Saturday, December 22, 2007

صدمين سالگرد تولد مهندس مهدي بازرگان

امروز ؛ پنجشنبه 6 دي ما، مصادف بود با سالگرد تولد مهندس مهدي بازرگان (1373-1286)روشنفكر فقيد و تاثيرگذار دهه هاي پنجاه و شصت ايران. به همين مناسبت بنياد فرهنگي مهدي بازرگان مراسمي را با حضور انديشمندان ِ همفكر و هم دورهء ايشان و بعضا شاگردان ِ شهير ايشان هم برگزار كرده بود. و اين مهم سبب ارائه ي اين نوشتار شد كه حدودا يك ماه پيش نگاشته شده بود و رخصت انتشار در نشريه هاي متبوع (اعتماد ملي و راديو زمانه) و نيز نشريهء مفعول (اعتماد) نيافت. فلذا اين مناسبت بهانه اي گرديد تا آن را به سمع و نظر ِ دوستان ِ گرامي برسانم.




روزنامه اعتماد مورخ سه شنبه 6/9/1386 مصاحبه ای را با دکتر عبدالحسین خسرو پناه تحت عنوان «نقدی بر اندیشه های دینی شریعتی و بازرگان» منتشر کرد که ایشان در طی این مصاحبه به تبیین اندیشه ها و مواضع ِ خود در باب «روشنفکری دینی» پرداختند.
مدرنيته، ميوهء ممنوعهء درخت ِ روشنگري!
آقای دکتر خسرو پناه در این مصاحبه ضمن انکار ارتباط ِ این مقوله ( یعنی روشنفکری دینی) با برخی وقایع و رخداد های تاریخی؛ نظیر مشروطیت،ملی شدن صنعت نفت و انقلاب اسلامی، روشنفکری دینی را پدیده ای ناموفق دانستند.چنین انگاره ای به ظنّ راقم این سطور بر مبنای تعصّبات ِ بنیادگرایانه ی فاقد اصل «عدالت» و عنصر «منطق» میباشد که برآیند ِ آن را در امور زیرساختی و رو ساختی ِ دولت اصول گرای حاکم بر ایران به وضوح رویت کرد . فلذا متن زیر مشمول توصیف این گمانه زنی و بررسی مبانی بروز و ظهور آن می باشد.
در اینکه روشنفکری پدیده ای وارداتی ست و مطلع آن از اروپای قرن 17 و 18 بوده است (و از این دوران به عنوان ِ عصر روشنگری یاد میشود) هیچ شبهه ای وجود ندارد. این نکته نیز پذیرفته شده است که بستر زایش این پدیده هم از لحاظ زمانی و هم مکانی متمایز با فرهنگ ایران می باشد.
اما به فرموده دکتر خسرو پناه :
ایران در دوران مشروطیت متوجه شد که دچار عقب افتادگی شدیدی شده و باید آن را چاره اندیشی کند، ولی چاره اندیشی و مشکل عقب افتادگی را نمی توان دلیلی بر پذیرش جریان روشنفکری و روشنگری دانست!.
دلایل مطروحه توسط دکتر خسرو پناه که عبارت بودند از:
1- تفاوت بستر فرهنگی ِ ایران با اروپای عصر روشنگری
2- تناقض روشنفکری و مذهب به لحاظ فلسفی.
آنگونه که ایشان فرمودند ما به این دلایل نباید به سراغ روشنگری برویم و آن را بپذیریم! در واقع گویی روشنگری به عنوان یک میوه ممنوعه بوده است که مسلمانان از رفتن به جانب ِ آن برحذر داشته شده اند.
در حالی که این استدلال را نمی توان بهانه ای برای نپذیرفتن روشنگری دانست. چرا که این پدیده خود منجر به زایش چیزی شد که ما امروز آن را با نام مدرنیته می شنا سیم، که هیچ سرزمین و فرهنگی از گزند آن مصون نماند. هرچند که ما مطابق با اندیشه ی تاماس کوهن در حال حاضر در جهانی زیست می کنیم که هر نقطه ی آن مشمول ِ پارادایم ها و مبانی ِ خاصی ست که نام آن را فرهنگ گذاشته ایم.اما در چنین شرایطی ما نیز مثل سایر جوامع ملزم به پذیرش مدرنیسم بوده و هستیم. و یقینا برای فهم بهتر این پدیده(=مدرنیسم)، روشنگری را نیز باید مورد بررسی و کاوش قرار دهیم.
اینکه بخواهیم روشنگری را صرفا به لحاظ تاکید بر ترویج عقلانیت مطرود بخوانیم اشتباهی ست که تا هنوز هم گریبانگیر جامعه ما می باشد.فهم شعار «جرات دانستن داشته باش» از مقدمات اصلی این پدیدهاست.
دکتر خسرو پناه به عقب افتادگی و عدم استقلال علمی و تکنولوژیکی ایران معتقد است، لیکن اقبال مدرنیسم و به تبع آن روشنگری را قابل قبول نمی دانند!

