Saturday, March 20, 2010

نسل سوم،سال88،دنیای اینترنت

تصمیم گرفتم برای آخرین پست وبلاگ «سکوت» کمی پرده را کنار بزنم و قسمتی از «خود‌سانسوری هایم» را برایتان افشا کنم. من نمی توانم بگویم امسال یک سال صرفاً تلخ یا سال صرفاً شیرینی بود، چه اینکه بگمان من در سال 1388 «تلخی» و «شیرینی» هریک به مثابه یک تز و آنتی تز در رابطه‌ای دیالکتیکال در نبرد بودند. هرکدام از این دو در برهه‌ای خود را نشان میداد، دیگری فوری از راه می‌رسید و آنرا نقض می‌کرد. شاید آنها که فکر میکنند «خیلی» از من منتقدترند، به من خرده بگیرند که
-کدام شیرینی؟ ما که بجز تلخی هیچ ندیدیم؟
اما من در پاسخ به این دوستان عرض می‌کنم که شما بزرگواران در هیاهوی امسال آنقدر در مسیر خیابان و رسانه در رفت و آمد بودید که اصلاً مجال ایستادن و فکر کردن نداشتید. نه اینکه من خود را انسان فکوری بدانم و بخواهم شما را به بیخردی متهم کنم.
22 خرداد 1388 که بی شک نقطه عطفی در تاریخ جمهوری اسلامی «ایران» خواهد شد، مارا که در این عصر می‌زیسته‌ایم، واجد اهمیت تاریخی بسیاری خواهد کرد. اما از نگاه من نطفهء این اهمیت در دوران جنگ و در دهه 60 بسته شد.
در دهه 60 هنگامی که کشور ما درگیر جنگ «گرم» با کشور عراق بود دولت سیاستی مبتنی بر افزایش زاد و ولد را اتخاذ کرد تا نیروی انسانی در صورت تداوم جنگ تامین شده باشد. از اینرو بسیاری از معترضین امروز در این دوران متولد شدند. از شانس بد یا خوب این نسل اواخر دهه شصت جنگ تمام شد، سیاست مدار دور اندیشی در سالهای قبل از آن و هنگامی که این نسل در گهواره بودند، به فکر تاسیس دانشگاه برای آنها بود! علی ایحال با شروع دهه هفتاد ما وارد یک پروسه آموزشی شدیم. پروسه‌ای که بر مبنا آن ما می‌بایست بسیاری از آمیزه‌ها و آموزه‌های مذهبی را که جنبه رسمی و حکومتی نیز یافته بود می آموختیم.
این آموزها تا دوران کودکی و حتی تا ابتدای نوجوانی سولات مارا پاسخ می‌داد و به‌نوعی مارا ساپورت (پشتیبانی) می‌کرد به این معنا که اکثر نیازهای عقیدتی اجنماعی و فرهنگی ما را برآورده می کرد.اکثر اعضای این نسل که «نسل سوم» خوانده میشوند در دوران کودکی با حتی دوران نوجوانی‌شان انسان‌های مومن و معتقدی بودند و فرآورده‌های فرهنگی تولید شده توسط حاکمیت را با کمال میل مصرف می‌کردند و به دنبال چیز دیگری نبودند.
اما همزمان شدن اتفاقی سه واقعه موجب تغییر این روند شد و ورق را طوری برگرداند که هنوز معلوم نیست به نفع کیست. در این‌مرحله به مدد ایجاد رفاه نسبی و برخورداری از امکان آموزش آکادمیک، نوعی از تشکیک در ذهن این نسل متولد شد، اما از آنجا که میوه «آزادی» بسیار کمیاب بود مجالی برای بروز این تشکیک یافت نشد. همزمانی این واقعه با ماجرای به نام «دوم خرداد» موجب شد تا حدودی آن آزادی نسبی نیز مهیا گردد. آزادی‌ای که با فرآیند توسعهء سیاسی و اجتماعی هم عنان شد.
اما واقعه یا رویداد سوم چه بود؟
این واقعه ورود محصولات سومین انقلاب صنعتی جهان به کشور ایران بود. این انقلاب که در حوزه اطلاعات و ارتباطات بود، و به همین نام نیز معروف شد به محض ورود به ایران آنقدرها که امروز اهمیت دارد، حائز اهمیت نبود. چراکه کارکرد اجتماعی و سیاسی آن بر بسیاری پوشیده بود.
خوشبختانه (یا بنظر من بدبختانه) ما اولین نسلی بودیم که معرض مواجهه با این انقلاب سوم صنعتی قرار گرفتیم، زمانی که محصولات این انقلاب در قالب‌لوازم ارتباطی و اطلاعاتی (مثل موبایل،ماهواره، اینترنت،پی‌سی شخصی و سی‌دی) موجبات تسهیل در حفظ و انتقال اطلاعات را مهیا کرد ما با جهان جدیدی روبرو شدیم که قبل تر ها شناخت چندانی از آن نداشتیم. جهانی که سی سال قبل پدران ما از آن دلخوشی نداشتند اما امروز زرق و برق این دنیای جدید ما را بخود جلب کرد و به ما فهماند جور دیگری بغیر از این هم می توان زندگی کرد.
