عصر رنسانس(1600-1450 )
سده پانزدهم و شانزدهم در تاريخ اروپا به دوره رنسانس شناخته مي شوند. اين دوره را عصر« نوزايي» يا «تجديد حيات» خلاقيت انسان ناميده اند اين عصر با توجه به سفر هاي كرستف كلمب (1492)،واسكو داگاما(1498)وفرديناند ماژلان(1519)عصر اكتشاف و ماجراجويي بوده است.
لئوناردو داوينچي(1519-1452)،نقاش، پيكره ساز،معمار،مهندس،دانشمند و موسيقيدان برجسته مي تواند نماينده تمام عيار آن باشد.
در دوره رنسانس،جنبش فكري غالب،كه اومانيسم(انسان گرايي)ناميده مي شود،زندگي و دستاورد هاي انسان را در كانون توجه خود قرار داد..زندگي پس از مرگ،در بهشت يا دوزخ ،اومانيست ها را مشغول نمي كرد.
موسيقي در رنسانس
در اين زمان افق هاي موسيقي نيز،همانند ديگر هنرها،به گونه اي بس چشمگير گسترش يافت.اختراع چاپ ،سبب رواج بيشتر موسيقي و نيز شمار آهنگسازان و نوازندگان شده بود.
در دوره رنسانس ،با آرمان «انسان جهاني»؛از هر تحصيل كرده اي انتظار مي رفت كه تعليم موسيقي ديده باشد.(كاستيليونه در كتاب درباريان مي نويسد:«درباريي كه موسيقي نداند خوشايند من نيست.»
همچنين در راهناميي هاي پرداختصحنه آثار شكسپير،بيش از 300 بار به لزوم همراهي موسيقي اشاره شده و در نمايشنامه هاي او ستايش هاي زيبا از موسيقي فراوان است:
«آن كس كه بهره اي از موسيقي ندارد،
آن كه هماهنگي نغمه هاي دلنشين موسيقي دگرگونش نكند،
به كار خيانت،تباهي و فساد مي آيد.»
در اين زمان شمار همسرايان كليسا افزايش يافت.(شمار آواز خوانان گروه همسرايان پاپ در رم از ده آواز خوان در1442،به بيست و چهار آواز خوان در 1483 افزايش يافت)
موسيقي دانان شهر هاي دوره رنسانس،به اجراي موسيقي در اجتماع هاي شهر،مراسم ازدواج و آيين هاي مذهبي مي پرداختند و موسيقي دانان به طور عام،از شاني والاتر و در آمدي بيش از گذشته بر خوردار بودند و اين مايه خرسندي آن ها بود.
ويژگي هاي موسيقي رنسانس
در رنسانس نيز،مانند قرون وسطا،موسيقي آوازي مهم تر از موسيقي سازي بود.دلبستگي اومانيستي به زبان،بر موسيقي آوازي تاثير گذاشت و ارتباطي تنگاتنگ ميان موسيقي و كلام پديد آورد.آهنگسازان رنسانس،موسيقي را براي تعالي بخشيدن به معنا و تا ثيرگذاري متن به نگارش در مي آوردند.
جوزپه زارلينو،نظريه پرداز موسيقي در سده شانزدهم،مي نويسد:
«هنگامي كه كلام بيانگر سوگ،درد،دل شكستگي،حسرت و چيز هايي از اين گونه است، بگذار هارموني آكنده از اندوه باشد.» حال آن كه آهنگسازان قرون وسطايي نسبت به تجسم هيجان كلام در موسيقي،كم و بيش بي تفاوت بودند.
آهنگسازان رنسانس،اغلب اصطلاح نقاشي كلام را به كار بر ده اند،كه به معني بيان موسيقيايي تصوير هاي ويژه شاعرانه است.(براي مثال،گاهي ممكن است واژه دو.يدن با زنجيره اي از نت هاي تند و چابك به گوش برسد.)اما به رغم چنين تا كيدي بر پيروي موسيقي از حس تصويري متن ،موسيقي رنسانس شايد در نظر ما خود دار و آرام بيايد.با آن كه در موسيقي رنسانس گستره پهناوري از احساسات وجود دارد،اما اين احساسات اغلب به شيوه اي متعادل،متوازن و بدون تضاد شديد ديناميك،رنگ آميزي و ريتم بيان شده است
سده پانزدهم و شانزدهم در تاريخ اروپا به دوره رنسانس شناخته مي شوند. اين دوره را عصر« نوزايي» يا «تجديد حيات» خلاقيت انسان ناميده اند اين عصر با توجه به سفر هاي كرستف كلمب (1492)،واسكو داگاما(1498)وفرديناند ماژلان(1519)عصر اكتشاف و ماجراجويي بوده است.
