فيلترينگ ، سانسو ر و مميزي واژه هايي هستند كه اين روزها در دنياي رسانه هاي (اغلب نوشتاري) زياد به گوش و چشم
ميخورند.اما از آنجا كه بحث در دنياي مجازي بسيار بحث انگيز و موضع گيرانه بوده است جاي توضيح بيشتري دارد.چرا
كه با توجه به گسترش و بلاگ نويسي و حرفه اي شدن وبلاگ نويسان اعتبار وبلاگها و محتوياتشان نيز افزايش پيدا كرده و اين
مسئله نا خدآگاه باعث ايجاد حساسيت بيشتري در مورد اين رسانه شده است.هرچند كه ما تا كنون سياست مدون و معييني از
جانب مخابرات براي فيلترينگ نديده ايم اما در تعريف كلي شايد بتوان گفت كه فيلترينگ مختص سايت ها يا وبلاگهائيست كه
خلاف عرف شرع و مصالح عمومي جامعه مي نويسند.عده اي در اين ميانه به صورتي (شايد افراطي)واكنش نشان داده
اند.هنگامي كه به اعتراضات اين افراد توجه مي كنيم واژه آزادي بيان بيش از هر كلمه ديگر به چشم مي آيد.اما به واقع اصل
اين آزادي بيان چيست؟اينكه هر كس هرچيز دلش خواست بگويد (بنويسد)در اصل چيزي كه دورنمايه دهني بسياري از اين وبلاگ نويسان اسات همين اصليت اين پديده است.يعني تريبون آنها همين
رسانه شخصي است كه متعلق به خود آنهاست و آنها به دليل شخصي بود رسانه شان خود را مجاز ميدانند كه هرچيز را كه
دلشان خواست بنويسند.نكته مشترك غالب وبلاگهايي كه گرفتار فيلترينگ ميشود اين است كه نويسندگان آنها مسائل ، قوانين ، هنجا رها و حتي نابه
هنجار هاي اجتماعي را به بوته نقد كشانده و واقعيت آنها را با توجه به تخيلات خودشان به گونه اي ديگر جلوه دهند..در
واقع ميتوان گفت كه اين مبناي نقد و تخليل آنهاست كه نوشته هاي آنها را تخت پوشش قرار ميدهد.و از انجام اين كار نيز هيچ
ابايي ندارند چرا كه رسانه آنها يك چهار ديواري اختياريست كه حتي مي توانند با استفاده ابزاري از آن اصالت خود را در پس
هويتي پنهان بروز دهند.غاللب افراد در مواجهه با اتفاقات (وقايع) رفتار هاي متفاوتي از خود بروز ميدهند .اما سوال اينجاست كه آيا انسانها حق
ندارند احساس و عكس العملشان را در قبال اين اتفاق بيان كنند (بنويسند)؟ و اصولا اين حق داشتن يا نداشتن را چه كسي و
بر اساس چه اصل و مرجعيتي تعيين ميكند؟ در واقع اينجاست كه بحث آزادي بيان به ميان مي آيدو اينكه هدف از اين آزادي بيان چيست؟ ما با چه هدفي آزاد هستيم؟ يا ميخواهيم آزاد باشيم .هدف از آزادي اين است كه
نوشته هاي ما به آزادي برسند؟ وبلاگ ما به آزادي برسد؟ يا خود ما به آزادي برسيم؟كه اين گونه نيست.در واقع آزادي هيچ گاه هدف نبوده و نيست .آزادي در اصل ابزاريست براي رسيدن به هدفي ديگر و در
واقع بايد شرايط براي اين آزادي مهيا باشد.بايد اين نكته را قبول كرد كه آزادي در نوشتن آنقدر جامع و اكمل نيست كه بتواند تمام موارد را تخت پوششر قرار دهد.
مثلا هيچكس دوست ندار خبر و يا مطلبي دروغين در وبلاگ شما بخواند.به همين دليل شما خود را مجاب ميكند كه دروغ
ننويسيدچراكه اگر هركس بتواند به راحتي دروغ نگاري كندتمام اعتبار و ارزش رسانه ها از بين ميرود.بنا براين مسائلي نظير
گفتار صادقانه (عاري از تخريف و دروغ) و امثالهم يكسري اصول اوليه اخلاقي هستند كه همگان بر آن مهر تائيد مي
زنند.و حال در اينجا به مرحله ديگري ميرسيم كه آن تعريف واقعيت است.