روشنفکری دینی نه در عصر مشروطیت، و نه در ملی کردن نفت و نه در مقطع پیروزی انقلاب اسلامی موفق نبود!!!
اين اصلي ترين پيام و بنيادي ترين مفهوم بيانات ِ دكترخسروپناه است. اما آيا به واقع درست است؟
مشروطیت که از آن بعنوان یکی از توفیقات ایرانیان در عصر استبداد قاجاریه یاد می شود و به تعبیر دکتر خسرو پناه سرآغاز تکاپوی ایرانیان برای جبران عقب ماندگی ست. و به زعم ایشان روشنفکران در این زمینه موفق نبودند!
گویا ایشان فراموش کرده اند که حکومت پارلمانی بر گرفته از فلسفه سیاسی غربییّون است و ایرانیان عهد قاجار به وسیله کسانی که ما وقع غرب را برایشان شرح دادند از امکان وجود مشروطیت باخبر گشتند.
در تاریخ ذکر شده که : سید جمال الدین پس از بازگشت از فرانسه در کشورهای اسلامی خاور میانه نظیر مصر و ایران با سلاطین ، مراجع اعظام و افراد صاحب نفوذ در آن جوامع ملاقات کرده و ایشان را از رخدادهای غرب آگاه می ساختند. و مرحوم ایت ا... طباطبایی یکی از همین افراد بود که سید جمال مشروطیت را برایش تشریح ساخت و ایشان بعدها به حمایت از مشروطه پرداختند.
دکتر خسرو پناه از سید جمال و شاگردش محمد عبده نام می برند ولیکن سرآغاز روشنفکری دینی را منتسب به مرحوم طالقانی و بازرگان میدانند و در ذکر دلیل این رای خود می گویند :
.... روشنفکری دینی در ایران معاصر با طالقانی و بازرگان شروع شد؛ زمانی که بازرگان از فرانسه آمد و انجمن های اسلامی را راه انداخت. در نتیجه روشنفکری دینی از بازرگان و طالقانی آغاز شد!!!
این در حالیست که ریشه روشنفکری دینی در ایران به بیش از یک قرن پیش و در زمان میرزا آقا خان کرمانی 1232 باز میگردد! او به عنوان نخستین فرد ایرانی بود که تلاش کرد تا اندیشه ی ایرانی را بر مبنای اصول فلسفی مدرن استوار سازد و بر آن بود که یک هویت اسلامی-ایرانی منطبق با مبانب مدرنیسم را ایجاد نماید(1)
دکتر خسرو پناه دیدگاههای مرحوم بازرگان را غیر منطبق با قرآن و سنت دانسته و رویکرد ایشان را سبب آسیب وارد شدن بر فقه میدانند. ایشان ضمن تبیین برخی از جستارهای مرحوم بازرگان(من الجمله سهل گرفتن در احکام دینی؛ مثلا روزه). در باب مقوله فقه با مرحوم بازرگان مخالفت کرده و موقوفات اسلامی را بیشتر از موقوفات غربیان میدانند.
در اینباره باید گفت که اولا انجام افعال اخلاقی منطبق با فلسفه عقل عملی غرب (که در دوران کانت و هگل تکمیل شد) بر این مبناست که هر عملی را برای خود آن عمل (و نه به طمع رفتن به بهشت و یا ترس از جهنم) انجام دهد و در واقع نفس عمل را ارجحتر از صورت اجرای آن عمل و پاداش مابعد ِ آن میدانند.
در ثانی بیانات دکتر اینگونه می نماید که گویی ایشان اسلام را در رقابت با مسیحیت میدانند و با رویکردی حسادت گون به بیان موقوفات مسلمین می پردازند. در حلی که مسئله بسیار عمیق تر از این رویکرد است و برای فهم آن می بایست به بطن فرهنگ اسلام و مسیحیت رجوع کرد.


