امروز ظهر وقتی برای استراحت در محل کارم در حال چایی خوردن بودم، بطور خیلی اتفاقی یک روزنامه ی شرق که برای شنبه 12 خرداد بود را نگاه کردم، تیتر بزرگ این شماره ی روز (هرچند که سعی شده بود اینگونه نباشد) مرا ناگهان شوکه ساخت. تاکید وزیر کشور دولت نهم بر ترویج ازدواج موقت!!!
خب این خبر بود که ذهنم را بهم ریخت وقتی به صفحهی دوم روزنامه دیدم که گزارش ها و نقل قول هایی که از جانب افراد یا احزاب ارائه شده بود نشان میداد که همه مشکلات مملکت ما مثل صفحه ی د.م روزنامه ی شرق دیروز بود
از یک طرف آقای جنتی در نماز جمعه از مطبوعات منتقد طرح های اخیر نیروی انتظامی گله کرده بود و گفته بود که این مطبوعات باید خجالت بکشند!
از طرف دیگر در یک همایش که مربوط به رسانه اینطور نتیجه گیری شده بود که باید مطبوعات توان انتقال از دولت را داشته باشند و شرایط برای ارائه و مطرح کردن نقد مهیا باشد ولی همان شعار همیشگی را هم بررسی کرده بودند ! آزادی بیان از آن طرف خانم فلانی همسر سخنگوی دولت در یک کقاله به انتقاد از دولتی که شوهرش در آن کار میکند پرداخته و اینکار باعث شده که اصولگرایان از این کار حسابی شاکی شده و تقاضای مجازات ِ آن زن - فقط به خاطر گفتن عقایدش) شده و گویا میخواهند یک آشی برای این خانوم بپزند که یک وجب زویش روغن داشته باشد. آنوقت در همین صفحه گزارشی نوشته شده بود از یک همهایش برگزار شده بود تا به بیان دیدگاههای مذهبی (اسلام اجتماعی - سیاسی) بپردازند که جناب آقای سید محمد خاتمی معروف که گویا دبیر اجرایی این همایش (یا یک چیزی در همین مایه ها) بودند در طی سخنرانی شان فرموده بودند که اما خمینی با تفتیش آرا و عقاید انسانها مخالف بود، که با گفتن این حرف یک بابایی که آنجا بود جو گیر میشو و با صدای بلند میگوید تکبیر ولی کسی هم جوابش را نمیدهد، برای اینکه آنجا تالار همایش صدا سیما بود و تدابیر امنیتی و غیر امنیتی شدیدی داشت و خیلی از فعالان سیاسی آنجا بودند وکلی هم مهمان خارجی بود. بنابراین آنجا جای این جلف بازیها نبوده.
-
با این تفاسیر اگر یک آدمی که در این جامعه زندگی میکند وقتی این اخبار و گزارشهای پارادوکسیکال را می خواند فکر میکنید چه فکری پیش خودش میکند؟
نمی گوید ما با خودمان (با همدیگر) درگیرم؟!
نمی گوید خیلی از جبهه گیری هائی که اینجا (در ایران) است شبیه چشم و همچشمی دوتا جاری ی ی متلک انداختن های خواهر شوهر به زن داداش است! گاهی این جریانات از اختلافات کودکان در مهد کودک هم ضحک تراست!
نمی گوید که اینها (ما ایرانیها) با وجود داشتن اینهمه بدبختی و مشلات ِ جور و واجو و ناجور الّا و بلّا گیر داده ایم باید مشکل آن دویست و پنجاه گرم گوشت لای پای جوانها را حل کند!
بطوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب
از همین رو بحث های خیلی از رسانه ها در حال حاضر بوی کباب چرب و خوشمزه ی سیخ شده را میدهند
امروز فرداست که مطرح کردن مجدد قضیه ی ازدواج موقت بشود سوژه ی جدید همه ی وبلاگ نویسها!