ادامه دارد
ميخورند.اما از آنجا كه بحث در دنياي مجازي بسيار بحث انگيز و موضع گيرانه بوده است جاي توضيح بيشتري دارد.چرا
كه با توجه به گسترش و بلاگ نويسي و حرفه اي شدن وبلاگ نويسان اعتبار وبلاگها و محتوياتشان نيز افزايش پيدا كرده و اين
مسئله نا خدآگاه باعث ايجاد حساسيت بيشتري در مورد اين رسانه شده است.هرچند كه ما تا كنون سياست مدون و معييني از
جانب مخابرات براي فيلترينگ نديده ايم اما در تعريف كلي شايد بتوان گفت كه فيلترينگ مختص سايت ها يا وبلاگهائيست كه
خلاف عرف شرع و مصالح عمومي جامعه مي نويسند.عده اي در اين ميانه به صورتي (شايد افراطي)واكنش نشان داده
اند.هنگامي كه به اعتراضات اين افراد توجه مي كنيم واژه آزادي بيان بيش از هر كلمه ديگر به چشم مي آيد.اما به واقع اصل
اين آزادي بيان چيست؟اينكه هر كس هرچيز دلش خواست بگويد (بنويسد)در اصل چيزي كه دورنمايه دهني بسياري از اين وبلاگ نويسان اسات همين اصليت اين پديده است.يعني تريبون آنها همين
رسانه شخصي است كه متعلق به خود آنهاست و آنها به دليل شخصي بود رسانه شان خود را مجاز ميدانند كه هرچيز را كه
دلشان خواست بنويسند.نكته مشترك غالب وبلاگهايي كه گرفتار فيلترينگ ميشود اين است كه نويسندگان آنها مسائل ، قوانين ، هنجا رها و حتي نابه
هنجار هاي اجتماعي را به بوته نقد كشانده و واقعيت آنها را با توجه به تخيلات خودشان به گونه اي ديگر جلوه دهند..در
واقع ميتوان گفت كه اين مبناي نقد و تخليل آنهاست كه نوشته هاي آنها را تخت پوشش قرار ميدهد.و از انجام اين كار نيز هيچ
ابايي ندارند چرا كه رسانه آنها يك چهار ديواري اختياريست كه حتي مي توانند با استفاده ابزاري از آن اصالت خود را در پس
هويتي پنهان بروز دهند.غاللب افراد در مواجهه با اتفاقات (وقايع) رفتار هاي متفاوتي از خود بروز ميدهند .اما سوال اينجاست كه آيا انسانها حق
ندارند احساس و عكس العملشان را در قبال اين اتفاق بيان كنند (بنويسند)؟ و اصولا اين حق داشتن يا نداشتن را چه كسي و
بر اساس چه اصل و مرجعيتي تعيين ميكند؟ در واقع اينجاست كه بحث آزادي بيان به ميان مي آيدو اينكه هدف از اين آزادي بيان چيست؟ ما با چه هدفي آزاد هستيم؟ يا ميخواهيم آزاد باشيم .هدف از آزادي اين است كه
نوشته هاي ما به آزادي برسند؟ وبلاگ ما به آزادي برسد؟ يا خود ما به آزادي برسيم؟كه اين گونه نيست.در واقع آزادي هيچ گاه هدف نبوده و نيست .آزادي در اصل ابزاريست براي رسيدن به هدفي ديگر و در
واقع بايد شرايط براي اين آزادي مهيا باشد.بايد اين نكته را قبول كرد كه آزادي در نوشتن آنقدر جامع و اكمل نيست كه بتواند تمام موارد را تخت پوششر قرار دهد.
مثلا هيچكس دوست ندار خبر و يا مطلبي دروغين در وبلاگ شما بخواند.به همين دليل شما خود را مجاب ميكند كه دروغ
ننويسيدچراكه اگر هركس بتواند به راحتي دروغ نگاري كندتمام اعتبار و ارزش رسانه ها از بين ميرود.بنا براين مسائلي نظير
گفتار صادقانه (عاري از تخريف و دروغ) و امثالهم يكسري اصول اوليه اخلاقي هستند كه همگان بر آن مهر تائيد مي
زنند.و حال در اينجا به مرحله ديگري ميرسيم كه آن تعريف واقعيت است.
ادامه دارد
0 comments:
Post a Comment