نقد عالمانه و منصفانهء شريعتي!
- دکتر خسرو پناه معتقدند که مرحوم شریعتی را عالمانه و منصفانه نقد می کنند، در بدو امر مخالفت خود را با مارکسیست بودن شریعتی بیان میدارد و در ادامه میگوید که :"شریعتی آمیزه های اسلام و مارکسیستی را جمع می کند". ایشان تعبیر مرحوم شریعتی را از امامت حاکی از الگو گیری ایشان از مارکسیست میخواند و داشتن دغدغه اجتماعی در مارکسیست ها را به عنوان دلیلی بر این امر معرفی می کند.
- در حالی که بدوا ذکر شد شریعتی هرچند برخی از آمیزه ها را در تعبیر ایدئولوژیک خود از اسلام خلط کرد (که مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم من جمله آنها بودند)
- لیکن آن مفاهیم مشترک در مکتب مارکسیسم توسط شریعتی نقد گردید است! فی المثل مرحوم شریعتی دیالکتیک را با قرائت گورویچ تائید میکند و حتی دیالکتیک مارکسیستی را هم زیر سوال می برد.X
- برخلاف تصور بعضی ها که عمومیت افکار شریعتی را متاثر از مارکسیسم میدانند، امثال او و مطهری بیشترین تاثیر را در فهم مارکسیست به مردم عامه داشتند. چراکه هردوی ایشان با رویکردی اسلام منشانه به نقد این مکتب پرداختند.
- از سوی دیگر بعد از وقوع انقلاب اسلامی و هنگامی که برای تاسیس جمهوری اسلامی از مردم رای گیری میشد اکثریت مردم دلیل رای دادن خود به جمهوری اسلامی را (سوای از تاثیر کاریزماتیک آیت الله خمینی) اندیشه ها و کتب شریعتی و مطهری عنوان می کردند.
- آیا هدف یک روشنفکر چیزی غیر از تاثیر و تاثُّر روی افکار و گرایشات افراد یک جامعه است؟
- آیا شریعتی علی رغم اینکه بر جامعه ایران (و وقوع انقلاب اسلامی) تاثیر بسیاری داشت، در رسیدن به هدف خود (هدفی که با توجه به شرایط زمانی خاص خودش برگزیده بود) موفق نبوده است؟ (لازم به ذکر است در این مقطع موضوع بر سر توفیق و یا عدم توفیق بر سر رسیدن به صورت هدف است و بررسی محتوای آن خود محتاج نوشتاری جداگانه است
- از اینها گذشته برای نگارنده این سوال مطرح است که دکتر خسروپناه چگونه از مفاهیم عصر روشنگری و سرآغاز تجلی مدرنیسم استفاده میکنند و خود را مجاز به استفاده از آن میدانند ؛ مثلا استفاده از مفهوم پاتولوژی که به تعبیر خود ایشان :
- ابتدا درعلوم طبیعی مطرح گردید و به علمی اطلاق میشد که بدنبال مطالعه آسیب ها و بیماریهای و بی نظمی ها و عوامل اختلال در ارگانیسم بدن به منظور درمان آنان بود. بعد ها آسیب شناسی در علوم اجتماعی هم کاربرد پیدا کرد. چون در قرن نوزدهم بدنبال مقایسه جسم انسان و پیکره اجتماع معتقد بودند همانطور که جسم به دلیل آسیبها بیمار میشود جامعه هم بیمار میشود.
- دکتر خسرو پناه برای نقد دین پژوهان از مفاهیمی چون پاتوبیولوژی که به اعتراف خودشان مفهومی غربیست استفاده می کند لیکن روشنفکران (و حتی جامعه) را در استفاده از مفاهیم غربی سرزنش میکنند! و جالب اینجاست که جامعه نیز از نقد ایشان در امان نمی ماند!