وقوع این سه اتفاق که بازهم متاسفانه یا خوشبختانه همزمان بود و نتایجی را که باخود در پی داشت باعث شد که شکاف و گسست عظیمی بین نسل سوم (که در بطن این اتفاق است) با نسل های اول و دوم قبل از خود ایجاد بشود.
و من برخلاف بسیاری از «بزرگترها» یی که وجود این گسست را نفی می‌کنند معتقدم این گسست وجود دارد و امروز خود را بصورت تراژیکی نمایان ساخته. برای فهم وجود این گسست کافی‌ست نگاهی به محصولات‌و دغدغه‌ها و لوازم مورد نیاز این نسل بیاندازید. مثلاً در حوزهء موسیقی این نسل دیگر ریتم‌های کشدار و سولوها و تصنیف‌های غم آلود را نمی‌پسند. بلکه پسند آن ریتم‌های تند با کوب‌های بیشتر و سریعتر کیک و نیز سولوها و تصنیف‌های شاد ارزشمند است.
نسل سوم نسلی ست که همیشه عجله دارد. حوصله رانندگی آرام را ندارد. حوصله خواندن متون و مقاله‌های بلند روزنامه‌ها را ندارد، حوصله شنیدن ملودی‌ها و ریتم‌های بلند و کشدار را ندارد، حوصله خوانند کتاب‌های قطور و طولانی را ندارد. تحدید فرهنگی و تهدید اجتماعی این نسل به نام سنت و مذهب باعث شده که این نسل به هرچیزی که مربوط به گذشته ما می‌شود به راحتی اطمینان نکند و بسیاری از موراریث گذشته را بدون بازبینی دوربیاندازد. سنت بمیرد و سنت گرایی تحجر معنا شود. این نسل قدرت انتخاب نداشته و اغلب یا انتخاب شده و یا برایش انتخاب کرده‌اند.قتل آزادی‌های فردی در مقابل حقوق جمعی که محمول تقیه اند، باعث شده این نسل به کسانی که از این حقوق فردی بهره می‌برند چندان اطمینان و دیدخوشی نداشته باشند.
نسل سوم اجتماعی‌ست از تکثرها. و شاید این بخاطر آنست که این نسل به دنبال تکثر میگردد.سودای یکبار رقصیدن سودای برداشتن روسری از سرخود، سودای بوسیدن جنس مخالف در خیابان و سودای دوست‌دختر(قانونی) داشتن، سودای رقصیدن و رقصاندن همه و هم مطالباتی‌ست که بزرگترها نازل و بی‌ارزش و باعث فساد می‌دانند. اما نسل سومی‌که خواسته یا ناخواسته متصل به این سوداها شده. آنقدرها هم نازل نمی‌اندیشد که رقصیدن و بوسیدن.... سودای حیاتی او گردد بلکه این نسل مثل شما بزرگترها «حق انتخاب» می‌خواهد،چونانی که شما در دوران بهاری خویش انتخاب کردید و از فرش انزل به اوج اکمال رسیدید. و حال نسل سوم می‌خواهد خودش این کمال را پیدا کند. نسل سوم از آنجا به بزرگترها اطمینان نمی‌کند که آنها به نسل سوم اطمینان نمی‌کنند.
شما بزرگترها باعث شدید نسل سوم غریزه‌های خود را از خانه به خیابان بیاورد، غریزه‌هایی که «آزادی» هم یکی از انهاست.باری آزادی به مثابه یک غریزه است که مذهب یک کنترل کنندهء آن است نه سلب کننده آن. این علنی کردن غرایز به معنای پرده‌دری و بی حیایی این نسل نیست که خود حاوی یک بی حیایی ست. حاوی یک پیام است. هریک از اعضای این نسل پیامی برای شما بزرگترها دارند. برای شما که دارید با تحدیدات بعضاً خشن خود از این پیام‌ها واقعیت نهفته در پس آن‌ها فرار می‌کنید. این علنی کردن خواست‌ها و نیازهای نه به معنای «دروغ‌گویی» و «ریاکاری»، که عین واقعیت است. واقعیتی که شما بزرگترها از آن فرار می‌کنید. این فرار بدلیل آنست که شما به خود دروغ میگوئید و از این حقیقت ناراحت کننده می‌ترسيد!
ما ادامهء شما هستیم

ادامه‌ای که با سه اتفاق مذکور از مسیر مورد نظر شما خارج شد.با همزمانی این سه اتفاق ما دیگر آن بچه‌های مذهبی حرف گوش‌کن سابق نبودیم، چراکه ما دلیل میخواستیم و شما دلیل قانع کننده‌ای برای ما نداشتید. و گذشته‌ازاین موضوع ما مطالبات و دغدغه‌های جدیدی داشتیم که برای «بزرگترها» قابل درک و احساس نبودند، و آنها به ما حق نمی‌دادند که چنین دغدغه‌ها و مطالباتی داشته باشیم. چرا که درک درستی نسبت به آن نداشتند. و به ما می گفتند:
-چه غلطا! زمان ما این چیزا نبود! خجالت نمی‌کشی؟ حیا نمی کنی؟
برو بشین درستو بخون!
