- اربابان سرمایه: بازار کار جدید میخواهیم این ماه رمضان ما خیلی ضرر کردیم. همه جوونا خیر سرشون مومن شده بودن، دیگه نمیومدن لوازم آرایش رو لباسها و فیلم های ما رو بخرن، دیگه نباید بیشتر از این ضرر بدیم- انجمن رسانه ها: به روی چشم قربان ولی لطف کنید بفرمائید چه جور بازر کاری احتیاج دارید- اربابان سرمایه: ما یه سری لباسها و شلوار های جدید تولید کردیم و باید برای جبران ضرر ماه رمضان این البسه و پوشیدنی هارو وارد بازار کنیم، یه چندتا...
Monday, October 30, 2006
Friday, October 20, 2006
و بی خیالِ زمستان!
گرفتـــــه دسـت دلم را نگاه پنهـانيو دلخوشم به همين جانپناه پنهانيزدم به آبي دريا دل كبـــــودم رادراين هواي مه آلود و ماه پنهانيو بی خیالِ زمستان، كه بار ديگر عشق؛نهاده بر سر عقلـم كـلاه پنهانيسواي سفسطه وقتي ويار حوّا هستحـــــيا و ترس نـدارد ،گنــاه پنهانيدراين زمانهء جبري كه سيب مي باردفلك ! بهانهء اين اشــتباه پنهانيخداكند كه بپيچد درون احساسمتمام ريشهء مـهر گيـــاه پنهاني*غريبه كاش بداني چه لذتي داردميان اين هـــمه آدم نگاه...
Wednesday, October 18, 2006
در خیابانی که نیست
مي نويسم اسم خود را رويِ ديوانی که نیسترويِ ديــوان غزلــهاي پــريشانی که نیستمثل پنهان گريه اي شبهاي شعرم بي صداستبي صداتر از نفــوذ روحِ پنهانی که نیست.اختناقي در پس پشت ِصدايم حاكم است،گر زبان را كرده ام سردرگريبانی که نیستصدقناري خون ميان ساقه هايم لخته بستلخته ازدرجازدن درحجم گلدانی که نیستبيت آخر اولين حرف خودم را ميزنمبا تو اي سنگين ساكت!از زمستانی که نیستبين عادتهاي مردم گم نخواهم شد اگردست سردم را بگيري در خيابانی که...
Saturday, October 14, 2006
بر مُنهُج عدل است يکسرهو قاعده همان پيچ در پيچ تارهای عنکبوتی استکه کنج چشم های اين جنازهتاب می خوردبه فاصله ی يک بند انگشت از ماه تا مناندوه را برای آدميزاد خلق کردندسه قدم که برداری از گوشه ی چپ دنيا پايين می افتیو اين دهان توست يا سايه ای که هميشه کبود می شودتا در فضای خالی ما جايی برای بازی اين حرف ها باز شودتمام چيزهايی را خواهی يافت که گم شده استاگر بشود در اين فاصله ی انگشت ها ايستادو بشود تو را زير اين تور نازک، کنار اين...
Thursday, October 12, 2006
در آستانه مرگ زمین !!!!
ابر ها می گویندعطر شب میرسد از راهم بازباز برف می باردو زمین خسته زبار بر دوشمی شود زین همه اندوه ، در آستانه مرگ کفن پوشو صدای ناقوس ، که به گوش می رسد از راهی دوربه نشان فرصتی ست که تنگ استاین صدای مرگ استبخاطر بسپاراین صدای مرگ یک انسان نیستاین صدای مرگ هستی ماست !٬به صدای برگ ها گوش بدهبه سیاهی ابرها بنگرتا که شاید لحظه ای بشنیدیآنچه راکه قلبت، سال ها می شنوداین زمین است که کفن پوش شدهاین همان دشت پر از فریاد استکه سالهاست...
Sunday, October 08, 2006
هذیان
يك ، دو ، بيست و دو ، هفتاد و دواول خط ، بعد مستطيل شايد هم مثلثنظم ، رابطه ، شكست ، آرزوتو خودت اصلا مي فهمي چي مي گي ؟؟به نظرت من چرا بايد شبيه داداشه شما باشم ؟؟؟؟كي گفته ؟خوب خودت !!!آهان ، ولي من منظورم اصلا اين نيستا .. يعني احساسم اينجوري نيستسه ، سي و سه ، سيصد و سي و سهخواب ، بازگشت ، دوباره بچگيباور كن نه مزه شيرين آبنبات ، نه ترشي لواشككابوس ... كابوس هاي بچگانه !!!فرض كن بزرگ ترين چيزي كه مي تواني تصور كنينه ، يعني...