فهم و پذيرش روشنگري و مدرنيته مجاز نيست!
- با توجه به سخنان دکتر خسرو پناه و دیدگاههای ایشان در مورد روشنفکری این برداشت به ذهن انسان متبادر می شود که گویی ایشان اندیشیدن در باره این مسائل و نیز وام گرفتن مبادی و مبانی اندیشه های غربی را فقط مختص روحانیّت می دانند و لاغیر! چنانچه جامعه و قشر روشنفکر از مفاهیم غربی استفاده نماید قابلیت نقد را دار است لیکن روحانیّون نه!.
نکته ی جالب تر اینجاست که دکتر خسرو پناه پذیرش روشنگری و مدرنیته را به لحاظ داشتن وجوه ِ افتراق ِ زمانی و مکانی غیرمجاز می شمارند. لیکن استفاده از احکام و بانی اصیل اسلام را (که نسبت به مدرنیته هزار سال بیشتر قدمت دارد) از اهمّ واجبات میدانند!
آیا در مورد اعمال و اجرای اصول و مبانی اسلام نباید شرایط زمانی و مکانی را مدّنظر قرار داد؟!.
. اسلام در کشوری مثل ایران بدل به چیزی فراتر از مذهب شده است و نمی توان به راحتی آن را از فکر و فرهنگ مردم ایران بیرون راند، اما از سوی دیگر به این باور هم رسیده ایم که از مدرنیسم و عقلانیت اصیل آن نمی توان گریخت.
هرچند بسیاری از روشنفکران غرب برآن شدند تا عقل محض را جایگزین مذهب نمایند، لیکن در عصر حاضر غربیها نیز فهمیده اند که تعقُّل نیز مانند سایر وجوه انسانی محدود به حدودی است که اگر پا را فراتر از آن حدود بگذارد دچار چالش ها و مشکلات دیگری میشود.
باید قبول کرد که نه میشود و نه میتوان عقل را جایگزین مذهب کرد. چراکه نیاز به پرستش (به عنوان یکی از اصول اولی ادیان آسمانی) در تمام انسانها وجود دارد و یقینا اقبال این مسئله با مفاهیم عقلانی سازگار نیست. چرا که هرکدام از این دو پدیده در دو سپهر متفاوت از وجود آدمی تبلور یافته اند و خلط آنها میسر نیست. فی المثل متکلمان تعقل را بر مبنای داشتن حسن و قبح ذاتی و عقلی میدانند و بدیهی ست که اشعری شدن (به تعبیر دکتر خسرو پناه : معنای اشعری شدن اینست که : ما هیچ معیاری برای خوبی و بدی نداریم) زیر پا گذاشتن عقلگرائی ست.

ناسازگاري ِ روشنگری و مذهب:
- دکتر خسرو پناه در قسمتی از بیانات شان می فرمایند
- (...چاره اندیشی مشکل عقب افتادگی را نمی توان دلیلی بر پذیرش جریان روشنفکری و روشنگری دانست!!!
- متاسفانه این سوال و سوالهایی از این دست نشان از دیدگاههای غیر منصفانه نسبت به مصادیق مدرنیسم است ، تاثیر بسزایی در عقب ماندگی ما داشته و دارد.در بسیاری از کشورها مواجهه سنت و مدرنیسم یک ترکیب به وجود آورد و در کشور ما این مواجهه تبدیل به مقابله گردیده است.
- یقینا دلایلی که دکتر خسرو پناه و امثال ِ او به منظور ِ موجه ندانستن پذیرش مدرنیسم ذکر کرده اند، به یک دلیل بیشتر منتهی نیست و آنهم ترس از آسیب رسیدن به بدنه ی مذهب و به تبع آن آسیب رسیدن به حکومت است. از اینرو ست که مذهب در کشوری مثل ایران ارتباط وثیقی با سیاست یافته است و این مسئله هر دو را (هم مذهب و هم سیاست را) به چالش کشیده است.
- تعصبی که بنیاد گرایان روی سنت مذهبی دارند، آنها را از نقد سنت بازمیدارد.و آن چیزی که در شرایط فعلی به سنت و مذهب بیشترین آسیب را وارد کرده داشتن همین رویکرد است.
- اینکه بخواهیم به عنوان انسانی متدین مغروق شریعت شویم و تمام افراد جامعه را ملزم به این اغراق نمائیم نه تنها سبب ساز غفلت ما از جوهر دین میشود، بلکه موجب زده گی و تنفر افراد جامعه از دین خواهد. شد.ممکن است این سخن به مزاج خیلی ها خوش نیاید ولیکن باید گفت که این یک واقعیت غیرقابل انکار است. و نمیتوان از پذیرش آن سرباز زد.
- هنگامی که مدرنیسم، به واسطه ی سه ابزار ِ اصیل ِ خود که عبارتند از علم، تکنولوژی و فرهنگ؛ به صورت فرهنگ میهمان به جامعه سنتی (و اغلب فئودالی) ایران نفوذ کرد تقابل بین این دو فرهنگ در عرصه های مختلف بو جود آمد که این تقابل تا کنون نیز ادامه داشته. در برخی از برهه های زمانی مثل سالهای دهه 50 برداشت جامعه از سنت به زیر تیغ نقد روشنفکر انی چون شریعتی،بازرگان و مطهری رفت که نتیجه آن پایداری مذهب در مقابل مکاتب دیگر گردید.
- اما در حال حاضر وضعیت دقیقا برعکس شده و مذهب روز به روز توان خود را در مقابله با فرهنگ های منشعب از مدرنیته غربی از دست میدهد . هرچند نهادهای رسمی از پذیرش این موضوع سرباز می زنند لیکن با حضوری ساده و گذری بر عرصه عمومی می توان فهمید که مذهب با صورت فعلی اش در ایران تاب و توان مقابله در برابر زرق و برق های مدرنیته غربی را ندارد. هرچند که دولت اصولگرای نهم با ترفند های مختلف سعی در رفع این معضل دارد.
- اما باید قبول کرد که برخوردهای فیزیکی نمی تواند این مشکلات را به صورت عمقی و اساسی حل کند.
- از دید جامعه جوان امروز ما اسلام قدرت پشتیبانی و حمایت از دغدغه ها و آلام آنها را ندارد.
- و این حقیقتی ست که وجود دارد و نادیده گرفتن ، انکار کردن، و یا پنهان کردن آن دردی را دوا نمی کند.

مسئلهء خروج از تحجّر و سنن مذهبي
اگر بخواهیم هر تجربه را صرفا به خاطر دینی نبودنش نپذیریم (که نه عادلانه است و نه منطقی) دامنه عقب افتادگی ِ ما بیشتر از قبل نیز خواهد شد. عصر روشنگری به واقع بستری بوده که در آن بواسطه تغییر و تحولاتی که در علوم عملی و نظری ایجاد شده، فرزندی را با خود به دنیا آورد که ما امروز آن را مدرنیته میخوانیم. بر کسی پوشیده نیست که مدرنیته خود را به صورتی ناخوانده (و بدون اعلام آمادگی قبلی) میهمان سرزمین ما کرده و این ما هستیم که باید با درک بستر های زایش این مهمان ناخوانده (که همانا عصر روشنگری ست) مثل امروز در مواجهه با آن، دچار چالش های نظری و عملی نگردیم. چرا که خواه نا خواه مدرنیته حتی در دور افتاده ترین روستاهای کشور نیز رخنه کرده و به تبع آن تاثُّرات خاص خودش را نیز به همراه آورده است. حال در این شرایط منع کردن جامعه از پذیرش این جریان، مثل شنا کردن در خلاف جهت آب است. در مورد مدرنیته اگر بخواهیم شرایط زمانی و مکانی و نیز بستر های زایش آن را در نظر نگیریم حداقل در حوزه ء عمومی شرایطی شبیه به وضعیت فعلی را در پیش روی خود می بینیم.
در این شرایط که بستر های بنیادین ِ نهفته در سیاست های ِ حکومت فعلی ایران برگرفته شده و مستنتج از نگره های بدیع و نوخواهانه روشنفکران ِ پیش از انقلاب است، با اصرار بر تمکین توسعه به مدد موازین و احکام ِ دینی حتی الامکان از پذیرش ِ آلات ذهنی و عینی مدرنیته در صورتی که نتوان رنگ و لعابی مذهبی بر آن نهاد سرباز زده میشود. .
اما به راستی در مواجهه با چنین دُگمیّت هایی که حتی ذهن یک اُستاد ِ دانشگاه را هم دربرگرفته چه باید کرد؟ اگر بخواهیم امثال خواجه نصیرالدین طوسی، ابن سینا، رازی و ... را بخاطر مسلمان بودنشان ستایش کنیم و آگاهان به علم روز را به خاطر غیر دینی بودنشان توبیخ نمائیم. همچنان در گرداب تحجّر به دور خود خواهیم چرخید.
________________________________________________________
1- هرچند که پیشتر از او «میرزا ملکم خان» (1212-1287) نخستین فردی ست که نظریاتش بطور نظام مند مربوط به مسائل مدرنیسم میشد. لیکن به لحاظ داشتن بینشی سکولار نام او در این نوشتار ذکر نشد



  • Digg
  • Sphinn
  • del.icio.us
  • Facebook
  • Google
  • Furl
  • Reddit
  • StumbleUpon
  • Donbaleh
  • Technorati
  • Balatarin
  • twitthis

0 comments:

 
ساخت سال 1388 سکوت.قدرت گرفته با بلاگر تبدیل شده به سیستم بلاگر توسط Deluxe Templates. طراحی شده بوسیله Masterplan. . بهینه شده برای سیستم فارسی مجتبی ستوده