سلام و ..... نميدانم براي شروع حرف بايد از كجا سخن گفت؟ بايد چگونه درد را آغاز كرد. دوستان ِ عزيزي در پست قبلي برايم ايميل زدند و يا كامنت گذاشتند و گفته بودند كه فلاني چرا اينطوري مينويسي؟ چرا شخصيت تو با غزلهايت اينقدر فرق دارد. و چرا و چرا و چرا. خب اگر بخوام كوتاه بگويم مجبورم يه اعتراف تلخ بكنم و آن اينكه من مجاب به تظاهر شده ام و اين اتفاقي ست كه علي رقم ميل باطني ام بر من وقوع يافته. دلم ميخواهد خيلي ها فكر كنند من جسارت ندارم و جالب ِ موجه بودن پاي بندم كرده. اما بازهم دوست شان دارم. با تمام زخم زبانها و متلك ها و......
شما را هم مي ستايم و از اينكه در اين دهكده ي مجازي مرا فراموش نكرديد و به خانه ي تهي از تظاهرم آمديد. از همه تان ممنونم
و اما اينهم يك غزل
اتاق باز بدون تو مات و فرسوده
وشیشه ای که پراست ازهزارتن دوده
وشيشه ای که نيازی به پرده ديگرنيست
بخواب تو ی غزلهام تخت و آسوده
:«دِلِت نگيره نگی اين چه طرز لالاييست؛
هميشه طرز لالاگفتنُم همين بوده »
(دو تا پرانتز بسته) دو پلک زيبا که...
دو تا گلوله ی مشکی هميشه آلوده
پر از گناه پر از جرمهای ريزو درشت
که مدشده ست جديدآ دراين دومحدوده
و سگ دو ميزنم از صبح تا شب ...اما نه؛
غزل نميشود اين فکرهای بيهوده
سه چار مصرع سرطان گرفته ی بيمار
نشسته اند وسرگرم اولين توده...
...بخواب با تو نبودم بخواب لالا کن
که قصه گوی مريض تو سخت فرسوده
وشیشه ای که پراست ازهزارتن دوده
وشيشه ای که نيازی به پرده ديگرنيست
بخواب تو ی غزلهام تخت و آسوده
:«دِلِت نگيره نگی اين چه طرز لالاييست؛
هميشه طرز لالاگفتنُم همين بوده »
(دو تا پرانتز بسته) دو پلک زيبا که...
دو تا گلوله ی مشکی هميشه آلوده
پر از گناه پر از جرمهای ريزو درشت
که مدشده ست جديدآ دراين دومحدوده
و سگ دو ميزنم از صبح تا شب ...اما نه؛
غزل نميشود اين فکرهای بيهوده
سه چار مصرع سرطان گرفته ی بيمار
نشسته اند وسرگرم اولين توده...
...بخواب با تو نبودم بخواب لالا کن
که قصه گوی مريض تو سخت فرسوده
0 comments:
Post a Comment