ای کاش میشد یکی از بیرون جامعه ایران را ببیند و به ما بفهماند که ما خودمان را گم کرده ایم و هرچه میگردیم پیدایش نمی کنیم و دائما در حال چرخیدن دور ِ خودمان هستیم
خب این خبر بود که ذهنم را بهم ریخت وقتی به صفحهی دوم روزنامه دیدم که گزارش ها و نقل قول هایی که از جانب افراد یا احزاب ارائه شده بود نشان میداد که همه مشکلات مملکت ما مثل صفحه ی د.م روزنامه ی شرق دیروز بود
از یک طرف آقای جنتی در نماز جمعه از مطبوعات منتقد طرح های اخیر نیروی انتظامی گله کرده بود و گفته بود که این مطبوعات باید خجالت بکشند!
از طرف دیگر در یک همایش که مربوط به رسانه اینطور نتیجه گیری شده بود که باید مطبوعات توان انتقال از دولت را داشته باشند و شرایط برای ارائه و مطرح کردن نقد مهیا باشد ولی همان شعار همیشگی را هم بررسی کرده بودند ! آزادی بیان از آن طرف خانم فلانی همسر سخنگوی دولت در یک کقاله به انتقاد از دولتی که شوهرش در آن کار میکند پرداخته و اینکار باعث شده که اصولگرایان از این کار حسابی شاکی شده و تقاضای مجازات ِ آن زن - فقط به خاطر گفتن عقایدش) شده و گویا میخواهند یک آشی برای این خانوم بپزند که یک وجب زویش روغن داشته باشد. آنوقت در همین صفحه گزارشی نوشته شده بود از یک همهایش برگزار شده بود تا به بیان دیدگاههای مذهبی (اسلام اجتماعی - سیاسی) بپردازند که جناب آقای سید محمد خاتمی معروف که گویا دبیر اجرایی این همایش (یا یک چیزی در همین مایه ها) بودند در طی سخنرانی شان فرموده بودند که اما خمینی با تفتیش آرا و عقاید انسانها مخالف بود، که با گفتن این حرف یک بابایی که آنجا بود جو گیر میشو و با صدای بلند میگوید تکبیر ولی کسی هم جوابش را نمیدهد، برای اینکه آنجا تالار همایش صدا سیما بود و تدابیر امنیتی و غیر امنیتی شدیدی داشت و خیلی از فعالان سیاسی آنجا بودند وکلی هم مهمان خارجی بود. بنابراین آنجا جای این جلف بازیها نبوده.
-
با این تفاسیر اگر یک آدمی که در این جامعه زندگی میکند وقتی این اخبار و گزارشهای پارادوکسیکال را می خواند فکر میکنید چه فکری پیش خودش میکند؟
نمی گوید ما با خودمان (با همدیگر) درگیرم؟!
نمی گوید خیلی از جبهه گیری هائی که اینجا (در ایران) است شبیه چشم و همچشمی دوتا جاری ی ی متلک انداختن های خواهر شوهر به زن داداش است! گاهی این جریانات از اختلافات کودکان در مهد کودک هم ضحک تراست!
نمی گوید که اینها (ما ایرانیها) با وجود داشتن اینهمه بدبختی و مشلات ِ جور و واجو و ناجور الّا و بلّا گیر داده ایم باید مشکل آن دویست و پنجاه گرم گوشت لای پای جوانها را حل کند!
بطوری که نه سیخ بسوزد و نه کباب
از همین رو بحث های خیلی از رسانه ها در حال حاضر بوی کباب چرب و خوشمزه ی سیخ شده را میدهند
امروز فرداست که مطرح کردن مجدد قضیه ی ازدواج موقت بشود سوژه ی جدید همه ی وبلاگ نویسها!
ای کاش میشد یکی از بیرون جامعه ایران را ببیند و به ما بفهماند که ما خودمان را گم کرده ایم و هرچه میگردیم پیدایش نمی کنیم و دائما در حال چرخیدن دور ِ خودمان هستیم
0 comments:
Post a Comment