لئوناردو داوينچي(1519-1452)،نقاش، پيكره ساز،معمار،مهندس،دانشمند و موسيقيدان برجسته مي تواند نماينده تمام عيار آن باشد.
در دوره رنسانس،جنبش فكري غالب،كه اومانيسم(انسان گرايي)ناميده مي شود،زندگي و دستاورد هاي انسان را در كانون توجه خود قرار داد..زندگي پس از مرگ،در بهشت يا دوزخ ،اومانيست ها را مشغول نمي كرد.
موسيقي در رنسانس
در اين زمان افق هاي موسيقي نيز،همانند ديگر هنرها،به گونه اي بس چشمگير گسترش يافت.اختراع چاپ ،سبب رواج بيشتر موسيقي و نيز شمار آهنگسازان و نوازندگان شده بود.
در دوره رنسانس ،با آرمان «انسان جهاني»؛از هر تحصيل كرده اي انتظار مي رفت كه تعليم موسيقي ديده باشد.(كاستيليونه در كتاب درباريان مي نويسد:«درباريي كه موسيقي نداند خوشايند من نيست.»
همچنين در راهناميي هاي پرداختصحنه آثار شكسپير،بيش از 300 بار به لزوم همراهي موسيقي اشاره شده و در نمايشنامه هاي او ستايش هاي زيبا از موسيقي فراوان است:
«آن كس كه بهره اي از موسيقي ندارد،
آن كه هماهنگي نغمه هاي دلنشين موسيقي دگرگونش نكند،
به كار خيانت،تباهي و فساد مي آيد.»
در اين زمان شمار همسرايان كليسا افزايش يافت.(شمار آواز خوانان گروه همسرايان پاپ در رم از ده آواز خوان در1442،به بيست و چهار آواز خوان در 1483 افزايش يافت)
موسيقي دانان شهر هاي دوره رنسانس،به اجراي موسيقي در اجتماع هاي شهر،مراسم ازدواج و آيين هاي مذهبي مي پرداختند و موسيقي دانان به طور عام،از شاني والاتر و در آمدي بيش از گذشته بر خوردار بودند و اين مايه خرسندي آن ها بود.
ويژگي هاي موسيقي رنسانس
در رنسانس نيز،مانند قرون وسطا،موسيقي آوازي مهم تر از موسيقي سازي بود.دلبستگي اومانيستي به زبان،بر موسيقي آوازي تاثير گذاشت و ارتباطي تنگاتنگ ميان موسيقي و كلام پديد آورد.آهنگسازان رنسانس،موسيقي را براي تعالي بخشيدن به معنا و تا ثيرگذاري متن به نگارش در مي آوردند.
جوزپه زارلينو،نظريه پرداز موسيقي در سده شانزدهم،مي نويسد:
«هنگامي كه كلام بيانگر سوگ،درد،دل شكستگي،حسرت و چيز هايي از اين گونه است، بگذار هارموني آكنده از اندوه باشد.» حال آن كه آهنگسازان قرون وسطايي نسبت به تجسم هيجان كلام در موسيقي،كم و بيش بي تفاوت بودند.
آهنگسازان رنسانس،اغلب اصطلاح نقاشي كلام را به كار بر ده اند،كه به معني بيان موسيقيايي تصوير هاي ويژه شاعرانه است.(براي مثال،گاهي ممكن است واژه دو.يدن با زنجيره اي از نت هاي تند و چابك به گوش برسد.)اما به رغم چنين تا كيدي بر پيروي موسيقي از حس تصويري متن ،موسيقي رنسانس شايد در نظر ما خود دار و آرام بيايد.با آن كه در موسيقي رنسانس گستره پهناوري از احساسات وجود دارد،اما اين احساسات اغلب به شيوه اي متعادل،متوازن و بدون تضاد شديد ديناميك،رنگ آميزي و ريتم بيان شده است
0 comments:
Post a Comment