاطبان که به قصد وب گردی – یا بهتر است بگویم وبلاگ گردی- اتفاقی و یا با نیت قبلی به وبلاگها سرمیزنند بیشتر تمایل به خواندن مینمالها علاقه دارند و کمتر به سراغ امیرطومارهای موجود دروبلاگستان میروند – البته این قضیه در مورد داستانهای سکسی صادق نیست!!- خب البته نه به این منظور که من برای عرض اندام و یا خودنمایی...
Saturday, November 11, 2006
؛؛؛ با چشمانی کور که ...........
بر بی عدالتی روزگار آویزان میشوم.و کتابهای نخوانده را برمی تابانماز آریا پرستی گری های نیچه بگیییییییییییییییییر تا آرمانگرایی های آنتونی رابینزدستور بازی هنوز همان زجه های مکروه لسانی ستدروغهای مردم هم مثل قرص کدوئین فقط خودشان را نعشه میکندکی وقتی خودشان را بالای منبر می بینند، قلم فرسائی های مرا مجذورالنهی می خوانند؛؛؛ با چشمانی کور که فقط تاریکی را می بیند ؛؛؛وبعضی هایی که دیگران من خوانده میشوند ، با چشمانی نیمه باز نشئه...
Thursday, November 09, 2006
واژه وسيله اي است براي انتقال معاني
شما در نظامي از تضادها زندگي ميكنيد شايد هر لحظه زندگي گوياي واقعيتي متضاد با لحظات پيشين باشد و اين موضوع تعادل دروني شما را برهم زند و با نگراني و عصبيت بدنبال كشف حقيقت باشيد . به اين جمله اندكي تامل كنيد :خوشبختي ساختني است نه داشتني . زندگي دلخواه ، خانواده شاد و ... تنها بدست شما ساخته ميشود و چنانچه شايستگي آنها را نداشته باشيد يعني ندانيد كه چگونه با اشياء افراد و امور پيرامونتان ، رابطه برقرار كنيد ، حتي اگر براي مدتي...
Monday, November 06, 2006
ترکش سیاست
شب شهر رابلعيد; نامت بر زبان هايي...مرگ تو در دستور كار پاسبان هايي-كه دور ميدان جمع بودند و نمي ديدندرد مي شوي در خيل خندان جوان هاييرد مي شوي رد مي شوي رد مي شوي امارد تو را پوشانده خون و استخوان هايي -كه از سگان كشته ي اين دور و بر مانده.شليك كن سمت سياسي ها همان هايي -كه دور ميدان ايستاده اند مدت هاست.شليك كن! بگذار مثل يك چريك پيردر ذهن ها بر جا بماني با نشان هايي-از زخم و تركش هاي پي در پي كه مي دانمفردا سياسي ها تو را هم...