چالش از همین جا آغاز شد....
(اما اینها چه ربطی به پایان نامهء وبلاگی سال 88 دارد؟)
نسل سوم مطالبات خود را از خانه به خیابان آورد و آنرا پیش چشم همه داد زد. سال 1388 سالی بود که این نسل تصمیم گرفته بود حرفهایی را که برای گفتن به «هر قیمتی» که شده بیان کند. حرفهایی به طول 25 سال و به عرض 10 ماه. این نسل برای گفتن حرف هایش دربه‌در دنبال رسانه می‌گشت. و چون رسانه‌ای در قالب‌های مرسوم به دستش نیامد، اعضای این نسل از هرچیزی که دم ِ دستشان بود بعنوان رسانه استفاده می‌کردند. از لباس‌ها و وسائل شخصی‌شان، از ظواهر و بدن خودشان و حتی از خیابان! و هر هزینه‌ای راکه لازم بود، هم پرداخت می‌کردند
و اینگونه بود که نسل سوم خود تبدیل به رسانه شد و به مدد امکان شخصی شدن رسانه‌های مجازی دنیای شبکه‌جهانی اینترنت را محلی برای یک زندگی جدید دانست.
زیستن در جهان مجازی، گویی در سال 1388 نهادینه شد!
اهمیت این جهان جدید (یعنی همان «اینترنت») برای نسل سوم در این مسئله خلاصه می‌شد که هرکدام از اعضای تشکیل دهنده این نسل می‌توانستند در «رسانه شخصی» خودشان حرفهایشان را به مردم بگویند. بنابراین یک چیز دیگر نیز به خیل وسائل و لوازم شخصی انسان اضافه شد،
مسواک شخصی
لباس شخصی
حوله‌شخصی
کفش شخصی
جوراب شخصی
شامپوی شخصی
کیف شخصی
حساب بانکی شخصی
و امروز:
صفحه فیس بوک شخصی
صفحه توئیتر شخصی
صفحه وبلاگ شخصی
اکانت ایمیل شخصی
و....
حتی در این جهان مجازی میعادگاه‌هایی هم برای دوستان نسل سومی تاسیس شد هرگاه شما به این وعده‌گاه‌ها بروید خیل کثیری از نسل سومی‌ها و دغدغه هاشان را به چشم می‌بینید، شاید معروفترین این میعادگاه‌ها در میان نسل سومی ها «بالاترین» باشد. سایتی که در آن می‌توانید به راحتی فیدبک افکار این نسل را در قبال رویدادهای مختلف ببینید...
آری! این قصه سر دراز دارد.
 تنها نکتهء «جالب» ای که برای من بالشخصه باعث جلب حواس شد این بود که در این 10 سالی که من با اینترنت سروکار دارم و دراین هفت هشت سالی که من وبلاگ داشته ام (1) هیچ سالی مثل این سالی که گذشت اینترنت و وبلاگ (رسانه‌های شخصی) اهمیت نیافت.
بسیاری از همان بزرگترها که دغدغه‌ها و افکار نسل سوم را درک نمی‌کردند و بسیاری از غریبه‌ها از خیل افکار این نسل در شبکه جهانی تاثیر می‌پذیرند، و نوع نگاه نسل سومی‌ها را در مورد مسائل و تصمیمات مربوطه‌شان لحاظ می‌کنند.و اینها همه به مدد زیستن در این جهان مهیا شده.
البته ناگفته نماند که برخی از اعضای نسل‌های اول و دوم نیز در این گسیل با نسل همیشه تنهای سوم همراه شده و در این برزخ قدم به قدم همراه آنها می‌آیند. اما بسیاری از اعضای تشکیل دهندهء نسل‌های اول و دوم (مخصوصاً اول) همچنان تاب شنیدن حرف‌های خلاف بنیان‌های عقیدتی و معرفتی خود را ندارند، من به آنها حق می‌دهم که اینچنین یکدندگی (و ازنگاه من «پایمردی») کنند، چرکه در این نبرد که یک یک نبرد عقیدتی و معرفتی و هستی شناسانه نیز هست، اگر شکست بخورند، به یک واقعیت تلخ اعتراف کرده‌اند و این واقعیت هولناک برایشان باورپذیر نیست. باری باور به اینکه «نسل اول و حتی نسل دوم مسیر معرفتی خود را اشتباه آمده» واقعیتی هولناک برای ایشان است و حتی اگر اعضای این دو نسل سرشان را به دیوار کوبیده و فشار بدهند من به آنها حق میدهم.
اما بازهم به بزرگترها در این روزهایی پایانی سال 1388 یادآوری میکنم:
ما ادامهء شما هستیم
پس کمک کنید تا ادامهء خوبی داشته باشیم
  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده