هنوز جذبه امام خمینی در برق چشمان فاطمه طباطبایی دیده میشود وقتی با او از امام حرف میزنند و باید هم چنین باشد هنگامیكه درمییابیم بسیاری از اشعار امام خمینی به گونهای سروده شده كه اگر حرف اول ابیات آن را كنار هم بگذاریم این عبارات به دست میآید: فاطمه، فاطی و...
فاطمه طباطبایی عروس امام خمینی و همسر سیداحمد خمینی معرف چهرهای از امام خمینی است كه معمولا كمتر از آن سخن به میان آمده است. اگر سیدمصطفی خمینی فقاهت را از پدر به ارث برده بود و سیداحمد خمینی سیاست را، این دیگر عضو خانواده خمینی، عرفان امام را از او به ارث برده است.
فاطمه طباطبایی عروس امام خمینی و همسر سیداحمد خمینی معرف چهرهای از امام خمینی است كه معمولا كمتر از آن سخن به میان آمده است. اگر سیدمصطفی خمینی فقاهت را از پدر به ارث برده بود و سیداحمد خمینی سیاست را، این دیگر عضو خانواده خمینی، عرفان امام را از او به ارث برده است.
فاطمه طباطبایی كه دانشآموخته عرفان اسلامی است انجمنی علمی در همین زمینه تاسیس كرده و مدیریت گروه عرفان اسلامی را در پژوهشكده امام خمینی بر عهده دارد و این رشته از معارف اسلامی را تدریس میكند عروس امام كمتر حاضر به گفتوگو میشود. ولی ما توانستیم به مناسبت سیزدهمین سالگرد درگذشت سید احمد خمینی با او به گفتوگو بنشینیم عشق جاودان فاطمه طباطبایی به سید احمد خمینی به حدی است كه وقتی میخواهیم لوكیشن عكس را جابهجا كنیم پیشنهاد میكند در جایی عكس بگیریم كه آخرین سخنرانیهای سیداحمد خمینی در آنجا انجام گرفت؛ در حسینیه جماران نزدیك آن صندلی ساده امام. به جایجای حسینیه با حسرت نگاه میكند. میگوید آن گوشه سیداحمد درس تفسیر و قرآن داشت. آنجا اصول میگفت، اینجا سخنرانی سیاسی میكرد و....
گفتوگو با فاطمه طباطبایی ادای احترامی است به مرحوم سیداحمد خمینی كه در سیزده سال گذشته كمتر رسانهای (اعم از دولتی و غیردولتی) به آن مرحوم پرداخته است. شهروند امروز در اولین شماره سال آینده خود نیز مطالبی در اینباره منتشر خواهد كرد.
گفتوگو با فاطمه طباطبایی ادای احترامی است به مرحوم سیداحمد خمینی كه در سیزده سال گذشته كمتر رسانهای (اعم از دولتی و غیردولتی) به آن مرحوم پرداخته است. شهروند امروز در اولین شماره سال آینده خود نیز مطالبی در اینباره منتشر خواهد كرد.
از نحوه آشنایی با خانواده امام و در نهایت خواستگاری و ازدواج با مرحوم حاج احمدآقا بگویید.
بسمالله الرحمن الرحیم. ما امام را میشناختیم چه قبل از تبعیدشان و چه بعد از تبعید. قبل از تبعید به عنوان یكی از مدرسین بزرگ حوزه و بعد از تبعید به عنوان رهبر مبارزه. اما ماجرای خواستگاری و ازدواج ما مفصل است و من در كتاب خاطرات خودم كه انشاءالله بهزودی منتشر میشود بهطور مفصل توضیح دادهام اما به خاطر اینكه سوال كردید بهطور اجمالی میگویم: خواهر احمدآقا (فریدهخانم) من را به خانواده امام معرفی كرده بود.
این ماجرا در چه سالی است؟
در سال 49 كه امام در نجف تبعید بودند. خلاصه به نجف خبر دادند. امام هم خانواده ما را و مخصوصا پدرم آیتالله سلطانی را به خوبی میشناختند و در زمان زعامت آیتالله بروجردی با هم ارتباط زیادی داشتند لذا امام جواب مثبت دادند و ما در آن زمان با خانواده برای زیارت به عراق رفته بودیم و رفتوآمدهایی صورت گرفت وقتی خواستگاری به طور رسمی صورت گرفت پدرم گفتند بعد از بازگشت به ایران و صحبت با احمدآقا جواب میدهم.
یعنی ایشان موافق نبودند یا اینكه...
چرا در مجموع موافق بودند ولی بایدشرایط آن روز را تصور كنیم نه ا مروز كه میبینیم امام انقلابشان پیروز شده، حكومت تشكیل دادند و عزت و احترام دارند البته سخت است كه اوضاع آن موقع را توضیح بدهم ولی این كار را میكنم. ببینید شما شرایط آن موقع را در نظر بگیرید یك حكومت كاملا بسته و در تمامی سطوح جامعه ریشه دوانیده اصلا صحبت در مورد اینكه شاه باید كمی اعمال خود را اصلاح كند از یك بعد خندهدار بود كه مگر میشود كسی چنین سخنی بگوید و از بعد دیگر خطرناك بود حالا چه رسد به اینكه یك روحانی در سخنرانی علنی خود تندترین مسائل را در مورد شاه بگوید.
به نظر من یك نكتهای كه در تاریخنگاری انقلاب مغفول مانده این است كه ببینید امام چگونه شخصیت علمی و عملی خود و همچنین اعتدال خود را در جامعه آن زمان به اثبات رسانده بوده كه كسی نتوانسته تهمت به او بزند كه مثلا فلانی متوجه نیست چه میكند یا عبارتهایی از این دست این نكته خیلی مهمی است كه امام در طول زندگی قبل از آغاز مبارزه توانسته بودند موقعیت علمی خود را در جامعه به اثبات برسانند و در جامعه و حوزه به عنوان فردی عالم، اخلاقی، متدین شناخته شوند. بدین ترتیب اگر كس دیگری در جایگاه امام قرار میگرفت و آن صحبتها را میكرد شاید مردم نمی پذیرفتند اما چه میشود كه صحبت امام در جامعه جدی تلقی میشود؟ این یك امر بسیار مهم است.
در اسناد ساواك كه اخیرا هم توسط موسسه تنظیم و نشر آثار امام در 22 جلد چاپ شده شما میتوانید جایگاه امام را در جامعه آن زمان ببینید. در یكی از این سندها درس امام را شلوغترین درس حوزه نوشتهاند و در یكی دیگر وقتی در مورد جانشینهای احتمالی آیتالله بروجردی سخن به میان میآید نام امام خمینی در بین علمای طرازاول حوزه به چشم میخورد اما با تمام این مسائل باز هم سخن گفتن آنچنانی در مورد شاه آن هم روی منبر اصلا قابل باور نبود و اصلا در ذهن كسی نمیگنجید كه یك روحانی بتواند چنین انقلابی به راه بیندازد. این یك مقدمه برای اینكه فضای آن زمان روشن شود. مقدمه دوم مربوط به اوضاع سال 1349 است.
من معتقدم سختترین سالهای مبارزه همین سالهاست. آتش مبارزه در حال خاموش شدن است. امام تبعید است. تمام تلاش حكومت در این است كه نام امام فراموش شود و كسی سخنی از او نگوید. این مطلب را میگویم كه نسل جدید گمان نكند كه این تصاویری كه تلویزیون از حضور مردم در راهپیماییها نشان میدهد در آن سالها هم بود. خیر این تصاویر مال سالهای آخر است در آن زمان واقعا فضا از چنان خفقانی پر بود كه كسی جرأت نمیكرد نامی از امام ببرد. اوضاع برگشته بود به قبل از سال 42. در همین حوزه چه بسیار صحبتهایی صورت میگرفت كه من بعدا از امام و هم از احمد شنیدم كه چقدر آزاردهنده بوده. امام در یكی از صحبتهای خود یا پیامهایشان است كه میفرماید خون دلی كه پدر پیرتان از این متحجرین خورده هرگز از فشارها و سختیهای دیگر نخورده است. واقعا تشریح فضای آن زمان سخت است اماخلاصه اینكه اوضاع بسیار خفقانآلود بود.
و در آن شرایط به خواستگاری شما آمدند.
بله، این هم جالب است كه بگویم همین كه زمزمه این كه پسر امام میخواهد ازدواج كند و به خواستگاری فلانی رفته پخش شد، چندینبار از ساواك برای پدر من پیغام دادند كه مبادا دختر به اینها بدهید و در نهایت آمدند درب منزل ما و به پدرم گفتند اگر با این ازدواج موافقت كنید عواقب سختی را باید تحمل كنید.
و پاسخ آیتالله سلطانی چه بوده؟
ایشان پاسخی نمیدهند و درب خانه را میبندند. بعدا نقل كردند كه من تا در را بستم به یاد مظلومیت حضرت امام موسی كاظم(ع) افتادم كه كسی جرات خواستگاری از دختران ایشان را نداشت. پدرم میگفتند با خودم گفتم این سید (یعنی امام) نیز از نسل او است او را بخاط حقگویی تبعید كردند و اجازه نمیدهند پسرش ازدواج كند لذا آنجا مصمم شدم كه به سهم خودم جواب مثبت بدهم.
پدرتان با شما مشورت نكردند؟
چرا ایشان خود موافقت كردند- البته این بعد از این بود كه احمدآقا به خواستگاری من در قم آمده بود- ولی به من گفتند: تو قرار است با یك آدم مبارز زندگی كنی ممكن است زندگی آرامی نداشته باشی. اشاره پدرم به ماجرایی بود كه چند وقت قبلش برای همسر مرحوم حاجآقا مصطفی پیش آمده بود كه ساواك به خانه ایشان حمله میكنند و همسر ایشان فرزندشان را سقط میكنند و جریانهایی از این دست كه بگذریم.
با این حال شما پذیرفتید؟
بله.
از زندگی خود با احمدآقا تا پیروزی انقلاب بگویید.
این سوال خیلی كلی است و 7، 8 سال را شامل میشود اما سعی میكنم در چند عنوان كلی جواب شما را به اختصار بیان كنم. اول بعد علمی ایشان است. احمد بعد از اینكه دیپلم گرفته بود به دروس حوزوی روی میآورد. البته این را هم بگویم كه در این امر هیچ اجباری نبوده حتی امام در نامهای به احمد مینویسند كه الان كه دیپلم گرفتهای دو راه داری یا طلبه شو یا یك شغلی برای خودت انتخاب كن كه احمدآقا طلبه میشود. البته امام هم مایل به همین بودند.
و در آن شرایط به خواستگاری شما آمدند.
بله، این هم جالب است كه بگویم همین كه زمزمه این كه پسر امام میخواهد ازدواج كند و به خواستگاری فلانی رفته پخش شد، چندینبار از ساواك برای پدر من پیغام دادند كه مبادا دختر به اینها بدهید و در نهایت آمدند درب منزل ما و به پدرم گفتند اگر با این ازدواج موافقت كنید عواقب سختی را باید تحمل كنید.
و پاسخ آیتالله سلطانی چه بوده؟
ایشان پاسخی نمیدهند و درب خانه را میبندند. بعدا نقل كردند كه من تا در را بستم به یاد مظلومیت حضرت امام موسی كاظم(ع) افتادم كه كسی جرات خواستگاری از دختران ایشان را نداشت. پدرم میگفتند با خودم گفتم این سید (یعنی امام) نیز از نسل او است او را بخاط حقگویی تبعید كردند و اجازه نمیدهند پسرش ازدواج كند لذا آنجا مصمم شدم كه به سهم خودم جواب مثبت بدهم.
پدرتان با شما مشورت نكردند؟
چرا ایشان خود موافقت كردند- البته این بعد از این بود كه احمدآقا به خواستگاری من در قم آمده بود- ولی به من گفتند: تو قرار است با یك آدم مبارز زندگی كنی ممكن است زندگی آرامی نداشته باشی. اشاره پدرم به ماجرایی بود كه چند وقت قبلش برای همسر مرحوم حاجآقا مصطفی پیش آمده بود كه ساواك به خانه ایشان حمله میكنند و همسر ایشان فرزندشان را سقط میكنند و جریانهایی از این دست كه بگذریم.
با این حال شما پذیرفتید؟
بله.
از زندگی خود با احمدآقا تا پیروزی انقلاب بگویید.
این سوال خیلی كلی است و 7، 8 سال را شامل میشود اما سعی میكنم در چند عنوان كلی جواب شما را به اختصار بیان كنم. اول بعد علمی ایشان است. احمد بعد از اینكه دیپلم گرفته بود به دروس حوزوی روی میآورد. البته این را هم بگویم كه در این امر هیچ اجباری نبوده حتی امام در نامهای به احمد مینویسند كه الان كه دیپلم گرفتهای دو راه داری یا طلبه شو یا یك شغلی برای خودت انتخاب كن كه احمدآقا طلبه میشود. البته امام هم مایل به همین بودند.
احمد به شدت مشغول بود دروس سطح را پیش آقایان ابطحی، صادقی، آیتالله محمدفاضل و پدرم خواند و فلسفه را در نجف نزد آیتالله رضوانی و اخوانمرعشی خواند از اساتید دیگر او میتوانم از آیتالله شیخیوسف صانعی نام ببرم كه رسائل را نزد ایشان خواند. احمد چه قبل از ازدواج و چه بعد از ازدواج اهل مباحثه بود یعنی بعد از درس، در روز چند ساعت به مباحثه میپرداخت.
از همبحثهای ایشان كسی را میشناسید؟
بله تا حدودی، آقایان واحدی، علویاصفهانی، لواسانی و آقای خاتمی از همبحثهای او بودند.
این اساتیدی كه نام بردید مربوط به دروس سطح ایشان است؟
بله عرض كردم. ایشان سال 51 یعنی بعد از ازدواج با من وارد درس خارج شدند و نزد آیتالله حائری، آیتالله شبیریزنجانی، آیتالله صادقی و آیتالله فاضللنكرانی درس خواندند. خیلی سخت مشغول تحصیل بود هم خودش علاقه داشت هم امام تاكید داشتند به طوری كه چندین بار میپرسیدند كه احمد چه میكند؟ آیا با جدیت درس میخواند؟ به تدرس هم میپرداخت كه امام در نامهای دارند كه از اینكه میشنوم كه درس میدهید مشعوفم.
از همبحثهای ایشان كسی را میشناسید؟
بله تا حدودی، آقایان واحدی، علویاصفهانی، لواسانی و آقای خاتمی از همبحثهای او بودند.
این اساتیدی كه نام بردید مربوط به دروس سطح ایشان است؟
بله عرض كردم. ایشان سال 51 یعنی بعد از ازدواج با من وارد درس خارج شدند و نزد آیتالله حائری، آیتالله شبیریزنجانی، آیتالله صادقی و آیتالله فاضللنكرانی درس خواندند. خیلی سخت مشغول تحصیل بود هم خودش علاقه داشت هم امام تاكید داشتند به طوری كه چندین بار میپرسیدند كه احمد چه میكند؟ آیا با جدیت درس میخواند؟ به تدرس هم میپرداخت كه امام در نامهای دارند كه از اینكه میشنوم كه درس میدهید مشعوفم.
حتی بعد از اینكه ما به نجف رفتیم احمد در نجف كفایه میگفت و اهل حوزه میدانند كه كفایه گفتن كار سخت و دشواری است. احمد مجتهد بود من این مطلب را از چند نفر از جمله آیتالله موسویبجنوردی كه حشر و نشر علمی با احمد داشت شنیدهام. احمدآقا به فلسفه هم علاقه داشت و مفصلا چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب هم تحصیل كرده و هم تدریس میكرد. من چند صد صفحه از نوشتههای فلسفی ایشان را در اختیار دارم.
چاپ هم شده؟
خیر، مطالب، كامل نیست. اما شاید در آینده تنظیم كنیم. بله احمد به تحصیل خیلی علاقه داشت و از همان موقع كه من با او زندگیام را آغاز كردم به شدت من را تشویق به درس خواندن میكرد به دو دلیل؛ یكی اینكه تحصیل علم را مقدس میدانست و دیگر اینكه به من میگفت من وضعیت خودم را نمیدانم تو باید جوری باشی كه بتوانی روی پای خودت بایستی چه از نظر درآمد مالی، چه از لحاظ مسائل اجتماعی. به من میگفت معلوم نیست همیشه من باشم تو باید طوری باشی كه بتوانی هزینه خودت و فرزندانت را تامین كنی. یك خاطره جالب در این زمینه دارم و آن این بود كه ایام امتحانات چهارم متوسطه بود و من درسهایم را گذاشته بودم بعد از عید مرور كنم، در همان زمان مادربزرگشان با خالهشان آمدند منزل ما.
چاپ هم شده؟
خیر، مطالب، كامل نیست. اما شاید در آینده تنظیم كنیم. بله احمد به تحصیل خیلی علاقه داشت و از همان موقع كه من با او زندگیام را آغاز كردم به شدت من را تشویق به درس خواندن میكرد به دو دلیل؛ یكی اینكه تحصیل علم را مقدس میدانست و دیگر اینكه به من میگفت من وضعیت خودم را نمیدانم تو باید جوری باشی كه بتوانی روی پای خودت بایستی چه از نظر درآمد مالی، چه از لحاظ مسائل اجتماعی. به من میگفت معلوم نیست همیشه من باشم تو باید طوری باشی كه بتوانی هزینه خودت و فرزندانت را تامین كنی. یك خاطره جالب در این زمینه دارم و آن این بود كه ایام امتحانات چهارم متوسطه بود و من درسهایم را گذاشته بودم بعد از عید مرور كنم، در همان زمان مادربزرگشان با خالهشان آمدند منزل ما.
احمد به من گفت: فاطی جان تو میخواهی چكار كنی؟ گفتم یكی، دو هفته بعد شروع میكنم گفت نمیشود حجم دروس چهارم دبیرستان زیاد است و من میدانم وقت كم میآوری این را گفت و از خانه رفت. رفت خانه خواهرش نمیدانم چه گفت كه عصری خواهرش آمد و با هزار التماس خانمها را به خانه خودشان برد.
ولی باز هم فضای خانه انگار آماده برای درس خواندن من نبود چون حسن پسرمان كوچك بود و كارگری هم كه داشتیم پایش شكسته بود برای همین در منزل امام یك اتاقی كه خیلی هم كوچك بود برای من آماده كرد به كارگرشان مشهدی رضا هم گفت هر روز ناهار برایم درست كند خودش هم چون ایام تعطیلی بود در خانه ماند. من صبح میرفتم تا ساعت پنج و او از حسن مراقبت میكرد غرضم اینكه احمد به تحصیل خیلی علاقه داشت اما این تنها كار احمد نبود، او مرد مبارزه هم بود. من گاهی گله میكردم كه تو یا سر درس و بحثی مشغول این یا كارهایی پس كی به خانه میرسی؟ خلاصه اینگونه بود.
شما از برنامههای مبارزاتی او باخبر بودید؟
بعضیهایش را میدانستم و بعضیهایش را نه. اصولا كارهای مبارزاتی مخفی بود. برای نمونه یك روز احمد به خانه آمد به من گفت توی فلان اتاق نرو اصلا نگاه هم نكن. یك هفته اوضاع اینگونه بود و هر روز به حس كنجكاوی من اضافه میشد تا آخر طاقت نیاوردم و از روزنهای نگاه كردم دیدم تا سقف اتاق پر كاغذ است كه برای نشر اعلامیه تهیه كرده بود بسیاری از مسائل مبارزاتی را نمیگفت دلیل هم داشت. میگفت اگر یك وقت تو را بگیرند با مشكل روبهرو میشوی احمد در ایران با تمام مبارزین ارتباط داشت. سرشاخههای مبارزه همه به بیت امام و شخص احمدآقا ختم میشد لذا الان عدم حضور ایشان كاملا محسوس است. وقتی او بود خیلیها نمیتوانستند عرضاندام كنند چون احمد به خوبی آنها را میشناخت. او به خوبی میدانست كه چه كسی موافق بوده و چه كسی مخالف بوده.
نزدیكان ایشان در دوران مبارزه چه كسانی بودند؟
همانطور كه عرض كردم من همه آنها را نمیشناختم اما آقای هاشمیرفسنجانی آقای كروبی، موسویخوئینی و ارتباط داشت و همچنین با آقای واحدی كه هممباحثه هم بود كارهای مبارزاتی فراوانی انجام میداد.
آقای واحدی؟
بله، البته ایشان بعد از انقلاب مسوولیتی را قبول نكرد. یكی از دانشجویانم در مورد ایشان به تناسب موضوع پایاننامهاش تحقیقاتی انجام داده.
پس اصولا حاج احمدآقا در مورد برنامههای سیاسی خود با شما سخن نمیگفت؟
عرض كردم بعضی وقتها میگفت و بعضی وقتها نه. و این برای او خیلی سخت بود. چون احمد آدم بسیار عاطفیای بود و این را همه نزدیكان به او كاملا حس میكردند.
لذا گاهی نگفتن مطالب به دلخوری میكشید و خیلی برای او سخت بود برای مثال یك نمونه را میگویم. یك روز به منزل آمد و گفت میخواهم بروم تهران گفتم چه خبر است؟ گفت میهمانی دعوتم و چند روز هم نمیآیم.
شما از برنامههای مبارزاتی او باخبر بودید؟
بعضیهایش را میدانستم و بعضیهایش را نه. اصولا كارهای مبارزاتی مخفی بود. برای نمونه یك روز احمد به خانه آمد به من گفت توی فلان اتاق نرو اصلا نگاه هم نكن. یك هفته اوضاع اینگونه بود و هر روز به حس كنجكاوی من اضافه میشد تا آخر طاقت نیاوردم و از روزنهای نگاه كردم دیدم تا سقف اتاق پر كاغذ است كه برای نشر اعلامیه تهیه كرده بود بسیاری از مسائل مبارزاتی را نمیگفت دلیل هم داشت. میگفت اگر یك وقت تو را بگیرند با مشكل روبهرو میشوی احمد در ایران با تمام مبارزین ارتباط داشت. سرشاخههای مبارزه همه به بیت امام و شخص احمدآقا ختم میشد لذا الان عدم حضور ایشان كاملا محسوس است. وقتی او بود خیلیها نمیتوانستند عرضاندام كنند چون احمد به خوبی آنها را میشناخت. او به خوبی میدانست كه چه كسی موافق بوده و چه كسی مخالف بوده.
نزدیكان ایشان در دوران مبارزه چه كسانی بودند؟
همانطور كه عرض كردم من همه آنها را نمیشناختم اما آقای هاشمیرفسنجانی آقای كروبی، موسویخوئینی و ارتباط داشت و همچنین با آقای واحدی كه هممباحثه هم بود كارهای مبارزاتی فراوانی انجام میداد.
آقای واحدی؟
بله، البته ایشان بعد از انقلاب مسوولیتی را قبول نكرد. یكی از دانشجویانم در مورد ایشان به تناسب موضوع پایاننامهاش تحقیقاتی انجام داده.
پس اصولا حاج احمدآقا در مورد برنامههای سیاسی خود با شما سخن نمیگفت؟
عرض كردم بعضی وقتها میگفت و بعضی وقتها نه. و این برای او خیلی سخت بود. چون احمد آدم بسیار عاطفیای بود و این را همه نزدیكان به او كاملا حس میكردند.
لذا گاهی نگفتن مطالب به دلخوری میكشید و خیلی برای او سخت بود برای مثال یك نمونه را میگویم. یك روز به منزل آمد و گفت میخواهم بروم تهران گفتم چه خبر است؟ گفت میهمانی دعوتم و چند روز هم نمیآیم.
من چیزی نگفتم ولی او فهمید كه ازاین موضوع ناراحت شدهام رفت بعدها معلوم شد كه در آن چند روز رفته زاهدان از آنجا رفته پاكستان با گروههایی ارتباط ایجاد كرده و برگشته كه اگر میگرفتندش حتما اعدام میشد. شما ببینید از یك طرف این مسوولیت سخت را انجام داده هیچكس هم نمیداند. از طرف دیگر در منزل هم همه فكر میكنند رفته میهمانی ناخرسندند ولی این یك اصل بود كه در كار مبارزاتی حتیالامكان هیچكس نباید از ماجرا باخبر میشد. برای مثال در قم یك خانمی بود كه به احمد در بچگی شیر داده بود و دایه احمد بود یا به تعبیر فقهی مادر رضاعی او میشد و احمد به بهانه دیدار او خیلی آنجا میرفت.
اما اصل ماجرا چه بود. در زیرزمین آن خانه یك خانه تیمی درست شده بود كه اعلامیههای امام را تكثیر میكردند. آنچه از همه اینها مهمتر بود ذهن قوی و هوش فوقالعاده احمد بود كه یك هماهنگی فوقالعادهای را در میان تمامی گروههای مبارز ایجاد كرده بود این از زندگی ما در قم بود تا اینكه در تیرماه 56 به نجف رفتیم. البته احمد چند بار خودش به نجف رفته بود و در سال 45 در نجف معمم شده بود و ما هم در سال 51 سفری به آنجا داشتیم و آخرین مرتبه همان سال 56 بود كه قصدمان ماندن نبود ولی چون مصادف با شهادت حاجآقا مصطفی شد بنا بر ماندن شد.
احمد به من گفت كه اگر میخواهی به قم بازگردیم چون علاقه پدر و مادرم را به من كه تك دختر بودم میدانست اما من نپذیرفتم و ماندگار شدیم. یعنی آبانماه كه حاج آقا مصطفی فوت كردند دیگر بنا بر ماندن شد چون نمیشد امام را تنها گذاشت. از آن پس دیگر دفتر امام را احمد اداره میكرد و چون سالها تجربه مبارزاتی در ایران داشت و گروههای مبارز را به خوبی میشناخت و خودش یك مبارز حقیقی بود صرفا پسر امام نبود لذا در آنجا تحول بزرگی به وجود آورد. یعنی اگر سابقا اعلامیههای امام مدتی بعد از وقوع حادثهای در ایران نوشته میشد و به ایران میرسید با آمدن احمدآقا دو، سه ساعت بعد از وقوع حادثهای اعلامیه نوشته و به سرعت به ایران میرسید.
و در نهایت سفر به فرانسه شكل میگیرد. این سفر به پیشنهاد كه بوده و چه كسانی در این مسیر تلاش كردند؟
من در ابتدا این گفته امام را در این زمینه بگویم كه امام در وصیتنامه خود میفرماید- نقل به مضمون میكنم: (شنیده ام بعضیها در مورد سفر من به پاریس ادعاهایی كردهاند كه توسط آنها بوده است من پس از برگشتن از كویت با احمد مشورت كرده و فرانسه را انتخاب كردیم. دلیل هم این بود كه كشورهای همسایه همه تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس اینطور نبود). این نكته اول.
و در نهایت سفر به فرانسه شكل میگیرد. این سفر به پیشنهاد كه بوده و چه كسانی در این مسیر تلاش كردند؟
من در ابتدا این گفته امام را در این زمینه بگویم كه امام در وصیتنامه خود میفرماید- نقل به مضمون میكنم: (شنیده ام بعضیها در مورد سفر من به پاریس ادعاهایی كردهاند كه توسط آنها بوده است من پس از برگشتن از كویت با احمد مشورت كرده و فرانسه را انتخاب كردیم. دلیل هم این بود كه كشورهای همسایه همه تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس اینطور نبود). این نكته اول.
پس تصمیم به رفتن با خود امام بوده ولی بعد از این تصمیم برخی تلاشهایی انجام دادند مثلا دكتر حبیبی در پاریس مقدمات را فراهم كردند و سایر دوستان در اروپا تلاشهایی كردند. اوضاع پاریس خیلی با نجف متفاوت بود. آنجا امام آزادانه میتوانستند نظرات خود را بیان كنند و مهمتر اینكه رسانهها پیام امام را سریعا منتقل میكردند و لذا در ایران اثرگذار میشد تا بعد ماجرای پیروزی پیش آمد.
نقش حاج احمدآقا پس از پیروزی انقلاب در دفتر امام چه بود؟
احمد همه كارهای مربوط به امام را مدیریت میكرد، دفتر امام تحت نظارت احمد بود و البته ذرهای خودرایی نداشت. تمام كارهای مربوط به امام را با رای امام جلو میبرد و اگر كسانی میگویند فلان كار احمد بدون اجازه امام بوده یا فلان نوشته منسوب به امام است دروغ محض است. حتی نقطهای را احمد در بیانیهها و پیامهای امام بدون اجازه امام جابهجا نمیكرد. البته این به این معنا نیست كه اظهارنظر نمیكرد احمد انسان باهوش و از آن مهمتر باتجربهای بود و لذا مشاور امام واقع میشد و امام به نظرات او توجه میكردند اما اینكه كاری را بدون اجازه امام انجام بدهد اصلا امكان نداشت.
اصلا مگر میشد چیزی را كه امام نگفتهاند به ایشان نسبت داد امام با كسی شوخی نداشتند و احمد این را میگفت كه امام با كسی پیمان برادری نبستهاند. بنابراین هم احمد با امام مشورت میكرد و هم امام به نظرات او توجه داشتند برای نمونه امام در یك پیامی كه برای رزمندگان صادر فرموده بودند نوشته بودند: من كه در لحظات آخر عمر به سر میبرم (نقل به مضمون میكنم). احمد پیشآقا آمدند كه اگر اجازه بدهید این را برداریم چون روحیه آنها را تضعیف میكند. این جور اتفاقات بود اما اینكه خود احمد سرخود كاری بكند اصلا. یكی از خصوصیات احمدآقا این بود كه اصلا خودش را نمیدید. انگار نه انگار كه یكی از مهمترین عناصر پیروزی انقلاب است.
نقش حاج احمدآقا پس از پیروزی انقلاب در دفتر امام چه بود؟
احمد همه كارهای مربوط به امام را مدیریت میكرد، دفتر امام تحت نظارت احمد بود و البته ذرهای خودرایی نداشت. تمام كارهای مربوط به امام را با رای امام جلو میبرد و اگر كسانی میگویند فلان كار احمد بدون اجازه امام بوده یا فلان نوشته منسوب به امام است دروغ محض است. حتی نقطهای را احمد در بیانیهها و پیامهای امام بدون اجازه امام جابهجا نمیكرد. البته این به این معنا نیست كه اظهارنظر نمیكرد احمد انسان باهوش و از آن مهمتر باتجربهای بود و لذا مشاور امام واقع میشد و امام به نظرات او توجه میكردند اما اینكه كاری را بدون اجازه امام انجام بدهد اصلا امكان نداشت.
اصلا مگر میشد چیزی را كه امام نگفتهاند به ایشان نسبت داد امام با كسی شوخی نداشتند و احمد این را میگفت كه امام با كسی پیمان برادری نبستهاند. بنابراین هم احمد با امام مشورت میكرد و هم امام به نظرات او توجه داشتند برای نمونه امام در یك پیامی كه برای رزمندگان صادر فرموده بودند نوشته بودند: من كه در لحظات آخر عمر به سر میبرم (نقل به مضمون میكنم). احمد پیشآقا آمدند كه اگر اجازه بدهید این را برداریم چون روحیه آنها را تضعیف میكند. این جور اتفاقات بود اما اینكه خود احمد سرخود كاری بكند اصلا. یكی از خصوصیات احمدآقا این بود كه اصلا خودش را نمیدید. انگار نه انگار كه یكی از مهمترین عناصر پیروزی انقلاب است.
یك ذره غرور در وجودش نبود. شأنی برای خودش قائل نبود. گاهی اوقات برای اینكه كار باب میل امام انجام شود یا كاری كه امام دستور داده بودند انجام شود خودش را بیش از حد به زحمت میانداخت و چنانكارهایی میكرد كه من یكبار گفتم احمدجان این كار در شأن تو نیست و او گفت من شأنی ندارم. احمد خمینی شأنی ندارد. من یك طلبه معمولی هستم و تمام شأنم این است كه كاری كه امام فرموده بود انجام دهم. احمد اصلا غرور نداشت لذا تمام كسانی كه با دفتر امام در ارتباط بودند احمد را دوست میداشتند اگرچه ممكن بود بعضی دلخوریها پیش آید. حفظ جان امام در آن شرایط حساس یكی از مهمترین وظایف احمد بود.
جالب است اگر در مورد تیم حفاظت امام و چگونگی تشكیل آن بگویم شمهای از هوش او را درمییابید. احمد برای من تعریف میكرد كه وقتی قرار شد كسانی از امام حفاظت كنند خیلی مهم بود كه چه كسانی در حلقههای اول تیم حفاظت قرار گیرند البته در كوتاهترین زمان ممكن احمد گفت من فكر كردم ما از افراد كاملا مورد اعتماد در سراسر كشور باید استفاده كنیم تا همه خود را در این كار سهیم بدانند هر كدام از اینها حداقل یك یا دو نفر آدمی كه كاملا مطمئن و مخلص باشند سراغ دارند اگر افراد بیشتری بخواهیم به نسبیت كشیده میشود و به جای صددرصد، چند درصد اخلاص مطرح میشود ولی برای هر كس انتخاب یكی دو نفر صد در صد مخلص و مطمنئ وجود دارد و با این طرفند یك تیم كاملا مطمئن خواهیم داشت نكته قابل توجه دیگر اینكه احمد مسوول دریافت تلكس را كه مهمترین خبرهای كشور را دریافت میكرد، یك آدم كمسواد ولی مورد اعتماد و سلیمالنفس را گذاشته بود و میگفت این فرد با دقت و احساس مسؤلیت، مطالب را از تلكس میگیرد ولی خبر را نمیتواند تحلیل كند و یا به كسی بدهد. در مورد حفظ جان امام احمد با هیچكس تعارف نداشت.
همه كسانی كه برای ملاقات میآمدند باید كنترل میشدند استثنا نداشت و همین البته باعث دلخوری میشد اما لازم بود. خلاصه یك وظیفه احمد برنامهریزی برای حفظ جان امام بود.او همیشه نزد امام بود، خود را وقف امام كرده بود اگر یك روز میخواست از امام دور شود از من میخواست كه حتما در كنار امام بمانم. وظیفه دیگر او حفظ نیروهای انقلاب بود. چندین بار میشد كه امام از دست كسی ناراحت میشدند و با او برخورد میكردند. در این شرایط عواملی بودند كه تلاش میكردند نهایت استفاده را میكردند تا او را به همین خاطر از امام دور كنند گرد او را میگرفتند و چیزهایی میگفتند كه او را از امام جدا كنند اما احمد به این مسائل هم حواسش جمع بود. یكبار كه یكی از آقایان پیش امام آمده بود و امام به تندی با او سخن گفته بودند احمد زنگ میزند كه من میخواهم نزد شما بیایم.
او تحت تاثیر القائات میگوید من شب نیستم اما احمد همان شب با آقای موسویخوئینی به منزل ایشان میروند تخممرغی درست میكنند و میخورند و از دل او درمیآورند و او را حفظ میكنند یا ماجرای آقای طالقانی كه معروف است كه احمد میرود پیش ایشان صبح تا شب با ایشان بوده. آقای طالقانی را راضی میكند و بازمیگرداند و آیتالله طالقانی آن سخنرانی معروف را در قم ایراد مینماید. نكتهای كه احمد كاملا به آن میپرداخت مسائل روز كشور بود به هر حال جنگ بود و اوائل انقلاب كارها هنوز منظم نشده بود. احمد از طرف امام در جلسات سران شركت میكرد و تصمیمات را برای امام نقل میكرد و نظر امام را به مسوولان میگفت. و اكثر شبها مدیران و مسئولان نظام به دفتر او میآمدند و مشكلات و موانع را با او در میان میگذاشتند
امام خودشان در جلسه سران شركت نمیكردند؟
همیشه نه ولی بعضی اوقات كه جلسه در خانه ما برگزار میشد امام هم شركت میكردند. خلاصه احمد همیشه پیش امام بود و در زمان جنگ من بارها شنیدم كه افسوس میخورد كه چرا نمیتواند به جبهه برود ولی حسن را كه سیزده ساله بود تشویق میكرد كه به جبهه برود و متذكر میشد یك وقت با خودت نگویی چرا خودت نمیروی من باید بمانم از امام حفاظت كنم ولی تو برو. این سفره رحمتی است كه برای همیشه باز نمیماند اگر شهید شدی هم چه بهتر.
حاج حسن آقا به جبهه رفتند؟
بله. چند مرتبه. بار اول كه سیزده ساله بود. اتفاقا مدتی هم در خط مقدم بود. با اینكه سنش كم بود و آموزش هم ندیده بود ولی یكی از پاسدارهای بیت او را به خط مقدم برده بود و وقتی به او گفتند آخر او را كه آموزش ندیده چرا به خط مقدم بردی در جواب گفته بود: اگر شهید شود خوب است از نظر تبلیغی خیلی مفید است! البته بعدها كه 16، 17 ساله شد به عنوان نیروی بسیجی، به لشكر قم رفت كه كمی هم شیمیایی شد.
از زندگی ایشان بعد از رحلت امام بگویید.
احمد رابطه مرید و مرادی با امام داشت لذا خیلی برای او سخت بود البته برای همه سخت بود ولی من مطمئنم بیشترین كسی كه از فوت امام صدمه دید احمد بود. خیلی شكسته شده بود اما كشور در شرایط بحرانی قرار داشت. چند شاخصه اصلی از فعالیتهای ایشان بعد از رحلت امام را بیان میكنم. مهمترین مساله بعد از رحلت امام جانشین ایشان بود. هیچكس نیست كه نقش احمد را در انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری منكر شود. خاطرهای كه او در خبرگان رهبری نقل كرد در انتخاب رهبر خیلی موثر بود. در آنجا گفت كه وقتی آقای خامنهای در كرهشمالی بودند و تلویزیون تصویر ایشان را نشان داد من به امام گفتم ریاستجمهوری برازنده ایشان است و امام گفتند نهتنها ریاستجمهوری بلكه رهبری زیبنده اوست. احمد در شرایطی این خاطره را نقل كرد كه هیچ متنی در مورد جانشین امام توسط امام نبود. این رفتار او در بقای جمهوری اسلامی فوقالعاده موثر است.
مساله دیگر حفظ اندیشههای امام بود به هر حال او هم فرزند امام و نزدیكترین فرد به امام بود و هم مسوول موسسه تنظیم و نشر آثار امام بود. این هم یك امر مهم بود. تمام حواسش جمع این بود كه جمهوری اسلامی از مسیر اندیشه امام خارج نشود لذا هم به موسسه میپرداخت و هم در راستای اینكه اندیشههای امام باقی بماند لذا پژوهشكده امام خمینی را تأسیس كرد. با تمام اینها احمد به عنوان یك انسان باهوش و باتجربه مورد مشاوره مسوولان قرار میگرفت و در مواقع مختلف اظهارنظر و انتقاد میكرد.
در زمان حیات حضرت امام و مرحوم حاج سیداحمد آقا آیا شما و سایر زنان در بیت ایشان از وقایع روز مطلع بودید و در جریان اتفاقات سیاسی كشور قرار داشتید؟
محدودیتی نبود، بستگی به روحیه افراد داشت هر كدام نظری، تحلیلی داشتیم منعكس كردیم به طور مثال من دانشگاه تهران میرفتم ناگهان یك روز دیدم كه با دیواری چوبی كلاس را به دو قسمت تقسیم كردهاند. وسط كلاس دیواری كشیدند امام پس از شنیدن این خبر فورا دستور دادند كه جلوی این كار گرفته شود و این جمله را گفتند كه اگر ما امروز سلیقه خود را وارد دین كنیم فردا نمیتوانیم دین را از تحریف نجات دهیم.
مرحوم حاج احمد آقا روی چه مسائلی حساسیت داشتند؟
از پاسخهایی كه تا الان دادم معلوم شده. اصولا احمد به هر مسئلهای كه امام حساسیت داشتند حساس بود. اگر بخواهم بشمرم زیاد میشود ولی چند مورد اشاره میكنم: اول جمهوری اسلامی است. هر چیز كه باعث تضعیف جمهوری اسلامی میشد، با عكسالعمل احمد مواجه بود و این حالت قبل از انقلاب هم بود یعنی هر چیز باعث میشد حركت انقلاب ملت كند شود با عكسالعمل او مواجه میشد و تمام تلاشش را میكرد كه انقلاب پیروز شود. همان روزهای اولی كه به پاریس رفته بود و من در ایران بودم به آقای لاهوتی زنگ زد كه دو تا پسر من را هم از قم به تهران بیاور و به همراه خود به راهپیمایی ببر.
امام خودشان در جلسه سران شركت نمیكردند؟
همیشه نه ولی بعضی اوقات كه جلسه در خانه ما برگزار میشد امام هم شركت میكردند. خلاصه احمد همیشه پیش امام بود و در زمان جنگ من بارها شنیدم كه افسوس میخورد كه چرا نمیتواند به جبهه برود ولی حسن را كه سیزده ساله بود تشویق میكرد كه به جبهه برود و متذكر میشد یك وقت با خودت نگویی چرا خودت نمیروی من باید بمانم از امام حفاظت كنم ولی تو برو. این سفره رحمتی است كه برای همیشه باز نمیماند اگر شهید شدی هم چه بهتر.
حاج حسن آقا به جبهه رفتند؟
بله. چند مرتبه. بار اول كه سیزده ساله بود. اتفاقا مدتی هم در خط مقدم بود. با اینكه سنش كم بود و آموزش هم ندیده بود ولی یكی از پاسدارهای بیت او را به خط مقدم برده بود و وقتی به او گفتند آخر او را كه آموزش ندیده چرا به خط مقدم بردی در جواب گفته بود: اگر شهید شود خوب است از نظر تبلیغی خیلی مفید است! البته بعدها كه 16، 17 ساله شد به عنوان نیروی بسیجی، به لشكر قم رفت كه كمی هم شیمیایی شد.
از زندگی ایشان بعد از رحلت امام بگویید.
احمد رابطه مرید و مرادی با امام داشت لذا خیلی برای او سخت بود البته برای همه سخت بود ولی من مطمئنم بیشترین كسی كه از فوت امام صدمه دید احمد بود. خیلی شكسته شده بود اما كشور در شرایط بحرانی قرار داشت. چند شاخصه اصلی از فعالیتهای ایشان بعد از رحلت امام را بیان میكنم. مهمترین مساله بعد از رحلت امام جانشین ایشان بود. هیچكس نیست كه نقش احمد را در انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری منكر شود. خاطرهای كه او در خبرگان رهبری نقل كرد در انتخاب رهبر خیلی موثر بود. در آنجا گفت كه وقتی آقای خامنهای در كرهشمالی بودند و تلویزیون تصویر ایشان را نشان داد من به امام گفتم ریاستجمهوری برازنده ایشان است و امام گفتند نهتنها ریاستجمهوری بلكه رهبری زیبنده اوست. احمد در شرایطی این خاطره را نقل كرد كه هیچ متنی در مورد جانشین امام توسط امام نبود. این رفتار او در بقای جمهوری اسلامی فوقالعاده موثر است.
مساله دیگر حفظ اندیشههای امام بود به هر حال او هم فرزند امام و نزدیكترین فرد به امام بود و هم مسوول موسسه تنظیم و نشر آثار امام بود. این هم یك امر مهم بود. تمام حواسش جمع این بود كه جمهوری اسلامی از مسیر اندیشه امام خارج نشود لذا هم به موسسه میپرداخت و هم در راستای اینكه اندیشههای امام باقی بماند لذا پژوهشكده امام خمینی را تأسیس كرد. با تمام اینها احمد به عنوان یك انسان باهوش و باتجربه مورد مشاوره مسوولان قرار میگرفت و در مواقع مختلف اظهارنظر و انتقاد میكرد.
در زمان حیات حضرت امام و مرحوم حاج سیداحمد آقا آیا شما و سایر زنان در بیت ایشان از وقایع روز مطلع بودید و در جریان اتفاقات سیاسی كشور قرار داشتید؟
محدودیتی نبود، بستگی به روحیه افراد داشت هر كدام نظری، تحلیلی داشتیم منعكس كردیم به طور مثال من دانشگاه تهران میرفتم ناگهان یك روز دیدم كه با دیواری چوبی كلاس را به دو قسمت تقسیم كردهاند. وسط كلاس دیواری كشیدند امام پس از شنیدن این خبر فورا دستور دادند كه جلوی این كار گرفته شود و این جمله را گفتند كه اگر ما امروز سلیقه خود را وارد دین كنیم فردا نمیتوانیم دین را از تحریف نجات دهیم.
مرحوم حاج احمد آقا روی چه مسائلی حساسیت داشتند؟
از پاسخهایی كه تا الان دادم معلوم شده. اصولا احمد به هر مسئلهای كه امام حساسیت داشتند حساس بود. اگر بخواهم بشمرم زیاد میشود ولی چند مورد اشاره میكنم: اول جمهوری اسلامی است. هر چیز كه باعث تضعیف جمهوری اسلامی میشد، با عكسالعمل احمد مواجه بود و این حالت قبل از انقلاب هم بود یعنی هر چیز باعث میشد حركت انقلاب ملت كند شود با عكسالعمل او مواجه میشد و تمام تلاشش را میكرد كه انقلاب پیروز شود. همان روزهای اولی كه به پاریس رفته بود و من در ایران بودم به آقای لاهوتی زنگ زد كه دو تا پسر من را هم از قم به تهران بیاور و به همراه خود به راهپیمایی ببر.
آقای لاهوتی هم میخندید كه هركس نداند فكر میكند 2 تا جوان رشید را دارد به میدان میفرستد در حالی كه 2 تا بچه یكی هفتساله و یكی نوزاد چند روزه بود. دوم مسئله حرمت امام بود سوم روی سلامت ایشان به شدت حساس بود و اقداماتی انجام داد مدام پیگیر حال امام بود. در زندگی شخصی حساسیتش روی تجملگرایی بود و سادهزیستی را در تمام زندگیاش رعایت میكرد. هرچه هدیه برایش میفرستادند میگفت این برای پسر امام است نه شخص من لذا نمیتوانم استفاده كنم. گاهی مهمان میآمد من دو جور غذا درست میكردم اعتراض میكرد حتی برای نصب پرده چوبپرده را زیادی میدانست.
من پیش امام رفتم و ماجرا را گفتم كه احمد خیلی وسواس دارد و همواره به من میگوید مرا جهنمی میكنی. امام به احمد گفتند خرج خانه تو به عهده من خیالت راحت باشد لذا از آن تاریخ به من ماهانه میدادند. احمد همیشه نگران رفاهزدگی مسوولان بود و این را بعد از امام هم بارها در صحبتهایش گفته بود یك مسئله كه اینجا به ذهنم رسید اینكه او روی زندگی شخصی مبارزین قبل از انقلاب خیلی حساس بود همیشه حواسش بود كه یك وقت با مشكل روبهرو نشوند مدام احوال آنها را میپرسید و نسبت به آنها وفادار بود.
گفتید برای حفظ سلامتی امام اقداماتی انجام میداد منظورتان چه نوع اقداماتی است؟
انتخاب و تشكیل تیم پزشكی مجرب و ساختن بیمارستان تخصصی كوچكی در نزدیكی خانه امام او میگفت اگر برای امام مشكلی پیش آید تا بخواهیم ایشان را به بیمارستان منتقل بكنیم زمانی را از دست دادهایم و مسئله دیگر اینكه با حضور امام در بیمارستان اوضاع آن بیمارستان به هم میخورد و طبعا بیماران و اطرافیان هم دچار مشكل میشوند پس بهتر است اتاق كوچك مجهز به وسایل قلب در كنار منزل ساخته شود و هزینه این اتاق پزشكی را از بودجه شخصی امام ـ كه بیشتر از هدایا و نذورات شخصی امام بودـ برداشت كرد به این طرفند كه سپاه برای مداوای برخی از بیماران جنگی احتیاج به ساختن بیمارستان مستقلی دارد و امام هم كمك كردند در حالی كه نمیدانستند مكان بیمارستان كجاست این محل اماده شد و در اختیار سپاه قرار گرفت و برخی از عملهای قلب در آنجا انجام میگرفت و بیماران مداوا میشدند كه در حال حاضر به بیمارستان بزرگ مجهزی تبدیل شده است
آیا این اواخر چیزی بود كه احمدآقا را نگران كند؟ برخی از دوره انزوای سیاسی احمدآقا یاد كردهاند. دلیل گوشهگیری ایشان در اواخر عمر چه بود؟واز مهاجرت ایشان به كوشك هم بفرمایید؟
بله، یك مطلب مهمی كه در زمینه حضور ایشان در كوشك مطرح است این است كه آیا عمل او یك انزوای سیاسی بود یا حركتی عرفانی. من معتقدم هرگز احمد انزوای سیاسی را انتخاب نكرد هرچه از دست او میآمد برای نظام و امام انجام میداد اما او این اواخر برای خودسازی خود برنامه داشت كه “من عرف نفسه فقد عرف ربه.” راه عرفان را برگزید البته عرفانی از نوع عرفان امام. او در كوشك كه در كویر قم واقع است مدتی را به عبادت پرداخت شاید بعد از امام كه فراغتی بعد از قریب سی سال پیدا كرده بود میخواست از این فراغت به بهترین نحو استفاده كند “فاذا فرغت فانصب و الی ربك فارغب” در آن مدت خالصانه عبادت میكرد و با برخی عرفا رفت و آمد داشت و بعد از امام همیشه گویی آماده رفتن بود و در این سالهای آخر به خودسازی مشغول بود. راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست/ آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نیست/ هرگه كه دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.
گفتید برای حفظ سلامتی امام اقداماتی انجام میداد منظورتان چه نوع اقداماتی است؟
انتخاب و تشكیل تیم پزشكی مجرب و ساختن بیمارستان تخصصی كوچكی در نزدیكی خانه امام او میگفت اگر برای امام مشكلی پیش آید تا بخواهیم ایشان را به بیمارستان منتقل بكنیم زمانی را از دست دادهایم و مسئله دیگر اینكه با حضور امام در بیمارستان اوضاع آن بیمارستان به هم میخورد و طبعا بیماران و اطرافیان هم دچار مشكل میشوند پس بهتر است اتاق كوچك مجهز به وسایل قلب در كنار منزل ساخته شود و هزینه این اتاق پزشكی را از بودجه شخصی امام ـ كه بیشتر از هدایا و نذورات شخصی امام بودـ برداشت كرد به این طرفند كه سپاه برای مداوای برخی از بیماران جنگی احتیاج به ساختن بیمارستان مستقلی دارد و امام هم كمك كردند در حالی كه نمیدانستند مكان بیمارستان كجاست این محل اماده شد و در اختیار سپاه قرار گرفت و برخی از عملهای قلب در آنجا انجام میگرفت و بیماران مداوا میشدند كه در حال حاضر به بیمارستان بزرگ مجهزی تبدیل شده است
آیا این اواخر چیزی بود كه احمدآقا را نگران كند؟ برخی از دوره انزوای سیاسی احمدآقا یاد كردهاند. دلیل گوشهگیری ایشان در اواخر عمر چه بود؟واز مهاجرت ایشان به كوشك هم بفرمایید؟
بله، یك مطلب مهمی كه در زمینه حضور ایشان در كوشك مطرح است این است كه آیا عمل او یك انزوای سیاسی بود یا حركتی عرفانی. من معتقدم هرگز احمد انزوای سیاسی را انتخاب نكرد هرچه از دست او میآمد برای نظام و امام انجام میداد اما او این اواخر برای خودسازی خود برنامه داشت كه “من عرف نفسه فقد عرف ربه.” راه عرفان را برگزید البته عرفانی از نوع عرفان امام. او در كوشك كه در كویر قم واقع است مدتی را به عبادت پرداخت شاید بعد از امام كه فراغتی بعد از قریب سی سال پیدا كرده بود میخواست از این فراغت به بهترین نحو استفاده كند “فاذا فرغت فانصب و الی ربك فارغب” در آن مدت خالصانه عبادت میكرد و با برخی عرفا رفت و آمد داشت و بعد از امام همیشه گویی آماده رفتن بود و در این سالهای آخر به خودسازی مشغول بود. راهی است راه عشق كه هیچش كناره نیست/ آنجا جز آنكه جان بسپارند چاره نیست/ هرگه كه دل به عشق دهی خوش دمی بود/ در كار خیر حاجت هیچ استخاره نیست.
در واقع سفر احمد به كوشك و دوری از دنیا سفری بود تا عطش روحی او را خاموش كند و من قبلا در مصاحبهای گفتهام كه بریدن از ظواهر و تعلقات مادی گذرنامه هجرت به سوی خداست. این اواخر میگفت: احساس میكنم قدری سبك شدهام و این احساس سبكی شاید به این جهت بود كه او در آن كویر لمیزرع به یك دسته از سوالهای خود رسیده بود. بگذار هر آنچه هست و او را بگزین / نیكوتر از این دو حرف پندی نبود. با تمام اینها عرفان مخصوصا آن هم در مدرسه امام، با انزواطلبی جور درنمیآید بلكه اصلا من معتقدم و در چند مقاله به این مسئله پرداختهام كه احیاگری امام و انقلاب امام همه در مدرسه عرفانی امام است. عرفان حماسی و حماسه عرفانی امام یك مقاله دیگر است كه من به این مسئله پرداختهام و احمد هرگز انزواطلب نشد.
با توجه به اینكه این مباحث بعد از طرح آسیبشناسی انقلاب مطرح شد، به نظر شما مهمترین آسیب نسبت به انقلاب، از نظر حاجاحمدآقا چه بود؟
آنچه ذهن احمد را به خود مشغول میكرد همان دغدغههای اصلی امام بود كه همه بارها شنیدهایم و آنها چیزی نیستند جز تذكراتی كه پیوسته به مسوولان نظام چه چهرههای اصیل و برجسته روحانی، قضات و خصوصاً فقهای شورای نگهبان میدادند اگر بخواهم آنها را در چند جمله خلاصه كنم میتوانم بگویم: 1) حفظ آبروی اسلام در جهان و اینكه اسلام توانایی اداره جامعه را همواره دارد / 2) هیچگاه نباید بین مردم و مسولان فاصله ایجاد شود / 3) فقرزدایی و استضعافزدایی باید سرلوحه برنامهها قرار گیرد / 4) انصاف و عدل باید همواره حاكمیت داشته باشد / 5) رعایت جوانمردی و انصاف و حفظ آبروی اشخاص، پرهیز از پرخاشگری، نفاق، تهمت و دورویی همواره باید سرلوحه اخلاق اجتماعی قرار گیرد.حال خود قضاوت كنید آنچه كه در سخنان حسنآقا شنیدید همانهایی نبود كه در گفتار و كردار پدرش مشاهده می شد و البته هر دو برخاسته از فكر و عمل امام بود.
با توجه به اینكه این مباحث بعد از طرح آسیبشناسی انقلاب مطرح شد، به نظر شما مهمترین آسیب نسبت به انقلاب، از نظر حاجاحمدآقا چه بود؟
آنچه ذهن احمد را به خود مشغول میكرد همان دغدغههای اصلی امام بود كه همه بارها شنیدهایم و آنها چیزی نیستند جز تذكراتی كه پیوسته به مسوولان نظام چه چهرههای اصیل و برجسته روحانی، قضات و خصوصاً فقهای شورای نگهبان میدادند اگر بخواهم آنها را در چند جمله خلاصه كنم میتوانم بگویم: 1) حفظ آبروی اسلام در جهان و اینكه اسلام توانایی اداره جامعه را همواره دارد / 2) هیچگاه نباید بین مردم و مسولان فاصله ایجاد شود / 3) فقرزدایی و استضعافزدایی باید سرلوحه برنامهها قرار گیرد / 4) انصاف و عدل باید همواره حاكمیت داشته باشد / 5) رعایت جوانمردی و انصاف و حفظ آبروی اشخاص، پرهیز از پرخاشگری، نفاق، تهمت و دورویی همواره باید سرلوحه اخلاق اجتماعی قرار گیرد.حال خود قضاوت كنید آنچه كه در سخنان حسنآقا شنیدید همانهایی نبود كه در گفتار و كردار پدرش مشاهده می شد و البته هر دو برخاسته از فكر و عمل امام بود.
آنچه میخواهم در یك جمله مكنونات خودم را بیان دارم این است كه انقلابی كه به دست امام صورت گرفت انقلاب اخلاق و انقلاب در اخلاق جمعی بود امام خواستار جامعهای منزه و روبه كمال و به دور از هر گونه استضعافی بر مبنای اصول شریعت و اخلاق اسلامی بود با ملاحظه دقیق سیره عملی و نظری و نیز بررسی كارنامه رهبری ایشان در طول دوران دفاع مقدس، قبل و بعد از آن به وضوح درمییابیم كه هیچگاه امام اخلاق را فدای هیچ مصلحت دیگری اعم از اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... نكرد.
از آخرین دغدغههای مرحوم سیداحمد خمینی چیزی به یاد دارید؟ ظاهرا ایشان چند سخنرانی انتقادی بهویژه درباره اوضاع اقتصادی داشتند؟ زمینههای این سخنرانیها چه بود؟
یادم است كه احمد آن اواخر چند سخنرانی مفصل داشتند. دو، سه تا از آنها در فضای خاصی انجام شد. حتی در یكی از آنها با بغض و گریه گفتند كه دلم برای امام تنگ شده است. یك دفعه نیز صحبت از اقتصاد پیش آمد. میگفتند كه خیلی آسان است، گناه را به گردن خارج از كشور بیندازیم. در حالی كه باید مشكلات را با درایت حل كنیم. او از اینكه مردم در فقر باشند رنج میبرد. معتقد بود مشكلات مردم گرچه زیاد است اما میتوان آنها را با درایت و مدیریت درست حل كرد. چرا احمدآقا هرگز مسوولیت رسمی نپذیرفت؟ مثلا به نامه نمایندگان مجلس سوم كه از او خواستند در انتخابات میاندورهای وارد مجلس شود توجهی نكرد یا نمایندگی رهبری در حج را نپذیرفتند.
از آخرین دغدغههای مرحوم سیداحمد خمینی چیزی به یاد دارید؟ ظاهرا ایشان چند سخنرانی انتقادی بهویژه درباره اوضاع اقتصادی داشتند؟ زمینههای این سخنرانیها چه بود؟
یادم است كه احمد آن اواخر چند سخنرانی مفصل داشتند. دو، سه تا از آنها در فضای خاصی انجام شد. حتی در یكی از آنها با بغض و گریه گفتند كه دلم برای امام تنگ شده است. یك دفعه نیز صحبت از اقتصاد پیش آمد. میگفتند كه خیلی آسان است، گناه را به گردن خارج از كشور بیندازیم. در حالی كه باید مشكلات را با درایت حل كنیم. او از اینكه مردم در فقر باشند رنج میبرد. معتقد بود مشكلات مردم گرچه زیاد است اما میتوان آنها را با درایت و مدیریت درست حل كرد. چرا احمدآقا هرگز مسوولیت رسمی نپذیرفت؟ مثلا به نامه نمایندگان مجلس سوم كه از او خواستند در انتخابات میاندورهای وارد مجلس شود توجهی نكرد یا نمایندگی رهبری در حج را نپذیرفتند.
احمدآقا نمیخواست به سطوح قدرت نزدیك شود. البته مسوولیتی كه ایشان بعد از رحلت امام داشت، فراتر از وظیفه یك نماینده مجلس بود. هیچوقت دوست نداشت در یك جناح قرار بگیرد. فراجناحی عمل میكرد و مسایل را میدید. هر ایرادی یا نظری داشت میگفت. بدون تعصب معایب را بازگو میكرد.
برخی میگویند احمدآقا دوست داشت همواره پشت صحنه بماند و به جای حضور در روی صحنه، پشت پرده كار كند. آیا این نقش سیداحمدآقا بعد از فوت امام خمینی هم ادامه یافت و نظام از ایشان در این سطح استفاده میكرد؟
احمدآقا در جلسات شركت میكرد. هر مطلبی را كه به نظرش میرسید مطرح میكرد یا مینوشت اما باز ترجیح می داد كه فراجناحی عمل كند و به صحبتهای گروههای مختلف گوش میداد.
آیا تا به حال میان اعضای خانواده اختلافنظر جدی پیش آمده بود و آیا اختلاف سلیقه میان خانواده حضرت امام ملموس بود؟
اختلاف سلیقه همه جا هست اگر دو انسان دقیقا عین هم بیندیشند معجزه رخ داده است. در خانواده امام هم اختلافنظر وجود داشته و دارد ولی این مسئله هیچ وقت معضل نبوده چون تمام خانواده امام برای امام احترام قائل بودند و از آن مهمتر همه به امام ایمان داشتند و لذا هر نظری كه با نظر امام مخالف بود اول از همه توسط خود فرد تغییر میكرد اما در جایی كه امام نظر نداشتند اختلافنظر بود اما هرگز مخل رفاقت و صمیمیت میان آنها نشد.
در باره تحصیلات حوزوی ایشان مشهور است كه علاقهمند به تحصیل حوزوی نبودند و با فقدان مرحوم حاج آقا مصطفی به این رشته درسی علاقهمندشدند آیا این واقعیت دارد؟ آیا ورود ایشان به حوزه تصمیم شخصی بود یا متناسب با اقتضائات خانوادگی؟
ایشان چندین سال قبل از فوت حاج آقا مصطفی وارد حوزه شده بودند و من از ایشان نشنیدم كه تمایلی به ادامه تحصیل در این رشته نداشتهاند.
آیا شما با مرحوم حاج احمد آقا تاكید بر روحانی بودن فرزندانتان داشتید كه تمامی آنان روحانی شدند؟
از طرف ما علاقه بود ولی اجبار نبود. خب طبیعتا خود آنها به خاطر شرایط خانوادگی به این سمت كشیده شدهاند به هر حال آنها در خانواده روحانی بزرگ شده بودند لذا علاقهمند به این مسلك شدهاند اما در مجموع هم من و هم احمد و هم امام علاقه داشتیم كه فرزندانمان روحانی شوند. احمد میگفت و در وصیتنامهاش هم نوشته كه دوست دارد فرزندانش روحانی شوند چون گمان میكند كه خیر دنیا و آخرت آنها در این است و اینگونه بیشتر مصون میمانند.
برخی میگویند احمدآقا دوست داشت همواره پشت صحنه بماند و به جای حضور در روی صحنه، پشت پرده كار كند. آیا این نقش سیداحمدآقا بعد از فوت امام خمینی هم ادامه یافت و نظام از ایشان در این سطح استفاده میكرد؟
احمدآقا در جلسات شركت میكرد. هر مطلبی را كه به نظرش میرسید مطرح میكرد یا مینوشت اما باز ترجیح می داد كه فراجناحی عمل كند و به صحبتهای گروههای مختلف گوش میداد.
آیا تا به حال میان اعضای خانواده اختلافنظر جدی پیش آمده بود و آیا اختلاف سلیقه میان خانواده حضرت امام ملموس بود؟
اختلاف سلیقه همه جا هست اگر دو انسان دقیقا عین هم بیندیشند معجزه رخ داده است. در خانواده امام هم اختلافنظر وجود داشته و دارد ولی این مسئله هیچ وقت معضل نبوده چون تمام خانواده امام برای امام احترام قائل بودند و از آن مهمتر همه به امام ایمان داشتند و لذا هر نظری كه با نظر امام مخالف بود اول از همه توسط خود فرد تغییر میكرد اما در جایی كه امام نظر نداشتند اختلافنظر بود اما هرگز مخل رفاقت و صمیمیت میان آنها نشد.
در باره تحصیلات حوزوی ایشان مشهور است كه علاقهمند به تحصیل حوزوی نبودند و با فقدان مرحوم حاج آقا مصطفی به این رشته درسی علاقهمندشدند آیا این واقعیت دارد؟ آیا ورود ایشان به حوزه تصمیم شخصی بود یا متناسب با اقتضائات خانوادگی؟
ایشان چندین سال قبل از فوت حاج آقا مصطفی وارد حوزه شده بودند و من از ایشان نشنیدم كه تمایلی به ادامه تحصیل در این رشته نداشتهاند.
آیا شما با مرحوم حاج احمد آقا تاكید بر روحانی بودن فرزندانتان داشتید كه تمامی آنان روحانی شدند؟
از طرف ما علاقه بود ولی اجبار نبود. خب طبیعتا خود آنها به خاطر شرایط خانوادگی به این سمت كشیده شدهاند به هر حال آنها در خانواده روحانی بزرگ شده بودند لذا علاقهمند به این مسلك شدهاند اما در مجموع هم من و هم احمد و هم امام علاقه داشتیم كه فرزندانمان روحانی شوند. احمد میگفت و در وصیتنامهاش هم نوشته كه دوست دارد فرزندانش روحانی شوند چون گمان میكند كه خیر دنیا و آخرت آنها در این است و اینگونه بیشتر مصون میمانند.
الحمدلله از اینكه میبینم موفقاند خوشحالم و امیدوارم كه روح پدرشان و امامشان هم راضی باشد. همچنین فكر میكنم در این كسوت بهتر میتوانند اندیشه امام را اولا بفهمند و ثانیا به جامعه القا كنند چون بیشك یكی از مهمترین مسائلی كه ما با آن روبهرو هستیم این است كه بتوانیم اندیشه امام را در درجه اول بفهمیم و بعد به جامعه القا كنیم زیرا آنچه امام گفتند و آنگونه كه عمل كردند هنوز هم میتواند منشاء اثر باشد و ما متاسفانه هنوز نتوانستهایم امام را آنچنان كه بود بشناسیم و بنمایانیم.
با توجه به آشنایی شما با بیوت علما آیا نوع نگاه امام با عرف رایج بر بیوت علما همسان بود یا اختلافاتی مشهود بود؟
من با بیوت علما تا آنجایی كه آشنا بودم شاهد بودم كه روحانیت اصیل همه بر اصل تقوی تكیه میكردند و زندگی ساده و بی تجمل را ترجیح میدادند بخصوص در خانه پدرم تا آنجا این رعایتها وجود داشت كه پدرم حتی با همه اصرارهایی كه صورت گرفت از دادن رساله خودداری كردند آنچه من در بیت امام نیز دیدم رعایت تقوی یك اصل بود چه آن زمان كه بیت ایشان در ایام تبعید ایشان توسط مرحوم آیتالله پسندیده اداره میشد چه بعد از انقلاب كه دفتر ایشان به تهران منتقل شد و امام همواره به اعضای دفتر تذكر حفظ سلامت دفتر را میدادند.
با توجه به آشنایی شما با بیوت علما آیا نوع نگاه امام با عرف رایج بر بیوت علما همسان بود یا اختلافاتی مشهود بود؟
من با بیوت علما تا آنجایی كه آشنا بودم شاهد بودم كه روحانیت اصیل همه بر اصل تقوی تكیه میكردند و زندگی ساده و بی تجمل را ترجیح میدادند بخصوص در خانه پدرم تا آنجا این رعایتها وجود داشت كه پدرم حتی با همه اصرارهایی كه صورت گرفت از دادن رساله خودداری كردند آنچه من در بیت امام نیز دیدم رعایت تقوی یك اصل بود چه آن زمان كه بیت ایشان در ایام تبعید ایشان توسط مرحوم آیتالله پسندیده اداره میشد چه بعد از انقلاب كه دفتر ایشان به تهران منتقل شد و امام همواره به اعضای دفتر تذكر حفظ سلامت دفتر را میدادند.
لذا اطرافیان امام در مكتب امام آموخته بودند كه سعی كنند خدا را در همه حال در نظر داشته باشند، حرمت افراد را پاس بدارند حتی با كسانی كه از لحاظ خطی در خط امام نیستند برخوردی غیر انسانی نداشته باشند، و در سایر امور به اسم دفتر دخالت نكنند. جا دارد در اینجا از آیتالله توسلی هم نام ببرم كه در محضر امام بود و صادقانه خدمت كرد و خود را ندید و در نهایت هم با یاد امام و نام امام فوت كرد كه اگرچه سخنان آخرش پخش نشد ولی آخرین جمله ایشان این بود كه (حرف امام این بود) آیتالله توسلی نمونه دیگری از اطرافیان امام و بیت امام است. در بیت امام صداقت و تقوی حرف اول را میزد. البته نمیگویم در بقیه بیوت این طور نیست چون اطلاع ندارم و انشاءالله در تمامی بیوت علما چنین است.
چرا فرزندانتان همچون پدرشان در مسوولیت خاص سیاسی - اجرایی قرار نگرفتند؟ آیا امام در این زمینه وصیت كرده بودند یا حاج احمدآقا اینگونه در نظر داشتند؟
ببینید، ما در خانواده یك قانون داریم و آن هم قانونی است كه امام وضع كردهاند و خطاب به احمد آقا نوشتهاند كه در جمهوری اسلامی پس از من حتما به تو مسوولیتهایی پیشنهاد میشود حتما قبول كن و اگر میتوانی خدمت كنی حتما بپذیر. اما یك نكته اساسی در اینجا هست و آن اینكه اگر میبینی افرادی میتوانند آن مسوولیت را انجام دهند تو پیشقدم نشو. این قانون خانواده ما است و این نظر امام است. تمام سخنهای امام در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن مسوولیت سیاسی با این قانون قابل جمع است یك وقت امام در زمانی كه بنیصدر میخواسته حاج احمدآقا را بهعنوان نخستوزیر اعلام كند این مطلب را میفرمایند كه من میل ندارم اطرافیانم در پستهای دولتی داخل شوند ولی در همان زمان احمد را میفرستد تا در جلسه سران نظام عضو دائم باشد.
چرا فرزندانتان همچون پدرشان در مسوولیت خاص سیاسی - اجرایی قرار نگرفتند؟ آیا امام در این زمینه وصیت كرده بودند یا حاج احمدآقا اینگونه در نظر داشتند؟
ببینید، ما در خانواده یك قانون داریم و آن هم قانونی است كه امام وضع كردهاند و خطاب به احمد آقا نوشتهاند كه در جمهوری اسلامی پس از من حتما به تو مسوولیتهایی پیشنهاد میشود حتما قبول كن و اگر میتوانی خدمت كنی حتما بپذیر. اما یك نكته اساسی در اینجا هست و آن اینكه اگر میبینی افرادی میتوانند آن مسوولیت را انجام دهند تو پیشقدم نشو. این قانون خانواده ما است و این نظر امام است. تمام سخنهای امام در مورد پذیرفتن یا نپذیرفتن مسوولیت سیاسی با این قانون قابل جمع است یك وقت امام در زمانی كه بنیصدر میخواسته حاج احمدآقا را بهعنوان نخستوزیر اعلام كند این مطلب را میفرمایند كه من میل ندارم اطرافیانم در پستهای دولتی داخل شوند ولی در همان زمان احمد را میفرستد تا در جلسه سران نظام عضو دائم باشد.
یا از آقای اشراقی میخواهند كه بروند و مناقشاتی را حل و فصل كند. اینها تعارض حقیقی ندارند. امام در وصیت خود نه این وصیتنامه معروف بلكه وصیتی قبل از وصیت آخرشان كه البته در صحیفه امام هر دو موجود است قانون اصلی را مشخص میكند. من اخیرا شنیدهام كه برخی گفتهاند امام با اظهارنظر سیاسی توسط بستگانشان مخالف بودند. اصلا اینگونه نیست امام یك جا هم نگفتهاند نزدیكان من اظهارنظر سیاسی یا در سیاست دخالت نكنند. بلكه خانواده امام به مسائل روز واقف است و انتقادات خود را بیان خواهد كرد و هرجا احساس كنند كه به حضور ایشان نیاز است لحظهای درنگ نخواهند كرد همچنان كه احمدآقا در چند پست مهم تا آخر هم ایفای نقش میكرد؛ در خبرگان بود، در شورای امنیت بود و در چند جای دیگر.
حوادث اخیر تعرض به حریم اندیشه امام و تعرض به حریم خانواده ایشان را چگونه میبینید؟
به نظرم به اندازه كافی در این زمینه صحبت شده است آنچه در این باره قابل بیان است ذكر این نكته است كه اینگونه تعرضات و تهاجمات ناپخته و سطحی نه برای اولین بار بوده نه با این جریانات اخیر پایان آمده است چندین سال است كه رسانههای بیگانه و قلمها و زبانهای بیمار در توهین به امام، یاران و دوستان ایشان مشغول بوده و هستند ولی مشاهده میكنید كمترین تأثیری در اندیشه و روان و وجدان جامعه نسبت به امام برجای نگذاشته است همین عكسالعمل رخداده در دفاع از حرمت فكر و بیت امام بهترین دلیل بر این مدعاست اما نكتهای كه در ارتباط با این مسائل و جامعه خودمان باید بر روی آن تأكید كنم این است كه در مسئله اخیر نیاید شخص معین و یا صاحب سایت و رسانهای را مقصر اصلی دانست و همه فشارها را بر او وارد ساخت بلكه موضوع اصلی به جریانی باز میگردد كه در تلاش است ـ به گفته و پیشبینی امام ـ انتقام خود را از سال 42 به بعد كه به دلیل حضور نیرومند امام و امتش نمیتوانست جلوه بارز داشته باشد، بگیرد جریان مذكور دیرزمانی است بر آن است با ایجاد جریانات كاذب و رواج بداخلاقیهای رازآلود و ایراد تهمت و افترا به نزدیكان و حاملان اصلی فكر و اندیشه و آثار امام به نوعی خود را بر جامعه حاكم سازد این فكر دور از ذهن نیست كه آن جریان در صدد بوده به نوعی میزان حضور خود را در جامعه محك بزند و حد و حدود آمادگی جامعه را برای تحریف اندیشه امام ارزیابی كند بدینترتیب با دستگیری یك جوان كه ممكن است تحت تأثیر القائات فوق قرار گرفته و قادر به كنترل احساسات خود نشده است مسئله حل نمیشود بلكه باید با یك جریان، به صورت یك جریان برخورد كرد زیرا اینگونه امور قبل از اینكه متوجه شخص یا فردی باشد ناشی از یك جریان و تفكر نادرست است بدین ترتیب به نظر من نویسنده مطالب مذكور گناهكار اصلی نیست و من با دستگیری او نیز موافق نیستم وقتی فضایی در جامعه ایجاد میشود كه حرمتها از بین میرود تهمت امری رایج میشود و آنگونه كه بایسته است كسی حساسیت درخور نشان نمیدهد طبیعی است با چنین اتفاقاتی مواجه شویم شعر سعدی در هشتصد سال قبل كه: سنگ بیقیمت اگر كاسه زرین شكند قیمت سنگ نیفزاید و زر كم نشود بیانگر همین موضوع است و نشان میدهد كه اینگونه مسانل همواره در طول تاریخ وجود داشته اما آنچه دردآْور وموجب تأسف است این است كه جامعهای كه با عظمت و شكوه انقلاب اسلامی را به بهترین وجه به ثمر رسانید و نیز با اخلاص و از خودگذشتگی دوران سخت جنگ را پشت سر گذاشت چنین بداخلاقیهایی رایج شود آنچه به عنوان دفاع از حاجحسن آقا مطرح شد، در حقیقت دفاع از اخلاق در جامعه ما بود، دفاع از هویت اخلاقی انقلاب اسلامی بود.
حوادث اخیر تعرض به حریم اندیشه امام و تعرض به حریم خانواده ایشان را چگونه میبینید؟
به نظرم به اندازه كافی در این زمینه صحبت شده است آنچه در این باره قابل بیان است ذكر این نكته است كه اینگونه تعرضات و تهاجمات ناپخته و سطحی نه برای اولین بار بوده نه با این جریانات اخیر پایان آمده است چندین سال است كه رسانههای بیگانه و قلمها و زبانهای بیمار در توهین به امام، یاران و دوستان ایشان مشغول بوده و هستند ولی مشاهده میكنید كمترین تأثیری در اندیشه و روان و وجدان جامعه نسبت به امام برجای نگذاشته است همین عكسالعمل رخداده در دفاع از حرمت فكر و بیت امام بهترین دلیل بر این مدعاست اما نكتهای كه در ارتباط با این مسائل و جامعه خودمان باید بر روی آن تأكید كنم این است كه در مسئله اخیر نیاید شخص معین و یا صاحب سایت و رسانهای را مقصر اصلی دانست و همه فشارها را بر او وارد ساخت بلكه موضوع اصلی به جریانی باز میگردد كه در تلاش است ـ به گفته و پیشبینی امام ـ انتقام خود را از سال 42 به بعد كه به دلیل حضور نیرومند امام و امتش نمیتوانست جلوه بارز داشته باشد، بگیرد جریان مذكور دیرزمانی است بر آن است با ایجاد جریانات كاذب و رواج بداخلاقیهای رازآلود و ایراد تهمت و افترا به نزدیكان و حاملان اصلی فكر و اندیشه و آثار امام به نوعی خود را بر جامعه حاكم سازد این فكر دور از ذهن نیست كه آن جریان در صدد بوده به نوعی میزان حضور خود را در جامعه محك بزند و حد و حدود آمادگی جامعه را برای تحریف اندیشه امام ارزیابی كند بدینترتیب با دستگیری یك جوان كه ممكن است تحت تأثیر القائات فوق قرار گرفته و قادر به كنترل احساسات خود نشده است مسئله حل نمیشود بلكه باید با یك جریان، به صورت یك جریان برخورد كرد زیرا اینگونه امور قبل از اینكه متوجه شخص یا فردی باشد ناشی از یك جریان و تفكر نادرست است بدین ترتیب به نظر من نویسنده مطالب مذكور گناهكار اصلی نیست و من با دستگیری او نیز موافق نیستم وقتی فضایی در جامعه ایجاد میشود كه حرمتها از بین میرود تهمت امری رایج میشود و آنگونه كه بایسته است كسی حساسیت درخور نشان نمیدهد طبیعی است با چنین اتفاقاتی مواجه شویم شعر سعدی در هشتصد سال قبل كه: سنگ بیقیمت اگر كاسه زرین شكند قیمت سنگ نیفزاید و زر كم نشود بیانگر همین موضوع است و نشان میدهد كه اینگونه مسانل همواره در طول تاریخ وجود داشته اما آنچه دردآْور وموجب تأسف است این است كه جامعهای كه با عظمت و شكوه انقلاب اسلامی را به بهترین وجه به ثمر رسانید و نیز با اخلاص و از خودگذشتگی دوران سخت جنگ را پشت سر گذاشت چنین بداخلاقیهایی رایج شود آنچه به عنوان دفاع از حاجحسن آقا مطرح شد، در حقیقت دفاع از اخلاق در جامعه ما بود، دفاع از هویت اخلاقی انقلاب اسلامی بود.
و صرفاً دفاع از نوه امام نبود بلكه دفاع از شخصیتی بود كه حافظ و پاسدار اندیشه امام است. ناگفته نماند كه بداخلاقی كه قطعا ناشی از درك نادرست از دین است، فقط منحصر در یك گروه نیست. آنچه مهم است این است كه ما در پرتو اخلاق و اندیشه عرفانی امام، خود را از ناپاكیها دور كنیم. وقتی چنین نفوس پاكی در جامعه حضور داشته باشد و جامعه خود را آماده پاك شدن كند، در چنین جامعهای است كه بسیجیهای پاكدلی رشد خواهند كرد كه حماسه دفاع مقدس را پدید آوردند. علقهای كه آن پاكیها ایجاد كرده بود به گونهای بود كه حتی امروز سالها پس از رحلت امام، رابطه بسیجی و امام و بیت امام یك رابطه خاص و عاطفی است.
وقتی احمدآقا فوت كرد در وصیتنامه او خوانده شد كه نوشته بود برای من چند سال روزه بدهید هزارها نفردر روز عرفه از بسیجیان برای ایشان روزه گرفتند و همین الان هم بسیج و سپاه با همان ارزشها و علقههای عاطفی زندگی میكنند كه طبعا ما شاهد آن هستیم. یك نكته را هم در آخر اضافه كنم كه من احساس میكنم گروهی در صدد فلسفهبافی هستند تا همان تخلفاتی كه از اندیشه و وصیتنامه امام داشتند را توجیه كنند. باید حواسمان نسبت به این مسئله جمع باشد. روح وصیتنامه امام باید حاكم بر رفتارهای ما باشد و سعی كنیم آن را از خطر تحریف حفظ كنیم
رازدار اشعار امام
شما در اشعار امام حضوری منحصربهفرد دارید. علت این حضور منحصربهفرد چیست؟ در شعر مشهوری از امام از نام شما و اینكه شعر تازهای از امام خواستهاید یاد شده است. نقش شما در شعر امام و شاعری ایشان چه بوده است؟
بیشتر از یك شعر، نام من در اشعار امام آمده است. نكته جالب در شعرهایی كه امام میگفتند، اگر مراجعه كنید، میبینید كه در برخی از غزلها، اگر حروف اول ابیات را كنار هم بگذارید، نام من- فاطمه طباطبایی- به دست میآید. جالب اینجا بود كه ایشان با توجه به موقعیتشان و همچنین كمبود وقتی كه داشتند، هنگامی كه من متنهایی را كه خودم نوشته بودم، برای ایشان میخواندم، با دقت گوش میدادند. گاه نقد میكردند و ایراد میگرفتند كه این قسمت را بهتر است چگونه بنویسم.
شیوه تنظیم و انتشار اشعار امام چگونه بود؟
امام اشعار خود را گوشه روزنامه و هنگام پیادهروی در حیاط خانه مینوشتند. برخی از آنها چون در حال قدم زدن اتفاق میافتاد، بدخط بود. من به احمدآقا دیده بود كه امام این اشعار را گوشه یا حاشیه روزنامه مینویسند. به من گفت كه اینها را ثبت كنم لذا دفتر و خودكار خوبی تهیه كرد كه من آن را به امام دادم و خواهش كردم كه اشعار را از این به بعد در این دفتر بنویسید. از آن به بعد اشعار را در دفتری كه خدمتشان دادم مینوشتند. من چیزی نمیگفتم كه به احمد گفتهام و او از آنها نگهداری میكند ایشان هم هیچگاه نپرسیدند كه اشعار را چكار می كنی و یا به احمد گفتهای در ماه شعبان این دفتر پر شد.
رازدار اشعار امام
شما در اشعار امام حضوری منحصربهفرد دارید. علت این حضور منحصربهفرد چیست؟ در شعر مشهوری از امام از نام شما و اینكه شعر تازهای از امام خواستهاید یاد شده است. نقش شما در شعر امام و شاعری ایشان چه بوده است؟
بیشتر از یك شعر، نام من در اشعار امام آمده است. نكته جالب در شعرهایی كه امام میگفتند، اگر مراجعه كنید، میبینید كه در برخی از غزلها، اگر حروف اول ابیات را كنار هم بگذارید، نام من- فاطمه طباطبایی- به دست میآید. جالب اینجا بود كه ایشان با توجه به موقعیتشان و همچنین كمبود وقتی كه داشتند، هنگامی كه من متنهایی را كه خودم نوشته بودم، برای ایشان میخواندم، با دقت گوش میدادند. گاه نقد میكردند و ایراد میگرفتند كه این قسمت را بهتر است چگونه بنویسم.
شیوه تنظیم و انتشار اشعار امام چگونه بود؟
امام اشعار خود را گوشه روزنامه و هنگام پیادهروی در حیاط خانه مینوشتند. برخی از آنها چون در حال قدم زدن اتفاق میافتاد، بدخط بود. من به احمدآقا دیده بود كه امام این اشعار را گوشه یا حاشیه روزنامه مینویسند. به من گفت كه اینها را ثبت كنم لذا دفتر و خودكار خوبی تهیه كرد كه من آن را به امام دادم و خواهش كردم كه اشعار را از این به بعد در این دفتر بنویسید. از آن به بعد اشعار را در دفتری كه خدمتشان دادم مینوشتند. من چیزی نمیگفتم كه به احمد گفتهام و او از آنها نگهداری میكند ایشان هم هیچگاه نپرسیدند كه اشعار را چكار می كنی و یا به احمد گفتهای در ماه شعبان این دفتر پر شد.
من را صدا كردند كه بیا این دفتر را بگیر من دیگر شعر نمیگویم. پرسیدم چرا. پایان دفتر این شعر بود كه “كوتاه سخن كه یار آمد”. امام به احكام و رعایت مسایل شرعی، بسیار پایبند بودند. چون عقیده داشتند كه در ماه رمضان شعر گفتن مكروه است. احمدآقا بعد از ماه رمضان به من گفت كه كوتاه نیا. بعد از عید فطر خدمت امام دفتر دیگری دادم. با شوخی و خنده دوباره فرمودند كه من كه نمیخواهم شعر بگویم. و من دفتر را در كنار دستشان قرار دادم احمدآقا هم خیلی مقید بود كه حتما اشعار حفظ شود. اشعار را میخواند. گاهی كلمهای چون ناخوانا بود، به من میگفت كه برو و از امام بپرس این كلمه چیست و اصلاح كن گاهی هم میدانست، اما تاكید میكردند كه خود امام اصلاح كنند مثلا یك بار كلمه “زحمت” در هنگام نوشتن “رحمت” دیده میشد.
اما از معنا معلوم بود كه كلمه “زحمت” است. با این حال احمد گفت كه حتما بپرس زیرا باید حریم نامه امام رعایت شود. تاكید داشت حتی این نقطه را نیز خود امام باید بگذارد. به امام كه مراجعه میكردم، میگفتند مگر اینها را میخوانی؟ احمد یكی از بهترین خوشنویسان ایران را دعوت كرد. كه اشعار را بنویسد او میآمد به طور محرمانه در این دفتر مینشست و از روی آنها مینوشت. چون زمان بمبارانها و جنگ بود، احمد چندین نسخه از اشعار را در جاهای مختلف مخفی كرد. میخواست حتما آنها محفوظ بمانند.
منبع: شهروند امروز ش41
0 comments:
Post a Comment